قفسه‌‌کتاب‌ Marziie

  • شروع کننده موضوع
  • #2
ارسال‌ها
638
امتیاز
7,440
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اشباح
سال فارغ التحصیلی
1405
تنگسیر؛ صادق چوبک
× گویا :-‌" سبک صادق چوبک رئالیسمه و بقدری افراطیه که می‌گن ناتورالیسمه. از اونجایی که منم زیاد سردرنمیارم اهمیتی نمی‌دهیم. داستان، داستان یه تنگسیره به اسم محمد، که پولش رو خوردن و هرچی هم خواسته حقش رو بدن و هرچقدر هم راه اومده باز کوتاه نیومدن از ظلمشون و مسخره‌ش هم کردن و دو قورت و نیم‌شونم باقی بوده. یک سال دوندگی به جایی نرسیده و طاقتش طاق می‌شه. آخر سر تصمیم خودش رو می‌گیره، که «به درک، تو زندگی هیچ چیز نیس که به قد شرف و حیثیت آدم برابر باشه. حتی جون آدم. حتی زن و بچه‌ی آدم. درسّه که چشم‌شون به دسّ ماسّ و ما باید به فکرشون باشیم و زیر پر و بال خودمون بزرگ‌شون کنیم، اما نه با بی‌آبرویی. این خوبه که فردا که بچه‌هامون بزرگ شدن بشون بگن باباتون نامرد بود و زیر بار زور رفت؟ این خوبه که بشون بگن چندتا پاچه‌ورمالیده‌ی بندری، دار و ندارشو بالا کشیدن و مسخره‌ش کردن و اونم مث بیوه‌زنا زیر بار ظلم رفت و رفت زیر چادر ننه‌ت کر شد؟ این خوبه یا خوبه بشون بگن باباتون رفت حقش بگیره کشتنش؟ خالو، اگه بخوای بدونی، من این کار را برای خاطر بچه‌هام می‌کنم که دیگه کسی پیدا نشه به اونا ظلم کنه و اگه یه دفه کسی خواس بشون زور بگه و حقشونو پایمال کنه، اونام بدونن که تکلیفشون چیه.» هرکسی که اون رو می‌شناخت می‌دونست که چه جوون‌مردیه‌. «محمد زورمند و دلیر بود. زیر بار زور نمی‌رفت. توی جنگ‌های تنگک دوش به دوش رئیس علی دلواری با انگلیسی‌ها جنگیده بود و خود او بود که وقتی رئیس علی تیر خورد، او را بغل زده بود و از میدان جنگ برده بودش تو نخلستان و رئیس علی سرش تو دامن محمد بود که وصیت کرد و جان داد» تو اون جنگ پونزده نفر رو با تفنگ مارتینی‌ش کشته بود. تفنگش رو برمی‌داره و روغن‌کاری می‌کنه. از مرگ ابایی نداره. «همین چهل، چهل و پنج سال زندگی آبرومند بهتر از صدسال زندگی با ننگ و سربه‌زیریه.» هر کی بهش می‌رسه می‌گه واگذارشون کن به خدا و تیغ برهنه‌ی حضرت عباس. ولی «اون دنیا تا اینجا خیلی راهه، اگه یجوری بشه که تو همین دنیا حساب پس بدن، بده؟»

× واسه اینکه دیالوگ‌ها محاوره باشن، نه تنها هکسره رو غلط نوشته بود، بلکه «خونه‌ی» رو هم می‌نوشت «خونیه» و می‌خواستم خون راه بندازم :)) ایشالا که فقط طاقچه اینجور بوده.
× چهارساعت هم زمان برد و لذت بردیم. :-‌"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3
ارسال‌ها
638
امتیاز
7,440
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اشباح
سال فارغ التحصیلی
1405
الان هم فیلم تنگسیر رو دیدم :-‌" معمولا یا فیلم رو می‌بینم یا کتابش رو می‌خونم. این رو فیلمش هم نگاه کردم. اول نسبت به تغییرات داستان یکم دافعه داشتم، اما آخرش دیدم چیز خوبی شده اتفاقا.
در شروع با اون شخصیت قوی و دلیر و همه‌چی تمومی که کتاب نشون داد روبرو نشدم. فکر کردم قرار نیست اصلا اونجوری باشه. گاوی که توی داستان با دلیری و مهارت و یکتایی نجات داده بود رو اینجا نفله کرد ((: خونه‌ش رو بهتر از بقیه نساخته بود. کسی بهتر از بقیه نمی‌دیدش. چاه می‌کند و دکون جوفروشی توی بوشهر نداشت. انگار اون «آدم خاص» نبود. یه تنگسیر معمولی‌. وقتی می‌خواست بره امیدی به زنده برگشتن نداشت. توی داستان، به زنش می‌گه شاید بتونم فرار کنم و بیام دنبالتون. اینجا فقط خدافظی می‌کنه. اگه مردم کمکش نمی‌کردن خیلی زود می‌مرد. توی داستان مردم همچین نقش خاصی نداشتن، اما توی فیلم نصف قضیه مردم بودن. چیزی بیشتر از «شیرمحمد» نامیدن‌. جونشون رو فدا کردن! سیر کشتن‌ ظلام توی فیلم منطقی‌تر بود. یعنی چی که چهارنفر رو بکشه و کل مردم خبر شن و نظمیه اونقدر بی‌خود باشه و هیچ گوهی نخوره؟ :-‌" سه نفر رو می‌کشه و بعد نظمیه کاری می‌کنه که نتونه چهارمی رو راحت بزنه. مردم با نظمیه درگیر می‌شن و شهر به هم می‌ریزه. این متفاوت از مردمیه که فقط حرف بزنن. حتی اون ارمنی هم حمایتش کرد. البته تو کتاب هم رو حساب دوستی کمک کرد، اما نگفت که کار خوبی کردی و فلان =‌)) این رو نپسندیدم من. توی داستان بقدری شوکه شده بود که نگاه‌ش نمی‌کرد. اینجا همون اول اول اوکی بود با قضیه. یا شاگرد ارمنی که تو کتاب می‌خواست کمک کنه و محمد نذاشت و گفت تنهایی می‌تونه، اینجا واسه یه پیغوم رسوندن کشته شد. پدر زنه رفت شورش راه انداخت و مردای روستا هم با تفنگ‌چیا، دست خالی درگیر شدن. حالا تو کتاب تفنگ داشتن و منفعل بودن‌ها :-‌" توی فیلم یک عمل جمعی دیدم و چوبک یک قهرمان تنها رو نشون داده بود که فقط تشویق می‌شد. البته توی فیلم هم کم کم شخصیت قهرمان محمد معلوم شد. وقتی مردم بعد از خون کردن راجع بهش حرف می‌زدن از دلیری و کاردرستی‌ش گفتن. جنگ تنگک رو گفتن و اینا. انگار هرچقدر اول فیلم معمولی و خوار و زبون بود، رو به آخر فیلم دلیر و قوی بود. انگار رهبر قیامی شده باشه علیه ظلم با مردمی که پی‌ش حکومت نظامی رو شکستن و خونشون رو دادن. اینا خیلی بهتر از یه انتقام شخصی و تک‌نفره بود درنظرم.
 
بالا