ادامه....

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ayda-kz
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Ayda-kz

صحیح
ارسال‌ها
145
امتیاز
1,869
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
طلای المپیاد Overthinking
شعرا یا بیت هایی که نوشتین ولی واسه ادامش ایده ای ندارین داستان ...متن ...
یا نقاشی هایی که خیالی کشیدید و برای ادامش ایده ندارین ....
یا حتی اگه به دلتون نمیچسبه و میخواین تغییرش بدین...
یا حتی سوالات ریاضی فیزیک و...که تا یه جایی رفتین و برای ادامش نیازمند کمکین
یجورایی همکاری برای ادامه دادن هر جور کاریه ...
اسم پیشنهادی هم پذیرفته میشه:)

برای شروع:
کلمات میچکیدند
نقاط مشکی در اسمان سفید دفتر برق میزدند...
تیرهای خط در دیدرس هر منظره ای حضور داشتند
تا جریان عشق لحظه ای از کار نیفتد...
واژه صلح نگاهبان این سرزمین
مهری شده بود روی نماد بال یک کبوتر
بلبل و پروانه و غنچه
اه همه اینجا بودند
قلم ها به جوهر خانه میرفتند تا شکمی از عزا در اورند...
آری من درون یک شعر گیر افتاده بودم...
از بیرون شعرم
همه چیز خط خطی بود
شلوغ بود
عجیب بود
اما این زیر سکوتی ست شنیدنی
این زیر استعاره طلوع می کرد...
ابر کنایه روی استعاره را می پوشاند
کلمه میچکید از چند ایهام سیاه ولگرد
کمان قافیه در کل سرزمین شعر گسترده بود
اما کمانش همه هندسه را می برد زیر سوال
ذره ای این طرف میخندید
ان طرف قهقهه میزد از شوق
این وسط موج میخورد
چند ردیف اینور و انور...
ز هیچ میگفتند
برگ ژولیده ی ایده از درخت آبی افکار
تن خود را به باد های خیالی سبز
اهسته سپرد
شعر نو بود انگار
و ز دردی کهنه...
به دریادلی چشم
قلب می‌کرد اقرار
به دلی تنگ گله
گله می‌کرد این حال
چند کلمه با هم جناس
میخورد برادر باشند
میچرخیدند درون گردباد
تا رسند به موج
و به مقصد ذهن
سرسره ای رو به بالا بود
پیچ در پیچ و بلند
بالای بالا اوج اوج
کاش از ان خواب گرم قشنگ
برنمیخاستم من سرمایی
اه عجب رویایی
اه عجب رویایی
...
 
شعرا یا بیت هایی که نوشتین ولی واسه ادامش ایده ای ندارین داستان ...متن ...
یا نقاشی هایی که خیالی کشیدید و برای ادامش ایده ندارین ....
یا حتی اگه به دلتون نمیچسبه و میخواین تغییرش بدین...
یجورایی همکاری برای ادامه دادن هر جور کار هنریه ...
اسم پیشنهادی هم پذیرفته میشه:)

برای شروع:
کلمات میچکیدند
نقاط مشکی در اسمان سفید دفتر برق میزدند...
تیرهای خط در دیدرس هر منظره ای حضور داشتند
تا جریان عشق لحظه ای از کار نیفتد...
واژه صلح نگاهبان این سرزمین
مهری شده بود روی نماد بال یک کبوتر
بلبل و پروانه و غنچه
اه همه اینجا بودند
قلم ها به جوهر خانه میرفتند تا شکمی از عزا در اورند...
آری من درون یک شعر گیر افتاده بودم...
از بیرون شعرم
همه چیز خط خطی بود
شلوغ بود
عجیب بود
اما این زیر سکوتی ست شنیدنی
این زیر استعاره طلوع می کرد...
ابر کنایه روی استعاره را می پوشاند
کلمه میچکید از چند ایهام سیاه ولگرد
کمان قافیه در کل سرزمین شعر گسترده بود
اما کمانش همه هندسه را می برد زیر سوال
ذره ای این طرف میخندید
ان طرف قهقهه میزد از شوق
این وسط موج میخورد
چند ردیف اینور و انور...
ز هیچ میگفتند
برگ ژولیده ی ایده از درخت آبی افکار
تن خود را به باد های خیالی سبز
اهسته سپرد
شعر نو بود انگار
و ز دردی کهنه...
به دریادلی چشم
قلب می‌کرد اقرار
به دلی تنگ گله
گله می‌کرد این حال
چند کلمه با هم جناس
میخورد برادر باشند
میچرخیدند درون گردباد
تا رسند به موج
و به مقصد ذهن
سرسره ای رو به بالا بود
پیچ در پیچ و بلند
بالای بالا اوج اوج
کاش از ان خواب گرم قشنگ
برنمیخاستم من سرمایی
اه عجب رویایی
اه عجب رویایی
...
به نظر من همین کامله اسمشم میتونه در دنیای من یا خارج از واقعیت یا چیز هایی مثل این باشه
 
کور باد مردم دیده ار دید غیر تو را
روزم باد شب‌ها گر شنوم آوای تو را
.
در ناله‌ام و این آه ز سوز اخگر نیست
دوزخ هجرت است و حال نیابم سامان را
.
دل بم است و دیدگان بی تو کارون‌اند
سیه‌ است عالم بی تو، بنما نور ما را
.
مرغان هوا، قاصدان نامه‌ای بَرید و پرسید
مر یاکند است دلش که نکند یاد ما را؟
.
آدُر رو و مگیر پی او که دست تقدیر
گوید مه رسد به مهر و تو نیابی او را
.....
البته کامله فکر می‌کنم.
هجرت--> هجرِ تو. ت مضاف الیه.
آدُر--> همچین لقبی برای خودم انتخاب کردم چون مسلما نرگسو نمی‌تونستم به‌عنوان تخلص به کار ببرم.😂
در ضمن من سررشته‌ای از ادبیات ندارم و فقط محض گذران وقت این رو نوشتم، پس این نوشته پر از اشکاله و ممنون می‌شم به مشکلاتش دقت نکنید.
 
شعرا یا بیت هایی که نوشتین ولی واسه ادامش ایده ای ندارین داستان ...متن ...
یا نقاشی هایی که خیالی کشیدید و برای ادامش ایده ندارین ....
یا حتی اگه به دلتون نمیچسبه و میخواین تغییرش بدین...
یا حتی سوالات ریاضی فیزیک و...که تا یه جایی رفتین و برای ادامش نیازمند کمکین
یجورایی همکاری برای ادامه دادن هر جور کاریه ...
اسم پیشنهادی هم پذیرفته میشه:)

برای شروع:
کلمات میچکیدند
نقاط مشکی در اسمان سفید دفتر برق میزدند...
تیرهای خط در دیدرس هر منظره ای حضور داشتند
تا جریان عشق لحظه ای از کار نیفتد...
واژه صلح نگاهبان این سرزمین
مهری شده بود روی نماد بال یک کبوتر
بلبل و پروانه و غنچه
اه همه اینجا بودند
قلم ها به جوهر خانه میرفتند تا شکمی از عزا در اورند...
آری من درون یک شعر گیر افتاده بودم...
از بیرون شعرم
همه چیز خط خطی بود
شلوغ بود
عجیب بود
اما این زیر سکوتی ست شنیدنی
این زیر استعاره طلوع می کرد...
ابر کنایه روی استعاره را می پوشاند
کلمه میچکید از چند ایهام سیاه ولگرد
کمان قافیه در کل سرزمین شعر گسترده بود
اما کمانش همه هندسه را می برد زیر سوال
ذره ای این طرف میخندید
ان طرف قهقهه میزد از شوق
این وسط موج میخورد
چند ردیف اینور و انور...
ز هیچ میگفتند
برگ ژولیده ی ایده از درخت آبی افکار
تن خود را به باد های خیالی سبز
اهسته سپرد
شعر نو بود انگار
و ز دردی کهنه...
به دریادلی چشم
قلب می‌کرد اقرار
به دلی تنگ گله
گله می‌کرد این حال
چند کلمه با هم جناس
میخورد برادر باشند
میچرخیدند درون گردباد
تا رسند به موج
و به مقصد ذهن
سرسره ای رو به بالا بود
پیچ در پیچ و بلند
بالای بالا اوج اوج
کاش از ان خواب گرم قشنگ
برنمیخاستم من سرمایی
اه عجب رویایی
اه عجب رویایی
...
ام دنیای وارونه شعر؟
شعراباد:صرفا یه سرزمین برای شعر به کار بردن به نظرم قشنگ بشه
 
کور باد مردم دیده ار دید غیر تو را
روزم باد شب‌ها گر شنوم آوای تو را
.
در ناله‌ام و این آه ز سوز اخگر نیست
دوزخ هجرت است و حال نیابم سامان را
.
دل بم است و دیدگان بی تو کارون‌اند
سیه‌ است عالم بی تو، بنما نور ما را
.
مرغان هوا، قاصدان نامه‌ای بَرید و پرسید
مر یاکند است دلش که نکند یاد ما را؟
.
آدُر رو و مگیر پی او که دست تقدیر
گوید مه رسد به مهر و تو نیابی او را
.....
البته کامله فکر می‌کنم.
هجرت--> هجرِ تو. ت مضاف الیه.
آدُر--> همچین لقبی برای خودم انتخاب کردم چون مسلما نرگسو نمی‌تونستم به‌عنوان تخلص به کار ببرم.😂
در ضمن من سررشته‌ای از ادبیات ندارم و فقط محض گذران وقت این رو نوشتم، پس این نوشته پر از اشکاله و ممنون می‌شم به مشکلاتش دقت نکنید.
ادر به چه معناست؟
 
شعرا یا بیت هایی که نوشتین ولی واسه ادامش ایده ای ندارین داستان ...متن ...
یا نقاشی هایی که خیالی کشیدید و برای ادامش ایده ندارین ....
یا حتی اگه به دلتون نمیچسبه و میخواین تغییرش بدین...
یا حتی سوالات ریاضی فیزیک و...که تا یه جایی رفتین و برای ادامش نیازمند کمکین
یجورایی همکاری برای ادامه دادن هر جور کاریه ...
اسم پیشنهادی هم پذیرفته میشه:)

برای شروع:
کلمات میچکیدند
نقاط مشکی در اسمان سفید دفتر برق میزدند...
تیرهای خط در دیدرس هر منظره ای حضور داشتند
تا جریان عشق لحظه ای از کار نیفتد...
واژه صلح نگاهبان این سرزمین
مهری شده بود روی نماد بال یک کبوتر
بلبل و پروانه و غنچه
اه همه اینجا بودند
قلم ها به جوهر خانه میرفتند تا شکمی از عزا در اورند...
آری من درون یک شعر گیر افتاده بودم...
از بیرون شعرم
همه چیز خط خطی بود
شلوغ بود
عجیب بود
اما این زیر سکوتی ست شنیدنی
این زیر استعاره طلوع می کرد...
ابر کنایه روی استعاره را می پوشاند
کلمه میچکید از چند ایهام سیاه ولگرد
کمان قافیه در کل سرزمین شعر گسترده بود
اما کمانش همه هندسه را می برد زیر سوال
ذره ای این طرف میخندید
ان طرف قهقهه میزد از شوق
این وسط موج میخورد
چند ردیف اینور و انور...
ز هیچ میگفتند
برگ ژولیده ی ایده از درخت آبی افکار
تن خود را به باد های خیالی سبز
اهسته سپرد
شعر نو بود انگار
و ز دردی کهنه...
به دریادلی چشم
قلب می‌کرد اقرار
به دلی تنگ گله
گله می‌کرد این حال
چند کلمه با هم جناس
میخورد برادر باشند
میچرخیدند درون گردباد
تا رسند به موج
و به مقصد ذهن
سرسره ای رو به بالا بود
پیچ در پیچ و بلند
بالای بالا اوج اوج
کاش از ان خواب گرم قشنگ
برنمیخاستم من سرمایی
اه عجب رویایی
اه عجب رویایی
...
جنگ٬ جنگ سختی بود.
باد بی گدار به آب زده بود و تاخت و تاز را از تولد کورسوی نوری در پشت کوه شروع کرده بود.
چشمان آسمان نیم وا بود.
به قصد به رخ کشیدن لشکر پیاده باد به باغ گیلاس زده بود و قصدش همچون چنگیز مغول پیش جنگی برای ترساندن...
لشکرش را پیش فرستاده بود تا چمن ها را بوی شیرین خون سرخ گیلاس ها چشانند
تا سپر برگهایشان را بیاندازند
تا پیاده شکوفه ها را زمینگیر کنند
درخت به درخت غنیمت بگیرند و زمین را آماده کنند که برای جنگ اصلی تن درختان را به گور خویشتن پذیرا باشد تا سور و ثمره!...
 
جنگ٬ جنگ سختی بود.
باد بی گدار به آب زده بود و تاخت و تاز را از تولد کورسوی نوری در پشت کوه شروع کرده بود.
چشمان آسمان نیم وا بود.
به قصد به رخ کشیدن لشکر پیاده باد به باغ گیلاس زده بود و قصدش همچون چنگیز مغول پیش جنگی برای ترساندن...
لشکرش را پیش فرستاده بود تا چمن ها را بوی شیرین خون سرخ گیلاس ها چشانند
تا سپر برگهایشان را بیاندازند
تا پیاده شکوفه ها را زمینگیر کنند
درخت به درخت غنیمت بگیرند و زمین را آماده کنند که برای جنگ اصلی تن درختان را به گور خویشتن پذیرا باشد تا سور و ثمره!...
اگر از من بپرسی باد از که دستور میگرفت یقینا میگفتم پاییز شورشی...
 
اگر از من بپرسی باد از که دستور میگرفت یقینا میگفتم پاییز شورشی...
اه این پاییز لجام گسیخته از تقویم ایام ...اه این پسر ناخلف زمان که برای تاجگذاری اش چنان ذوق دارد که چنین بی پروا به برادرش تابستان می تازد
 
اه این پاییز لجام گسیخته از تقویم ایام ...اه این پسر ناخلف زمان که برای تاجگذاری اش چنان ذوق دارد که چنین بی پروا به برادرش تابستان می تازد
پدر الان هاست که برسد ...
 
مال من نیست اما نمیدونستم کجا بنویسم ...تنها تاپیک بی قانون اینجاس مث اینکه

بعدِ «شیرین» شد تب «فرهاد»، حاد
(این خبر را مرکز امداد، داد !)
گفـت در پیشت شبی کفاش فاش:
هست گویا معبر خشخاش، خاش!
با عبورت می‏ شود جالیز، لیز
جعفری می‏ رقصد و گشنیز، نیز!
بـا نگاهت می ‏زند «عطار»، تار
«مولوی» غش کرده و «گلزار»، زار
می ‏شود در گردنت زنجیر، جیر
می ‏کُند در دست تو کفگیر، گیر
هر که بر اشعار من خندید، دید
می ‏شود با یادِ تو تبعید، عید!
کرد پیشت آدم سالوس، لوس
با تو شب‏ ها می‏ شود کابوس، بوس!
کیمیا کردی و شد شاغول، غول!!
با کلامت می‏ خورَد «شنگول»، گول!
وقت خشمت می‏ شود «تیمور»، مور
رفته «نادر» تا حد مقدور، دور!
چون به حرف آیی شود خاموش، موش
گفته‏ هایت را کند خرگوش، گوش!!
می‏ کُنی از بهر ما اندام، دام
پیش زلفت می‏ شود «خاخام»، خام
این خبر را می‏ زند نجار، جار:
هست در اطراف تو بسیار، یار
کاسه ‏ات را می ‏زند ابلیس، لیس
(هست بخش دوم ساندیس، دیس!!)
گشته‏ ام از دست استدلال، لال
رفته گویا از دل «خوشحال»، حال

خیلی با حالت قافیه هاش حال کردم
 
Back
بالا