- شروع کننده موضوع
- #1
Ayda-kz
صحیح
- ارسالها
- 145
- امتیاز
- 1,858
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- ...
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- مدال المپیاد
- طلای المپیاد Overthinking
شعرا یا بیت هایی که نوشتین ولی واسه ادامش ایده ای ندارین داستان ...متن ...
یا نقاشی هایی که خیالی کشیدید و برای ادامش ایده ندارین ....
یا حتی اگه به دلتون نمیچسبه و میخواین تغییرش بدین...
یا حتی سوالات ریاضی فیزیک و...که تا یه جایی رفتین و برای ادامش نیازمند کمکین
یجورایی همکاری برای ادامه دادن هر جور کاریه ...
اسم پیشنهادی هم پذیرفته میشه:)
برای شروع:
کلمات میچکیدند
نقاط مشکی در اسمان سفید دفتر برق میزدند...
تیرهای خط در دیدرس هر منظره ای حضور داشتند
تا جریان عشق لحظه ای از کار نیفتد...
واژه صلح نگاهبان این سرزمین
مهری شده بود روی نماد بال یک کبوتر
بلبل و پروانه و غنچه
اه همه اینجا بودند
قلم ها به جوهر خانه میرفتند تا شکمی از عزا در اورند...
آری من درون یک شعر گیر افتاده بودم...
از بیرون شعرم
همه چیز خط خطی بود
شلوغ بود
عجیب بود
اما این زیر سکوتی ست شنیدنی
این زیر استعاره طلوع می کرد...
ابر کنایه روی استعاره را می پوشاند
کلمه میچکید از چند ایهام سیاه ولگرد
کمان قافیه در کل سرزمین شعر گسترده بود
اما کمانش همه هندسه را می برد زیر سوال
ذره ای این طرف میخندید
ان طرف قهقهه میزد از شوق
این وسط موج میخورد
چند ردیف اینور و انور...
ز هیچ میگفتند
برگ ژولیده ی ایده از درخت آبی افکار
تن خود را به باد های خیالی سبز
اهسته سپرد
شعر نو بود انگار
و ز دردی کهنه...
به دریادلی چشم
قلب میکرد اقرار
به دلی تنگ گله
گله میکرد این حال
چند کلمه با هم جناس
میخورد برادر باشند
میچرخیدند درون گردباد
تا رسند به موج
و به مقصد ذهن
سرسره ای رو به بالا بود
پیچ در پیچ و بلند
بالای بالا اوج اوج
کاش از ان خواب گرم قشنگ
برنمیخاستم من سرمایی
اه عجب رویایی
اه عجب رویایی
...
یا نقاشی هایی که خیالی کشیدید و برای ادامش ایده ندارین ....
یا حتی اگه به دلتون نمیچسبه و میخواین تغییرش بدین...
یا حتی سوالات ریاضی فیزیک و...که تا یه جایی رفتین و برای ادامش نیازمند کمکین
یجورایی همکاری برای ادامه دادن هر جور کاریه ...
اسم پیشنهادی هم پذیرفته میشه:)
برای شروع:
کلمات میچکیدند
نقاط مشکی در اسمان سفید دفتر برق میزدند...
تیرهای خط در دیدرس هر منظره ای حضور داشتند
تا جریان عشق لحظه ای از کار نیفتد...
واژه صلح نگاهبان این سرزمین
مهری شده بود روی نماد بال یک کبوتر
بلبل و پروانه و غنچه
اه همه اینجا بودند
قلم ها به جوهر خانه میرفتند تا شکمی از عزا در اورند...
آری من درون یک شعر گیر افتاده بودم...
از بیرون شعرم
همه چیز خط خطی بود
شلوغ بود
عجیب بود
اما این زیر سکوتی ست شنیدنی
این زیر استعاره طلوع می کرد...
ابر کنایه روی استعاره را می پوشاند
کلمه میچکید از چند ایهام سیاه ولگرد
کمان قافیه در کل سرزمین شعر گسترده بود
اما کمانش همه هندسه را می برد زیر سوال
ذره ای این طرف میخندید
ان طرف قهقهه میزد از شوق
این وسط موج میخورد
چند ردیف اینور و انور...
ز هیچ میگفتند
برگ ژولیده ی ایده از درخت آبی افکار
تن خود را به باد های خیالی سبز
اهسته سپرد
شعر نو بود انگار
و ز دردی کهنه...
به دریادلی چشم
قلب میکرد اقرار
به دلی تنگ گله
گله میکرد این حال
چند کلمه با هم جناس
میخورد برادر باشند
میچرخیدند درون گردباد
تا رسند به موج
و به مقصد ذهن
سرسره ای رو به بالا بود
پیچ در پیچ و بلند
بالای بالا اوج اوج
کاش از ان خواب گرم قشنگ
برنمیخاستم من سرمایی
اه عجب رویایی
اه عجب رویایی
...