اشک شوق

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ارسال‌ها
784
امتیاز
14,852
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
ری
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
تحصیلات تکمیلی در علوم پایه‌ی زن‌جان :)
رشته دانشگاه
فیزیک
من از بچگی برام قابل درک نبود که چرا مردم وقتی خیلی خوشحالن گریه می‌کنن! تا این که خودمم دچارش شدم و فکر کردم خب! احساساتی می‌شی دیگه، گریه هم از احساسه

اما گریه برای غمه به نظرم

برای همین فکر می‌کنم اشک شوق از خوشحالی اون اتفاق نیست، بلکه از غم اینه که مدت‌ها زندگی بدون تجربه‌ی این شادی گذشته
نظر شماها چیه؟ مطالعه‌ای داشتین در موردش؟
از اشک شوق‌هایی که ریختید هم بگید
 
خیلی لذت بخشه
اون لحظه تمام لحظات قبل از اون اتفاق از جلو چشمات رد میشه (:
 
خیلی قبلا یادمه یکی بهم گفت خندیدن از خوشحالیه، اشک ریختن هم از ناراحتیه
ولی امان از زمانی که این دوتا باهم سر و کلشون پیدا بشه، اونموقع حال دل آدم خیلی فراتر از یه خندست و خب آرزو میکرد که خنده و گریمون باهم بیاد ؛)
اشک شوق اینطوریه که خیلی خوشحالی، ولی تو همون لحظهٔ خوش‌حالیت، همه‌ی سختیایی که کشیدی یادت میاد
و یه حالت اینطوری داره که "آخیششش، بالاخرهههه"
واسه همون سختیایی هم که مثل فیلم از جلو چشمات رد میشن، از چشمات اشک میریزه
ولی اشکش از جنس غم نیست بنظرم، ازجنس آسودگیه!
حداقل برای من اینطوری بوده ؛)
 
من تنها اشک شوقی که تو زندگیم داشتم ترکیب شادی و غم بود سر نتایج کنکور
دانشگاه خیلی تاپ و رشته خیلی تاپ قبول نشده بودماااا که بگم گریه کردم
سر اعلام نتایج اولیه خیلی از غم گریه کردم کل فاصله انتخاب رشته رو گریه میکردم
ولی اعلام نتایج نهایی فقط چند دقیقه گریه کردم چون صرفا از فشار سه سال پشت کنکوری بودن و اون روزها رها شدم
هم خوشحال بودم
هم ناراحت
سو اون تنها دفعه‌ای بود که اینجوری گریه کردم
حالا نمیدونم بخش شوقش بیشتر بود یا بخش ناراحتیش ولی همینکه بنظرم اون بازه گذشت خوشحالم میکرد..
 
من تا حالا اشک شوق نداشتم
اگه لحظه ای بوده که توش خیلی خوشحال بودم فقط عین دیوونه ها داد زدم :))
 
اشک شوق…
وقتی تک نوازی خواهرم رو دیدم،
وقتی دبیر کشوری شدم،
وقتی این ترم با موفقیت تموم شد،

موقع نتیجه نهایی کنکور هم اشک شوق نبود گریه‌ی ذوق بود(:
 
اولین اشک شوقم مال ۶سالگیم بود. مامانم بعد یک ماه از مکه برگشته بود و نمیفهمیدم چرا الان که اینقد خوشحالم دارم گریه میکنم؟!
منم با تعریفی که از اشک شوق کردین اینجا موافقم.
یه بغض ذوق هم داریم که تبدیل به گریه نمیشه و فقط چشما اشکی میشن! :‌))
 
اولین اشک شوقم مال ۶سالگیم بود. مامانم بعد یک ماه از مکه برگشته بود و نمیفهمیدم چرا الان که اینقد خوشحالم دارم گریه میکنم؟!
منم با تعریفی که از اشک شوق کردین اینجا موافقم.
یه بغض ذوق هم داریم که تبدیل به گریه نمیشه و فقط چشما اشکی میشن! :‌))
اینو که خوندم یاد خودم افتادم ؛))
همین تابستون ۴۰۲، مامانم رفته بود کربلا و نزدیک ده روز از هم دور بودیم
اون روزی که برگشت، یادم نمیره که چقدر ذوق داشتم و بعد از کلاسم، رسما تا خود راه آهن مشهد پرواز کردم!
و دقیقا لحظه‌ای که دیدمش، تازه فهمیدم چقدرررر دلم براش تنگ شده
طوری که پریدیم بغل هم و نزدیک ۵دقیقه تو بغل هم گریه کردیم>>>
آخرشم بزور از هم جدا شدیم
دیگه صدای خالم و بقیه درومده بود! ؛)
 
سال چهارم؛با همگروهیم تو جابر بن حیان مقام آوردیم و رفتیم بالا. اولین بار اشک شوق ریختم. واقعا هم اشک شوق بود نه اینکه از اتفاق ذوق کنم.
 
Back
بالا