دیروز رو چون صرفا کتاب زیست رو روخوانی کردم که دوباره بتونم با درس خو بگیرم تایم نزدم؛ امروز هم تا ساعت هشت شب بیرون بودم و نشد بخونم
در اصل میخواستم از فردا شروع کنم ولی گفتم تمام ماها و سالای گذشته من با همین یه جمله ی از فردا شروع میکنم رفته، واسه همینم نشستم از چهار ساعت انتهایی روزم استفاده کردم و به غیر از تایمی که شام ازم گرفت تونستم 2 ساعت و 40 دقیقه ای از توش برای درس خوندن در بیارم.
زیست خوندم توی این مدت و از گیاهی ( تولید مثل نهاندانگان ) هم شروع کردم تا بتونم راحت تر ارتباط بگیرم.
انیوی :) ی روز دیگم گذشت.
به امید فردا با ساعت مطالعاتی بیشتر!
شب بخیر. 01.25
دیروز فقط یک ساعت درس خوندم .. باورم نمیشه وقتی انقد استرس دارم و با تمام وجودم میترسم از اینکه مجبور باشم ی سال دیگه هم بشینم، باز همچین کاری میکنم.
حتی هیچ کار مهم و خاصیم نکردم .. فقط انقد تو اینستا گشتم و گیم زدم که از خستگی بیهوش شدم :)
فکر کنم کل امروز قراره از خودم و کاری که کردم متنفر باشم. 01.26
زمان سریع تر از انتظارم داره میگذره
امروز 3 ساعت و 30 دقیقه درس خوندم، از صبحم استفاده نکردم و زیاد توی گوشی گشتم.
تا کی میخوام این کارامو ادامه بدم واقعا؟ ذهنم خالیه.
بهرحال پوینت مثبت امروزم این بود که ظهر کلافه شدم و نهایتا اینستا، گیم هام و واتپد رو پاک کردم.
الانم میخواستم درس خوندن رو ادامه بدم ولی حتی بعد از خوردن دو تا مسکن هم سردردم بیخیالم نمیشه، پس میرم بخوابم.
خواهش میکنم درس بخون. :)
شب بخیر. 01.27
چون دیگه قرار نیست حتی یک کلمه هم تا دوازده بخونم همین الان مینویسمش.
از نظر مودی افتضاح بودم ولی ساعت مطالعم بد نبود. 6 ساعت درس خوندم، هنوز به نقطه ای نرسیدم که تست بزنم ( یعنی همین قدر عقبم! )
نمیدونم چی بگم.
شبتون آبی. 01.28
باید چیکار کنم؟
از اینکه بیخیالش شم متنفرم ..
اینکه چند روزه متوجه شدم کسایی که بهم استرس میدادن در اصل هیچی نیستن حتی بیشتر متنفرم و عصبانیم میکنه!
زمان زیادی به امتحانای نهایی و کنکور تیر نمونده ولی من واقعا عصبانیم از دست خودم
تا اینجاشو واقعا بخاطر ادمای الکیی داغون کردم
چقد رو مخ.
امتحان تجربی امروز برگزار و برای من؟ ی ضربه ی خیلی بزرگ بود!
زیست رو 20 درصد زدم
فیزیک رو خالی گذاشتم :)
شیمی رو حدود 40 درصد زدم
و در نهایت ریاضی رو 13 درصد
نتیجه؟ با این اوضاع پیش برم ی سال دیگم مهمون سازمان سنجشم.
اتفاقی که حقیقتا ازش متنفرم.
دوست دارم گریه کنم ولی میزارمش برای بعد هشت تیر.
قول میدم اون روز ی دل سیر گریه کنم ولی الان حتی اگه ی قطره اشک از چشمام بریزه دیگه نمیتونم ادامه بدم!
باید واقعا احساساتمو نادیده بگیرم و هر جوری هست انجامش بدم.
از فردا قوی شروع میکنم و بدون توقف ادامه میدم.
امشب باید ی برنامه درست بریزم.
9 هفته ...
تازه نیمه اول بازی گذشته و دو تا نیمه دیگه مونده.
دوباره گل نمیخورم که هیچ، هر جوری شده گل میزنم و برنده میشم.