اگه مغازه میزدین مغازه چی بود و اسمشو چی میذاشتین

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ayda-kz
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Ayda-kz

صحیح
ارسال‌ها
145
امتیاز
1,869
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
طلای المپیاد Overthinking
من گالری (نقاشی و گلیم و عروسک و...)
اسمشم میذاشتم قرتی
 
کتابفروشی ، اسمشم میزاشتم فروغ✨
 
کتابفروشی های شهر زیاد شد پس گلفروشی میزدم
اسمشم به یاد بابابزرگم میذاشتم گلفروشی آجان.
 
کافه کتاب، جوانه🌱✨
یه قسمتش کافی شاپ یه قسمتش کتابفروشی و خوندن کتاب
یه جای کوچولو برای مطالعه و درس خوندن

یه عالمه گل و گیاه میزاشتم یه فضای سبز قشنگ کوچیکی درست بشه🌱✨
وایی دختر از وقتی یادمه آرزوی همچین کتاب فروشی رو داشتم ولی خب من دوست داشتم اسمشو بزارم بیبلیوفیلیا( عشق کتاب)
 
کافه کتاب ونگوگ!
نقاشیاش جوری سحرت می کنه که حتی توی خرابه هم آویزونش کنی تبدیل میشه به محبوب ترین مکانت
 
البته دوست داشتم یه فست فود رستورانم بزنم یه تیکش با طرح سنتی و غذاهای سنتی از همه جای ایران غذاهای شمالی جنوبی اذری میزها چوبی و دار و درخت و سینی مسی...یه تیکش منو خارجی با چیدمان خارجکی...یه تیکشم فست فودی ...اسمشم بزارم آیسانا(اسم خواهر کوچیکمه )بعدم بدم به خودش :)
 
من کار ازاد برم دو روز ورشکست میشم از بس تخفیف میدم

سیسا کمپانی یا پارسینا کمپانی
 
برای من یه مغازه با رنگ‌های سفید و خاکستری بود. سقف خیلی بلند و پنجره‌هایی که تا سقف رسیدن. بین اون همه رنگ سفید و خاکستری رو پر می‌کردم از گلدون.یه جای شلوغ که پر از رفت و آمده و به مترو و اتوبوس نزدیکه. شاید شبیه کافه بنظر می‌رسید اما یه کافه معمولی نبود. برای پیرمردها و پیرزن‌ها بود. هزار جور تبلیغات می‌کردم و راه می‌افتادم دنبال پیرمرد و پیرزن‌هایی که تنهان و میاوردمشون اونجا و با بقیه آشناشون می‌کردم و کاش پول داشتم برای همشون تاکسی می‌فرستادم تا بیان و باهم باشن و حرف بزنن و دوست پیدا کنن و دیگه یادشون نیاد تنهان و بی‌فایده‌ان و رفته رفته اونجا رو تبدیل می‌کردم به یه محفل که نویسنده‌ها و روزنامه‌نگارها برای دیدن این زن و مردهای عجیب و پرقصه از اون سمت شهر بیان...شب‌های یلدا و روز نوروز که همه توی خونه‌هاشون جمع شدن و هیچ آدمی یادش نمیاد چی داره به سر آدمای تنها میاد مغازه ما باز بود! بعد علایق‌شون رو پیدا می‌کردن و کارهای ساده انجام می‌دادن مثل نوشتن یا خوندن یا نقاشی کشیدن! بعد ازشون می‌خواستم بیان بشینن از مهم‌ترین اتفاقی که توی ذهنشون مونده بگن مثل اولین عشق اولین بوسه و از صداهاشون پادکست منتشر می‌کردم. از تلویزیون و اخبار متنفرشون می‌کردم! بعدها بعضی‌هاشون عاشق می‌شدن و کمکشون می‌کردیم که باهم ازدواج کنن. بعدها جوونایی که اتفاقی به اونجا رسیدن برخلاف انتظار خودشون عاشق اونجا می‌شدن و میومدن به ما کمک می‌کردن.
 
من دلم میخواست یکی از این گل فروشی های قصردشت باشم
اونجا همیشه سرسبزه با اینکه بعضیاشونم بزرگن ولی بازم احساس دنج بودن داره و خیلی خوبه
هوا هم همیشه اون منطقه خنکه
 
😍
کلا دیوار هاشو مدل تابلو شب پر ستاره نقاشی کن بعدش روی میز های کافه کتابتو رومیزی زرد سفید چهارخونه بنداز
صندلی های میز هم چوبی ساده باشه
روی رومیزی یه گلدون شیشه ای ساده که گل های آفتاب گردون داره بذار
فرض کن هر میز وایب یکی از نقاشیاشو بده یه میز شکوفههای بهاری یه میز آ،تابگردون ها یه میز پرتره خودش یه میز شب پر ستاره رومیزی و منو هم اختصاصی برای هر میز باشه
 
یه باغ کتاب اسمش رو هم میزاشتم آروشا که به معنای درخشان هست
 
یه مغازه که بتونی توش دغدغه هاتو بیخیال شی توی این مغازه باید هر مشغله ی ذهنی ای که داری رو جلوی در بزاری و با چشم های روحت ببینی لازم نیست از مغزت استفاده کنی نیازی نیست نگران قسطهای سر ماه امتحانات طرد شدگی شکست های کاری و.. باشی تو این مغازه آرامش فروخته میشه در ازای یک لبخند
یه جایی پر از جزییات جایی که می تونی هدفونتو بزاری و با موسیقی رها شی با رقص غم رو از بدنت دور کنی با کلمات به جاهای دیگه ای بری و با عطر چای مست بشی با شنیدن شعر ها از خودت بیخود بشی و در نهایت بشی همون روح تازه متولد شده
اسمشم میزارم ناهیلا به معنی رویای سبز.
 
اسباب بازی فروشی البته عادیش نه، از نوع باحالش
 
یک کتاب فروشی و لوازم التحریر

من عاشق ادم های محصل ام یعنی ترجیح میدم و کل زندگیم با این قشر در تعامل باشم

و از بوی کتاب نو ، بوی مداد های کنار هم چیده شده

بوی لوازم تحریری 🤏 خیلی خیلی خوشم میاد

اینکه کجا بازش کنم هم دوست دارم توی این اتوبوس دکوری کوچولو ها باشه ، اینایی که هست توشون فست فودی میزنن ها ، از اونا
اسمشم میزاشتم "خرد"
 
یه مغازه که دیواراش عایقه و بیرونش خیلی خوشگله ولی اتاق اتاق داره و افراد میتونن بیان یه عالمه چیز که ما گذاشتیم اونجا رو بزنن بشکونن رنگ کنن میتونن جیغ و داد کنن یا هر چی که اعصاب خوردیاشون بره

اسمشو میزارم :رو اعصاب

کنار اون اتاقا چند تا اتاق آرامشم میزارم که پر از گل و گیاه و کتاب و تابلو نقاشیه میتونن انتخاب کنن تم اتاقشونو و مثلا بوم و رنگ یا کلی کتاب یا کلی گل و گیاه همه باهم ترکیبی

چند تا دیوارم میزارم آدما از حسشون روی اون دیوارا بنویسن از دلیل اون حس نه هااا فقط از حسی که دارن و یه جورایی تحلیلش دیگه این دیواره رایگانه

نمیدونم مغازه حساب میشه یا نه ولی همیشه دوست داشتم یه همچین جایی وجود داشت چون خودم خیلی دوست دارم برم یه جا باشه برم اعصاب خوردیامو تخلیه کنم
 
اکسسوری و بدلیجات و زیورآلات 💅🏻💅🏻
یه عالمه دستبند و گوشواره و غیره
همشون هم رنگی رنگی و خوشگل
اسمش هم جینگول مینگول💃🏻💃🏻
 
نمی دونم اما خوشحال فروشیه من همچین جاییه:
do.php
 
Back
بالا