گنجشک با خدا قهر بود…

  • شروع کننده موضوع
  • #1

NESA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
302
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 مشهد
شهر
مشهد
گنجشک با خدا قهر بود…
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هيچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا مي گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت:
مي آيد ؛ من تنها گوشي هستم که غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي هستم که
دردهايش را در خود نگاه ميدارد…
و سرانجام گنجشک روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.
فرشتگان چشم به لب هايش دوختند،
گنجشک هيچ نگفت و…
خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگيني سينه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي کسي ام.
تو همان را هم از من گرفتي.
اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي؟ لانه محقرم کجاي دنيا را گرفته بود؟
و سنگيني بغضي راه کلامش بست…
سکوتي در عرش طنين انداخت فرشتگان همه سر به زير انداختند.
خدا گفت: ماري در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو
از کمين مار پر گشودي.
گنجشگ خيره در خدائيِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسيار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به
دشمني ام برخاستي!
اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چيزي درونش فرو ريخت , هاي هاي گريه هايش ملکوت خدا را پر کرد...
 

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,042
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : گنجشک با خدا قهر بود…

قشنگ بود!
 

igin

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
133
امتیاز
1,630
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شاهرود
دانشگاه
صنعتي شاهرود
رشته دانشگاه
حسابداري _روان شناسي
پاسخ : گنجشک با خدا قهر بود…

خیلی قشنگ بود :)
 

شب بو

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
499
امتیاز
3,818
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4|فرزانگان1تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
انسان‌شناسی
پاسخ : گنجشک با خدا قهر بود…

این قصه رو دقیقا احساسش کردم .. :|
 

Zahra1378

کاربر فعال
ارسال‌ها
46
امتیاز
353
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 2
شهر
اصفهان
پاسخ : گنجشک با خدا قهر بود…

بسیار زیبا !!
 
بالا