• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

./.

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
1,325
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1398
کیستی تو؟ آنکه بی تو، قلبکم گشته رمیده
من همینش میشناسم، کانچه میگویم شنیده
دردهایم را شنیده، اشکهایم را بدیده
تا بلا نزدیک گشته، ریشه هایش را بریده
دست ها تا سوی او شد، این دلک بس زیر و رو شد
بر سرم دستی نوازد، جان ز مهرش آرمیده
من یکی در راه مانده، ره یکی دیجور و خسته
او چونان ماهی فروزان، از پس ابری دمیده
چون که دل تنگی فزون شد، از فراقش چشم خون شد
رخ نمود و خنده ای زد، فصل هجران سر رسیده
باز گشتم در تحیر، با دلی پر گشته از پر
در کناری بانتظارت، شایدم سر زد سپیده
 

Zahra_a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
859
امتیاز
9,406
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
99
رشته دانشگاه
داروسازی
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد
زندگی شاید طفلی‌ست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصله رخوتناک دو هم‌آغوشی
یا نگاه گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی‌معنی میگوید «صبح بخیر»
زندگی شاید آن لحظۀ مسدودیست
که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهایی‌ست
دل من
که به اندازه یک عشق است
به بهانه‌های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گل‌ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهٔ خانه‌مان کاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
آه...سهم من این است
سهم من این است
سهم من،آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکه است
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره‌هاست
...

فروغ فرخزاد
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست













نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم

کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی

برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه

نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم

منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی….
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,431
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
وقف الهوی بی حیث انت فلیس لی
متأخر عنه و لا متقدم

(اینک مرا در جایی که هستی نگاه داشته ای،نه راه پیش رفتن دارم و نه راه پس.)
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد

زندگی درد قشنگیست به جز شب هایش
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد

یک نفر نیست تورا قسمت من گرداند
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد

خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی بدنم جان دارد

شیخ و من هر دو طلبکار بهشتیم ولی
من به تو او به نماز خودش ایمان دارد

اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر
سر و سریست که با موی پریشان دارد

من از ان روز که در بند توام فهمیدم
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,250
امتیاز
15,985
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
ي ستاره اي كه پیش ديدۀ مني

باورت نم یشود كه در زمین

ھركجا به ھر كه میرسي،

خنجري میان پشت خود نھفته است!

پشت ھر شكوفه تبسمي،

خار جانگزاي حیله اي شكفته است!



آنكه با تو میزند صلاي مھر

جز به فكر غارت دل تو نیست!

گر چراغ روشني به راه توست،

چشم گرگ جاودان گرسنه اي است!



اي ستاره ما سلام مان بھانه است

عشقمان دروغ جاودانه است!

در زمین زبان حق بريده اند،

حق ،زبان تازيانه است!

وانكه با تو صادقانه درد دل كند،

ھاي ھاي گريه شبانه است!
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
344
امتیاز
4,043
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
یک جدال جالب بین چند شاعر ... :
حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می‌بخشد ز مال خویش می‌بخشد
نه چون حافظ که می‌بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می‌بخشد بسان مرد می‌بخشد
نه چون صائب که می‌بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می‌بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می‌شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

زندگی سرخیِ سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم

آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی‌ست
دربه‌در در پی گم کردن مقصد رفتیم

مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,250
امتیاز
15,985
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
از رنجی خسته ام، که از آن من نیست
بر خاکی نشسته ام، که از آن من نیست
از دردی گریسته ام، که از آن من نیست
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست!
دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست؟

با حس ویرانی بیا … تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه … دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
دلبسته به یک ثانیه دیدارِتو بودم
این عمرکه بی حوصله ناچارِتوبودم
تونازترین حادثه در زندگی من
من شاخ ترین عاشق بی عارِتوبودم
تاآخرِ بی حوصلگی شعرنوشتم
هرشب که توخوابیدی وبیدارِتوبودم
هرثانیه آتش زده ام پیرهنم را
من ریزَعلیِ سخت فداکارِتوبودم
هرفتنه که کردی تو، مراحصرنمودند
من موسویِ خسته زِ افکارِتوبودم
بارایت یک فاجعه رفتی و دریغا
یک عمر غریبانه گرفتارِتوبودم
توشاه ترین پهلویِ حادثه بودی
من فاطمیِ خسته زِ دربارِ توبودم
ای کاش فراموش شود بینِ من وتو
آن فاصله ای را که بدهکارِتوبودم

:pleading:8-> P:(;
 

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
داریم بار شیشه و خوبان به جنگ ما
در برگرفته سنگ ز دلهای سخت خویش

جامی
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
344
امتیاز
4,043
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد
غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد

تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود
ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند
سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند
روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما
زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

مولوی
 

هور

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
794
امتیاز
21,850
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سیاه و سفید
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
دانشکده معماری و شهرسازی تبریز
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
جان منی جان منی جان من
آن منی آن منی آن من

شاه منی لایق سودای من
قند منی لایق دندان من

نور منی باش در این چشم من
چشم من و چشمه ی حیوان من

گل چو تو را دید به سوسن بگفت
سرو من آمد به گلستان من

از دو پراکنده تو چونی بگو
زلف تو حال پریشان من

ای رسن زلف تو پابند من
چاه زنخدان تو زندان من

دست فشان مست کجا میروی
پیش من آ ای گل خندان من

حضرت مولانا
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
دیگر رمق نمانده به این حال زار من
دارد تمام میشود انگار کار من
گوشت که هیچ وقت بدهکار من نبود
بیچاره فک و حلق و دل بیقرار من
دارد تمام زندگی ام توی یک حراج
دارد به پیش چشم تو دار و ندار من
از قول من به حضرت حافظ بگو صبا
پس کی تمام میشود این انتظار من؟
مجروح جبهه های پریشانی ات شدم
طومار گیسوان تو شد افتخار من
با دیدن دو چشم تو شاعر شدم ببین!
حتی نرفته است به مکتب نگار من
یک اعتراف!اینکه دلم مدتی ...؛ ببخش!
طفلک خجالتی ست دل بی بخار من
ناممکن است صید دل دیگری شوی
ثبت است بر جریده عالم شکار من
 

متین.

کاربر غیرحرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
240
امتیاز
6,066
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1403
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

زیبا و قابل تامل . شعر از پروین اعتصامی هست و اسمش مست و هوشیاره
همای هم اینو خونده (+)
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان
 
بالا