عشق در ادبیات فارسی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
عشق در ادبيات فارسي


هر چه گويم عشق را شرح و بيان / چون به عشق آيم خجل باشم از آن
گر چه تفسير زبان روشنگر است / ليك عشق بي زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن مي شتافت / چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت

عشق راز آفرينش و چاشني حيات و خميرمايه تصوف و سرمنشأ كارهاي خطير در عالم و اساس شور و شوق و وجد و نهايت حال عارف است. محبت چون به كمال رسد، عشق نام مي گيرد و عشق كه به كمال رسد به فنا در ذات معشوق و وحدت عشق و عاشق و معشوق منتهي مي شود و اگر آن عشق باشد كه از مواهب حق است، هم به حق مي كشاند و مي رساند و وصال بر دوام، جاي ديدارها و لذات زودگذر را مي گيرد.

صوفي وقتي به اين حالت رسيد در جهاني ديگر مي زيد يا عالم ديگري در درون خود ايجاد مي كند كه در آن كين و حسد و خشم و نفاق و خودخواهي ها و حقارت هاي بشري راه ندارد و همه جا را نور و صفا و مهر و وفا پر كرده است.

به قول خواجه عبدالله انصاري: «بركت آسمان ها از سپهر است و بركت جان ها از مهر است، چنان كه مرغ را پر بايد آدمي را سر بايد، جوينده را صدق بايد و رونده را عشق بايد.» عشق با اين مفهوم وسيع و عالي، عشقي كه مبدأ آن تزكيه و تهذيب نفس منتهاي آن وصول به كمال و فنا در ذات حق است، عشقي كه بالاتر از كفر و ايمان و هدفش خير مطلق و پر كردن جهان از نور و صفا و خدمت و گذشت و محبت است، مفهومي است كه صوفيه به عالم اسلام تقديم داشته اند.

ابونصر سراج عشق را آتش و مولوي عشق را عنايت حق، بوسعيد عشق را دام حق و خواجه عبدالله انصاري، عشق را آتش سوزان و بحري بي پايان و حفظ عشق را، راه بي انتها مي داند. اشارات مختصري در باب عشق به عمل آمد و در واقع سخن عشق پايان ناپذير است و به قول حافظ:

سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان
ساقيا مي ده و كوتاه كن اين گفت و شنود


منبع: فرهنگ اشعار حافظ، دكتر محمدعلي رجائي بخارايي
 
بالا