پاسخ : فلسفه اسلامی
سلام
چرا پس ادامه اش رو نذاشتید؟ این جوری یک نفر مثل من پیدا می شه و سوء استفاده می کنه ها
من مقدمه ی تاریخی رو می نویسم، اگه شما دیدید که ناقص هستش ( که احتمال زیاد هم ناقص خواهد بود
) تکمیل کنید. بعد توی دلتون هم فحش ندید، علاوه بر این که توی انجمن هم فحش ندید و در نهایت نارضایتی خودتون رو با امتیاز منفی هم نشون ندید
اول از همه
بنده ی نکته ی شماره ی 1 شما رو قبلا از چند فیلسوف غربی دیده بودم. یکی از اون ها آقای لگنهاسون بود که توی یک مقاله نکته ی شما رو توضیح داده بود. یعنی توی فلاسفه ی غرب هم افرادی هستند که متوجه این اشتباه شده اند.
نکته :
معنای فلسفه اسلامی
وقتی گفته می شه « فلسفه اسلامی » باید دقت داشت که قید « اسلامی » به چه معناست. آیا منظور اینه که این فلسفه ای است که در میان مسلمان ها رایج شد؟ یعنی « فلسفه ی مسلمان ها » یا منظور اینه که اصول این فلسفه توسط اسلام بنا شد که در نتیجه بشه « فلسفه ی برخواسته از تعلیمات اسلامی ». یه حالت سوم هم داره. فلسفه ای که از نظر فکری و پیشرفت به جایی رسیده که مهم ترین گزاره های اسلام رو تأیید می کنه و گویا اگه قرار بود که دین اسلام به زبان فلسفی بیان بشه، می شد این فلسفه.
حالا من خودم هم نمی دونم که غالبا وقتی گفته می شه فلسفه ی اسلامی منظور کدوم معناست.
سوال
« تو که خودت نمی دونی فلسفه ی اسلامی چیه، چه جوری می خوای تاریخش رو بگی؟ »
جواب
« خوب از اون کتاب هایی که نوشتن « تاریخ فلسفه اسلامی» تقلب می کنم.
»
پیدایش فلسفه در میان مسلمان ها
در این قسمت یک مقدار پیچیدگی وجود داره. چرا که برخی می گن فلسفه ی اسلامی از زمان پیامبر و امام علی شروع شد، چرا که اون ها حرف های خیلی عمیقی داشتن که تنها از حکیم و فیلسوف ممکنه. مجموعه ی این تعالیم رو می شه یک دید فلسفی دونست.
اما اشکال این حرف اینه که هیچ وقت حضرت پیامبر وامام علی یک کتاب فلسفی و یا یک مکتب فلسفی منظم ایجاد نکردند. هرچند که کلام این دو بزرگوار ذهن خیلی از مسلمون ها رو درگیر مسائلی کرد که رنگ و بوی فلسفی داشتن.
در زمان معاویه و خلافه ی بعدی اموی، یک سری مباحثی اوج گرفت مثل « جبر و اختیار ». معاویه برای این که حکومت خودش رو الهی جلوه کنه و اشتباه های خودش رو توجیه کنه، بسیار روی مسأله ی جبر تأکید می کرد و می گفت که خدا خواسته اون حاکم باشه و بقیه رعیت.
همین روند فکری باعث شد که رابطه ی انسان ها با خداوند و دامنه ی قدرت خدا و انسان خیلی میان مسلمون ها رواج پیدا کنه.
توی این دوره مسلمون ها آروم آروم با نظریه های دانشمندان ایرانی، یونانی و هندی آشنا می شدند اما ظاهرا روند این آشنایی خیلی کند بوده.
( چون مسلمون ها خیلی به تصرف کردن کشورهای همسایه علاقه داشتن، طبیعتا به کتاب خانه ی اون ها هم تسلط پیدا می کردن
ولی خوب مثل مغول ها نبودن که کتاب ها رو بسوزونن. بلکه استفاده ی صلح آمیز می کردن )
از مناظره هایی که میان امام صادق و بی دین ها مشخص می شه، برخی از مردم عرب اون زمان تا حدی با فلسفه ی یونان آشنایی پیدا کرده بودن چرا که در حرف هاشون اشاره هایی به اون ها می شده.
امام باقر و صادق علیهما السلام و شاگردان ایشون خیلی با بی دین ها و مشرک ها و هم چنین پیروان ادیان دیگه مناظره داشته اند. همین مناظره ها زمینه رو برای مطرح شدن سوال های بیشتر فراهم می کرد و جو جامعه ی علمی مسلمان ها رو بیشتر برای درگیر شدن با تفکرهای فلسفی آماده می کرد.
مسلمان ها به ترجمه ی کتاب های علمی دانشمندان اطراف خودشون اهمیت می دادن و ظرف مدت کمی در پزشکی و ریاضیات و... پیشرفت کردند. اما ترجمه ی کتاب های فلسفی خیلی رواج نداشت. چیزی که کار رو سخت تر هم می کرد این بود که اصطلاحات تخصصی منطق و فلسفه کار رو برای مترجم ها سخت می کرد. از طرفی میان خودم مترجم ها وحدت رویه نبود و ترجمه ی کتاب ها هم سلیقه ای انجام می شد.
در زمان مأمون عباسی یک محلی تشکیل شده بود به نام « دار الترجمه » که خیلی از آثار علمی دنیا در اون جا ترجمه می شد. کتاب های فلسفی هم آروم آروم ترجمه شدند.
به نظر بعضی ها اولین فیلسوف اسلامی « ابواسحاق کندی» بوده که در زمان امام حسن عسکری زندگی می کرده. در ابتدا رابطه ی چندانی با امام نداشته اما سر یک ماجرا با علم امام آشنا می شه و از پیروان ایشون می شه. ( ماجرا به صورت خلاصه : یک کتاب نوشته بوده که در اون تناقض های قرآن رو جمع کرده بوده. یکی از اصحاب امام حسن عسکری مطلب رو به امام منتقل می کنه. ایشون می گن برو فقط یک جمله بهش بگو « اگه منظور خداوند این چیزی که تو فهمیدی نباشه چی؟» همین یک جمله کلا این دانشمند رو عوض می کنه و باعث می شه که کتابش رو توی آتش بندازه.)
نکته
بعضی ها اصرار دارن بگن که فلسفه رو مخالفین اهل بیت وارد اسلام کردند که در مقابل اهل بیت حرفی برای گفتن پیدا کنند. اثبات این حرف کار سختی خواهد بود اما باعث نمی شه که فلسفه چیز بدی بشه. چون خود اهل بیت هم کلام فلسفی زیاد دارند و علاوه بر این، « عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». طبق باور خیلی ها، اگه عقلانیت در میان مردم زیاد بشه، راه هدایت بهتر پیموده می شه و فلسفه عقلانیت رو تقویت می کنه.
نکته
شرق شناس ها نحوه ی پیدایش فلسفه در میان مسلمان ها رو ممکن جور دیگه ای تعریف کنند. ( مراجعه کنید به کتاب آشنایی با فلسفه ی اسلامی آقای لیمن. البته انگلیسی هستش نمی دونم ترجمه شده یا نه ) اما در کل مطلب به همین صورت هستش که این جا گفته شد.
مثلا در مورد انگیزه هایی که باعث ورود فلسفه به اسلام شد و... یک مقدار اختلاف وجود داره.