- شروع کننده موضوع
- #1
silence
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 507
- امتیاز
- 348
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی - شهید قدوسی
- شهر
- تهران
- دانشگاه
- شهید بهشتی
- رشته دانشگاه
- دندانپزشکی
بهرام و مهتاب یه زن و شوهر صیغه ای هستن که سه ساله با هم زندگی می کنن و ظاهرا خیلی عاشق هم هستن! بهرام قبلا زنی به نام کتایون داشته که یه روز ( معلوم نیست به چه دلیل ) با یه بچه 6 ماهه بلند شده و رفته خارج و دیگه برنگشته... اما یه دفعه بعد از گذشت 5 سال به سرش می زنه که برگرده( بازم معلوم نیست به چه دلیل ) و در کنار بهرام زندگی عاشقانه ای رو آغاز کنه! بهرام که کتایون رو به خاطر ترک کردنش هیچ وقت نبخشیده هیچ وقت هم نخواسته از کتایون طلاق بگیره درضمن این که هیچ وقت هم دنبالش نرفته و برای برگردوندنش هیچ تلاشی نکرده! ( کماکان معلوم نیست به چه دلیل ) گذشته این ها بهرام به مادرش و خانوادش هم نگفته که به یه زن دیگه علاقه داره و ناچار به صیغه شده... احتمالا حدس زدید که مثل همه فیلمایی از این دست برگشتن زن اول می شه قوز بالا قوز! هرچند به نظر می رسه بهرام دیگه علاقه ای به کتایون نداره ولی بچه ای که از کتایون داره یعنی رویا و الان 5 سالشه باعث می شه به ناچار کتایون رو هم تحمل کنه!
بهرام که دلش کاملا پیش مهتابه بیشتر وقتا خونه اونه ولی بخاطر دلبستگی پدرانش به رویا گاهی هم به این ور سر می زنه هرچند اصلا به کتایون محل نمی ذاره! مهتاب که از این وضع به شدت ناراضیه با وجود علاقه شدیدش به بهرام می ذاره می ره شهر خودشون شیراز و اون جا پسرعموش امیر رو می بینه( امیر قبلا چند سال شوهر مهتاب بوده و واقعا هم عاشقش بوده ولی چون جانباز بوده و رو ویلچر می نشسته به خاطر این که سربارش نباشه مهتاب رو مجبور می کنه که طلاقش بده و بره سراغ یکی دیگه!) طبیعتا خاطرات اون عشق کهنه برای این دو نفر تا حدودی زنده می شه! امیر برای مهتاب کار پیدا می کنه و این وسط طبق معمول این فیلما مهتاب متوجه می شه که از بهرام بچه دار شده...
از اون جایی که امیر خیلی آدم بزرگواریه به مهتاب پیشنهاد می کنه که اگر دوست نداره دیگه پیش بهرام برگرده اجازه بده که نام خانوادگی کسرا ( نام خانوادگی مهتاب ) توی شناسنامه بچش باشه و در ادامه روند بزرگواری های امیر , اسم بچه رو هم بهرام می ذاره و به مهتاب می گه که " این بهرامو هیچ کس نمی تونه ازت بگیره" بهرام کوچک بزرگ می شه و وقتی حدود 12 سالش می شه طی چند سکانس به شدت تاثیرگذار امیر فوت می کنه ( لازم نبود آدم خیلی دل نازک باشه تا اشکش برای این سکانس ها دربیاد!) در همین حال سالگرد ازدواج بهرام و کتایون قراره جشن گرفته بشه ولی بهرام تنها توی اتاقش نشسته و کاملا مشخصه که هنوز هم به فکر مهتابه!
چند ماه بعد بهرام کوچک توی المپیاد ریاضی به عنوان یه نابغه مقام میاره و وقتی به همراه مهتاب تصویرش از تلویزیون نشون داده می شه و بهرام بزرگ می بینه اشکش درمیاد و فیلم تقریبا همین جا تموم می شه...
برداشت کلی: توی یه سکانس می بینیم که بهرام بزرگ بخاطر کتابی با نام "انسان از منظر عشق و ایمان" که مهتاب هم ویرایشگر اون بوده جایزه می گیره... اون چیزی که توی این فیلم کاملا مشخصه اینه که بهرام با سماجت روی عشقش یه جورایی نماد عشق یا عشق زمینیه و امیر نماد ایمان و عشق آسمانیه... در نهایت ما می بینیم که امیر از هر نظر تایید می شه ولی برای بهرام به چیزی جز یه مشت حسرت نمی رسه! به طوری که وقتی امیر در حال مرگه مهتاب بهش می گه که " تو از همه بالاتری , برنده این بازی فقط تویی " بنابراین کلیت این فیلم بیشتر از هر چیز دیگه بیانگر برتری ایمان بر عشق بود... درضمن در کل این فیلم فقط قصه امیر کمی دل مخاطب رو به دست میاره ولی بقیه ماجرا یه پرداخت تکراری از ماجرای زن دوم تو جامعه ماست که فقط به واسطه بازی خوب بازیگران می شه تحملش کرد!
پی نوشت: فیلم زن دوم به کارگردانی سیروس الوند و بازی درخشان امیر آقایی و نیکی کریمی و تا حدودی محمدرضا فروتن عینا از روی رمان زن دوم نوشته فرشته طاهر پور و به تهیه کنندگی همین شخص حدود 1 سال پیش روی پرده رفت و می شه گفت فیلم نسبتا خوبی بود!
بهرام که دلش کاملا پیش مهتابه بیشتر وقتا خونه اونه ولی بخاطر دلبستگی پدرانش به رویا گاهی هم به این ور سر می زنه هرچند اصلا به کتایون محل نمی ذاره! مهتاب که از این وضع به شدت ناراضیه با وجود علاقه شدیدش به بهرام می ذاره می ره شهر خودشون شیراز و اون جا پسرعموش امیر رو می بینه( امیر قبلا چند سال شوهر مهتاب بوده و واقعا هم عاشقش بوده ولی چون جانباز بوده و رو ویلچر می نشسته به خاطر این که سربارش نباشه مهتاب رو مجبور می کنه که طلاقش بده و بره سراغ یکی دیگه!) طبیعتا خاطرات اون عشق کهنه برای این دو نفر تا حدودی زنده می شه! امیر برای مهتاب کار پیدا می کنه و این وسط طبق معمول این فیلما مهتاب متوجه می شه که از بهرام بچه دار شده...
از اون جایی که امیر خیلی آدم بزرگواریه به مهتاب پیشنهاد می کنه که اگر دوست نداره دیگه پیش بهرام برگرده اجازه بده که نام خانوادگی کسرا ( نام خانوادگی مهتاب ) توی شناسنامه بچش باشه و در ادامه روند بزرگواری های امیر , اسم بچه رو هم بهرام می ذاره و به مهتاب می گه که " این بهرامو هیچ کس نمی تونه ازت بگیره" بهرام کوچک بزرگ می شه و وقتی حدود 12 سالش می شه طی چند سکانس به شدت تاثیرگذار امیر فوت می کنه ( لازم نبود آدم خیلی دل نازک باشه تا اشکش برای این سکانس ها دربیاد!) در همین حال سالگرد ازدواج بهرام و کتایون قراره جشن گرفته بشه ولی بهرام تنها توی اتاقش نشسته و کاملا مشخصه که هنوز هم به فکر مهتابه!
چند ماه بعد بهرام کوچک توی المپیاد ریاضی به عنوان یه نابغه مقام میاره و وقتی به همراه مهتاب تصویرش از تلویزیون نشون داده می شه و بهرام بزرگ می بینه اشکش درمیاد و فیلم تقریبا همین جا تموم می شه...
برداشت کلی: توی یه سکانس می بینیم که بهرام بزرگ بخاطر کتابی با نام "انسان از منظر عشق و ایمان" که مهتاب هم ویرایشگر اون بوده جایزه می گیره... اون چیزی که توی این فیلم کاملا مشخصه اینه که بهرام با سماجت روی عشقش یه جورایی نماد عشق یا عشق زمینیه و امیر نماد ایمان و عشق آسمانیه... در نهایت ما می بینیم که امیر از هر نظر تایید می شه ولی برای بهرام به چیزی جز یه مشت حسرت نمی رسه! به طوری که وقتی امیر در حال مرگه مهتاب بهش می گه که " تو از همه بالاتری , برنده این بازی فقط تویی " بنابراین کلیت این فیلم بیشتر از هر چیز دیگه بیانگر برتری ایمان بر عشق بود... درضمن در کل این فیلم فقط قصه امیر کمی دل مخاطب رو به دست میاره ولی بقیه ماجرا یه پرداخت تکراری از ماجرای زن دوم تو جامعه ماست که فقط به واسطه بازی خوب بازیگران می شه تحملش کرد!
پی نوشت: فیلم زن دوم به کارگردانی سیروس الوند و بازی درخشان امیر آقایی و نیکی کریمی و تا حدودی محمدرضا فروتن عینا از روی رمان زن دوم نوشته فرشته طاهر پور و به تهیه کنندگی همین شخص حدود 1 سال پیش روی پرده رفت و می شه گفت فیلم نسبتا خوبی بود!