تيغه زمان...دراي قفل

  • شروع کننده موضوع pico
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

pico

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
191
امتیاز
66
نام مرکز سمپاد
شهيد
شهر
سمنان
مدال المپیاد
المپياد فيزيك بسيج و غير بسيج
تيغه زمان ذهنمو ميبره ... خونه سياه ميچكه روي ورقه ...روي دستام... روي بدنم ... سر تا پامو خيس ميكنه


تو دستامو خوني ميبيني فكر ميكني گناهكام ...اما تو اين خونو فقط قرمز ميبيني مثله خونه خودت

يهم ميگي برو چشم پزشك تو همه چيو سياه ميبيني ... تو نميدوني چرا اين اتفاق ميفته ... چشم پزشكم نميدونه

تمامه تلاشم اين بود كه اين سياهيو تو سرم نگه دارم ... اما نشد ...تقصيره من نيست كه عقربه ها حركت ميكنن

امروز صبح كه پرده ها كنار رفت و خورشيد بدونه مقدمه اومد تو اتاق... در زد ... در زد ... تق تق تق تق تق ...كسي اونجا نيست ؟در پلكام باز شدن .... صدايي ضعيف گفت پاشنه درو از جا كندي ... از جونم چي ميخواي ؟ خورشيد چيزي نگفت و يه تيغ كشيدو رفت

نشستم روي تخت با خودم فكر ميردم امروزم مثله روزاي قبل تا خورشيد هست خونم بند نمياد ... تا وقتي درا بازن خونم بند نمياد ... تازه اگه خورشيد تيغشو نكشه بيخيالم شه زمان چي ؟

اينجوري داستانم غم انگيز ترم ميشه ... موقع صبحونه خون ميريزه تو غذام ... تو كلاس وقتي به معلمم نگاه ميكنم خون جلوي چشمامو ميگيره و روي دفتراي چشم خراشم ميريزه ... هميشه منو تا خونه از رد خوني كه به جا ميمونه پيدا ميكنن ... همه جا همه جا باهامه حتي گاهي وقتي خوابم

تقصيره من نيست كه عقربه ها مثله يه موج منو به صاحل ميكوبونن و هر بار آبه دريا سياه ميشه

درا بازن هنوز . درارو ميبندم ولي خون پشتشون جمع ميشه و ميتركن و دوباره باز ميشن ...اين باره آخره ميخوام درارو قفل كنم ... ديگه از اين وضع خشته شدم ... زمان ديگه براي من تيغ نميكشه ...درا قفلن ... تا ابد
 

Natanaiel

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
مدال المپیاد
از بچه های المپیاد ادبیات بودم ولی...
پاسخ : تيغه زمان...دراي قفل

این فوق العاده است:
«تقصیر من نیست که عقربه ها حرکت میکنن»

قشنگ نوشتی....
ولی احساست خیلی گنگه!
 
بالا