شعری از امير عاملي در پاسخ به اهانت‌هاي سروش و كديور

  • شروع کننده موضوع
  • #1

saphir

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
165
امتیاز
7
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم
مدال المپیاد
سابقه کلاس هاشو دارم اما خودشو نه
دانشگاه
با این اوصاف فکر کنم بیوفتیم گیره اصفهونی های عزیز ...
رشته دانشگاه
میگن عمران ... میگم شهرسازی ... هرچی خدا بخواد
A0784603.jpg

امير عاملي از شاعران متعهد كشور در پي اهانت‌هاي دنباله‌دار عبدالكريم سروش و محسن كديور به رهبر معظم انقلاب و مراجع تقليد در شعري به ياوه‌گويي‌هاي آنها پاسخ داد :


شنيدم سروش در غربت بجوش آمد و در پي نان دهان به ياوه گشود و عاقبت‌الامر آنچه بود را نمود شايد اين چند بيت چراغ راه آن افتاده به چاه باشد.

هلا بهوش سروشي كه شوم مي‌خواني
نشسته‌اي به خرابه چو بوم مي‌خواني
نگفتمت كه جهان زنگ امتحان دارد
نگفتمت به زنان دل مده زيان دارد
نگاه كن چه گفتي؟ ببين كجا رفتي؟
ز ميهن خودت اي نازنين چرا رفتي؟
چه سود مي‌بري از نفي مردم نه دي؟
چرا به بهمن ما حمله مي‌كني؟ هي هي!
خدا نكرده مگر كور بوده‌اي درويش
كه ميزني به دل مردمان چون عقرب نيش
مگر نخوانده‌اي اي نازنين تو مولانا؟
كه در حضور كديور شدي اسير بلا
هلا جوانك مغرور و مدعي تا چند
به جام صاف حقيقت نمي‌زني لبخند
بخند و اخم مرا باز كن تو را به خدا
چقدر اخم و دورويي، چقدر رنج و بلا
تو از كديور گمراه با سوادتري
رها شو از غل و زنجير او بكن هنري
مريد يك نفري باش از خودت بهتر
مشو از آتش اين ناكسان چو خاكستر
به سوي رهبر مردم زبان درازمشو
بيا كبوتر ما شو مرو گراز مشو
كدام فلسفه تعليم ناسزايت داد؟
چرا دهان تو بر فحش و بد رضايت داد؟
«رضا به داده بده و ز جبين گره بگشا»
بيا به راه محبت مرو به چاه جفا
«وفا به عهد نكو باشد ار بياموزي»
مرو بحكم خطا در پي زراندوزي
مگر نه عبد كريمي، به نام، نامي باش
كه گفت در پي خردي، پي غلامي باش؟
شدي كه آب بياري و آبرو بردي
قرار زنده شدن بود ناگهان مردي؟
تو كيستي كه به پير و مراد ما بپري؟
به كينه حمله كني بر ستاره سحري
تو كيستي كه بداني امام يعني چه
تمام عمر نداني سلام يعني چه؟
سلام ما به امامي كه لاله مي‌پرورد
درود بر غم عشق و دريغ از پي درد
كديورانه سروشا چو گربه كور شدي
ز لطف رهبر مستضعفان جسور شدي
«نگفت مرو آنجا كه در هوات كنند
كه سخت دست درازند و بسته پات كنند»
نگفتمت ز ته دل بگو علي مددي
تو گفتي اينكه سخن‌هاي من همه بلدي
نه واقفي تو به راه و نه چاه مي‌داني
هر آنچه كه گفت كديور بخوان تو مي‌خواني
شبيه خلوت خود باش يا بيا خود باش
مشو مريد كديور كديور اوباش
ز خواجه بشنو اگر حرف ما نمي‌شنوي
شنو ز خواجه كه شايد به راه خير روي
«چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن‌شناس نه اي جان من از خطا اينجاست»​
 
بالا