مزار-ساعت3-لحظه های تنهایی

  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #1

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,397
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
مزار، ساعت سه، لحظه‌های تنهایی
بزن بخوان دو تا آدم تماشایی

صدای تق تق سنگی مدام می‌آمد
و زیر سقف نفس‌گیر تق تق پایی

درست مثل تو زیباست مثل من هم زشت
فرشته‌ای ست پر از شهوت هیولایی

و خسته از همه وقتی به خانه می‌آیم
لبالب از سرطان زنان هرجایی

نشسته است لب حوض کوچک خانه
و می‌دود طرف من: سلام بابایی

چقدر بد که نباشی کنار بالینش
چقدر بد که نخوانی براش لالایی

چقدر بد که بخوابد کنار عکسی سرد
کنار خیره ‌ترین مادرِ مقوایی

(ترانه‌خواندنشان را گلوله باران کرد
صدای مبهم و ناجور راهپیمایی)

به خانه می‌روم اما کدام خانه بگو
که سوخت خانه در آن دادگاه صحرایی

هنوز می‌شنوم خاطرات آن شب را
فرود بمب میان سه استکان چایی

فرار من وَ تو حتا ز تانکهای خودی
و مرگ نخل تو با زلفهای خرمایی

کدام دختر کوچک در انتظار من است
که جا گذاشته از خود فقط دو دمپایی

زمانه ریشه‌ی شب را نمی‌کَند هرگز
و گور سگ‌پدرانِ دهات بالایی

چقدر خوب که این جنگ هرسه‌مان را کشت
چقدر پشتِ سرِهم چقدر رویایی

نبراس واقعا کارهای قشنگی داره...
 
  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #2

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,397
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : مزار-ساعت3-لحظه های تنهایی

و ایستاده ای انگشتهات در بینی
چقدر مالی تو ،هی ! زن ککائینی

تو لخت هستی ،تو لخت ،لخت مادرزاد
و از من آمده تا خاک فک پایینی

چگونه درک کند ذهن ،بعدهای تو را ؟
که در تمامی ابعاد ذهن می رینی ؟

درون مان چه پرستارها مریض شدند
از التهاب تن دکتران بالینی

پسر نشست و فریاد زد :"رسیدن ما
"پس از شکستن دیوار دختر چینی
 

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : مزار-ساعت3-لحظه های تنهایی

بالاخره یافتم شعراشو!!!!
سرورمان که عزا شد ،کدامتان بودید ؟
!شما به فکر سرور مدامتان بودید

شبی که داشت کسی از گرسنگی می مرد
!شما درست سر میز شامتان بودید

به چشم مردم ساده تمام مدت روز
به فکر فرق حلال و حرامتان بودید

و شب که شهوت شیطان حرام می زایید
کدامتان به کنار کدامتان بودید ؟

خسوف ،ماه گلو را گرفت ،می دیدم
!چگونه شاد لب پشت بامتان بودید

و کوچه خورد مرا ،ذره ذره و انگار
در انتظار جواب سلامتان بودید

زمان دفن تنم را درست یادم هست
!برای خوردن خرما تمامتان بودید
 
بالا