- شروع کننده موضوع
- #1
eqsan
مهمان
چشمانم را می بندم..تمرکز می کنم،فکر می کنم،عشق را حس می کنم،درد را دفع می کنم،،.... چشمانم را باز می کنم انچه را که در ذهنم تجسم می کردم را روی دفتر یادگاری دوستم پیاده می کنم ، بی اختیار می نویسم ، ترسیم می کنم و در نهایت پاک می کنم... بار دیگر اسمان را در ذهن خود مجسم می کنم ،، خدا را در قلبم حس می کنم ... عرقی خیس بر پیشانیم نقش می بندد و به این نتیجه می رسم:بر روی دفتر می نویسماسمان را میبینم و می دانم ابی نیست ،خدا را نمیبینم ولی می دانم که هست!)) همیشه ابی باشید!.. ازEQSAN