این است معنی مادر

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,042
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
باران احمق
این است معنی مادر *-:
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : این است معنی مادر

این نسخه ی منه!:
[quote author=من!link=topic=46353.msg339214#msg339214 date=1279897864]
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
و مادرم با عصبانیت فقط چشم غره رفت!
این است معنی مادر !
[/quote]
البته باز نمیشه که آدم مامانشو یکمم دوس نداشته باشه...
 

nimafo

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,084
امتیاز
3,129
نام مرکز سمپاد
888
شهر
888
سال فارغ التحصیلی
888
مدال المپیاد
888
دانشگاه
888
رشته دانشگاه
888
پاسخ : این است معنی مادر

مطمئنید همینه؟معنی مادر رو میگم!!!!!
متن جالبی بود ممنون
ولی مامان من بهم میگه:لباساتو که کثیف نکردی؟!
 

محمد!

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
402
امتیاز
213
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی1 تهران
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مهندسي صنايع
پاسخ : این است معنی مادر

کدوم بابا و خواهر و برادری اینقدر خشن ان که مادر یهو فرشته بشه؟
 

khoshi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
391
امتیاز
702
نام مرکز سمپاد
حلی3
شهر
تهران
مدال المپیاد
تلاش!
پاسخ : این است معنی مادر

معنی مادر خیلی بالاتر از اینه
 

85050093

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
283
امتیاز
104
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین اصفهان
پاسخ : این است معنی مادر

مادرهای فداکار هم وجود دارند.اونا کارهایی می کنن که که...
 

knight_black_lord

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
؟؟؟؟
شهر
در حال حاضر آواره،فراری... از شهر و کشورم!!! (بندرعباس)
مدال المپیاد
همش پرید!!!
دانشگاه
Winnipeg university
رشته دانشگاه
Medical science
پاسخ : این است معنی مادر

دختری با مادرش در رختخواب

درددل می کرد با چشمی پر آب



گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست



گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟

روی دستت باد کردم مادرم!



سن من از بیست وشش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد



هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد



غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته!



مادرش چون حرف دختش را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:



دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود



غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهر یکی را تور کن!



گفت دختر مادر محبوب من!

ای رفیق مهربان و خوب من!



گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها



سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر



مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعیدویاسر وایضا صفر



با سه تاشان رفته بودم سینما

بگذریم از مابقی ماجرا!



یک سری هم صحبت صادق شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم



یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید



مصطفای حاج علی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد،بله



بعد جعفر یار من عباس بود

البته وسواسی وحساس بود



بعد ازآن وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا



بعد او هم عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم



بعدهانی عاشق نادر شدم

بعد نادر عاشق ناصر شدم



مادرش آمد میان حرف او

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!



گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری



لیک جز آن که تو را باشد پدر

دل نمی دادم به هرکس اینقدر



خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی
 
بالا