قاصدک

  • شروع کننده موضوع كوثر!!
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

كوثر!!

مهمان
قاصدك

قاصدک، مسافر گلزاری بود
که گل مریم آن گلزار
فرایش خوانده بود.
به گل مریم که رسید، زبانش بند آمد.
زیبایی همیشگی مریم
و بوی خوشی که در فضا
به مشام می رسید،
قاصدک را از خود بی خود کرده بود.
گل مریم که می دانست
قاصدک از راه دوری
فقط برای دیدن او آمده است
خود را جمع و جور کرد و گفت:
قاصدک سفرت چگونه بود؟
قاصدک محو تماشای مریم شده بود
و چیزی نمی گفت.
دوباره پرسید:
قاصدک! در سفر خطری تورا تهدید نکرد؟
اصلا برای چی اومدی؟
باز هم قاصدک ساکت ماند.
دلش نمی آمد از خطرهایی که
برایش پیش آمده بود
برای مریم بگوید
و اورا نگران کند.
گل مریم با اخم ادامه داد:
حتما راحت سفر کردی!
اما هیچ به ذهنت رسیده که
از خودت بپرسی به من چی گذشته؟
می دونم که هیچی نمی دونی!
توی این مدتی که رفتی سفر،
من کلی چشم انتظارت بودم.
چه شب هایی که نخوابیدم،
چه روز هایی که اشک،
راه نگاهم رو سد کرده بود.
اما مطمئنم که تو هرشب
راحت می خوابیدی و حتی یه روز هم
به من فکر نمی کردی!
به این که مریم بدون تو نابود میشه...
بغض گلوی قاصدک رو فشار داد.
اما مریم درحالی که پشتش به قاصدک بود
بی توجه ادامه داد :
آره! تو از اول هم عاشق من نبودی!
فقط حرفشو می زدی.
فقط این من بودم که عاشق تو بودم
می دونم!
تو همیشه منو به خاطر خودت می خواستی
نه به خاطر من!
ولی من تورو به خاطر خودت می خواستم.
چه روز ها وشب هایی که من خودمو به آب و آتیش می زدم
تا ازت خبری بگیرم.
اما تو! حتی برای تو مهم نبود
من از دوریت چه حالی پیدا کردم،
می دونی چرا؟
چون همیشه من عاشق تر بودم و می گفتم.
اگه تو هم عاشق بودی می گفتی.
اما چون هیچ وقت حرف نزدی
پس نمی تونی عاشق باشی...
اشک در چشمان قاصدک حلقه زد.
اما دستش را روی دهانش گرفت تا مریم صدای هق هقش را نشنود.
_ می دونم چرا هیچی نمی گی! چون حرفی نداری که بزنی.
بی انصاف! اصلا با خودت هیچ فکر نکردی
دل مریم دیگه نمی تونه عاشق هر کس دیگه ای جز تو بشه؟
آخه چرا تنها گذاشتی؟ مگه گناه من چی بود جز عاشقی؟
خوب شد که فهمیدم ادعای عاشقی تو
دروغ و پوچه!
من چقدر ساده بودم
که وقتی می گفتی جونت رو برام فدا می کنی،
باور می کردم.
آه! مریم ساده ی بیچاره...
این بار قاصدک تمام دستانش را روی دهانش گذاشت.
اما با هر قطره ی اشک،
یکی از دستان قاصدک پرپر میشد و بر روی زمین می ریخت.
در همین حال...
چشمان گریان قاصدک که به زحمت باز میشد،
پسرکی را در پشت گل مریم دید که به سمت او می آمد.
پسرک با خیال چیدن گل مریم
به آنها نزدیک می شد.
مریم بی خبر از اتفاقی که در حال وقوع بود
همچنان قاصدک را به خاطر سفرش سرزنش می کرد.
نگرانی تمام وجود قاصدک را فرا گرفته بود.
گام های پسرک هر لحظه نزدیک و نزدیک تر میشد.
ناگهان فکری به ذهن قاصدک رسید...
سراسیمه از روی گل مریم به هوا جهشی کرد
و خودرا روی نوک بینی پسرک انداخت.
پسرک که خیال کرد زنبوری روی بینی اش نشسته،
به سرعت ضربه ای به قاصدک وارد آورد
و قاصدک را به دو نیم کرد
و از ترس از همان مسیری که آمده بود
برگشت.
گل مریم که پریدن قاصدک را احساس کرد،
بی خبر از اتفاقی که (در نزدیکی او)
افتاده بود، این بار با چشمان گریان
فریاد زد:
آره! برو قاصدک!
تو هیچ وقت نخواستی
به حرفای من گوش کنی.
تو هیچ وقت نفهمیدی عشق یعنی چی!
تا زنده ام نمی بخشمت قاصدک!
هیچ وقت هیچ وقت...
آرزو می کنم یک روز خوش نداشته باشی
و هرروز بد بیاری.
صدامو می شنوی قاصدک؟؟؟...
قاصدک در حالی که بر روی
گلبرگ های گل شقایق
افتاده بود
ونفس های آخرش را می کشید،
با صدای ضعیفی که
فقط گل شقایق می شنید
جواب داد:
فروغ این گلزار! مریم من!مواظب خودت باش...
شقایق که گلبرگ هایش
با خون دل قاصدک
قرمز شده بود،
قاصدک را در آغوش کشید و گفت:
((از این پس
عشق را به همه ی دنیا خواهم آموخت؛
همان طور که تو به من آموختی
قاصدک عاشق...))




* برخی از کلمات و جمله بندی ها اصلاح شدند / مارلیک
 

85050093

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
283
امتیاز
104
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین اصفهان
پاسخ : قاصدک

قاصدک ها چه خبر آوردید

از کجا وز که خبر آوردید...
 

panther

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,428
امتیاز
1,120
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی هرمزگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قاصدک

یکم نمیدونم چرا تمامش برام ایهام داشت. :-"
 

po0ya

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
53
نام مرکز سمپاد
shahid ejei
شهر
esfahan
مدال المپیاد
سابقه دارم !
پاسخ : قاصدک

قاصدک ها چه خبر آوردید

از کجا وز که خبر آوردید...

قاصدک ، هان ! چه خبر آوردی

1 ن کم داشت !
 
بالا