- شروع کننده موضوع
- #1
ISO9002
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 947
- امتیاز
- 1,655
- نام مرکز سمپاد
- شهید قدوسی
- دانشگاه
- صنعتی امیرکبیر
در دل ابرهای پرتلاطمی که بر آسمان دلم تکیه زدند، لکه های سیاه ازدحام شهر، خودنمایی میکند؛
ازدحامی که سکوتی بهت انگیز آنرا فرا میگیرد.
دفتر غمنامه من همچنان بارانی است.
گاهگاهی خیزش غرنده رعد، بغض دلم را می شکند. اما، محو میشود، پیش از آنکه، شنیده شود...
گاهگاهی، میزند رگباری، تا فرو شوید اندوه دلم. چه خیالی! چه خیالی! میدانم، دفتر غمنامه من همچنان بارانی است.
گاهگاهی فریادی میزنم در سکوت خویش، تا بگویم،
غرور خویش را، زیر پای وجود خویش
له کردم.
چه سکوت غم انگیزی! ابرها، همچنان باقی برجا!
دفتر غمنامه ی من، همچنان بارانی است.
س. باران
آغاز دفتر سوم، غم نامه ها؛ 5 دیماه 1388
ازدحامی که سکوتی بهت انگیز آنرا فرا میگیرد.
دفتر غمنامه من همچنان بارانی است.
گاهگاهی خیزش غرنده رعد، بغض دلم را می شکند. اما، محو میشود، پیش از آنکه، شنیده شود...
گاهگاهی، میزند رگباری، تا فرو شوید اندوه دلم. چه خیالی! چه خیالی! میدانم، دفتر غمنامه من همچنان بارانی است.
گاهگاهی فریادی میزنم در سکوت خویش، تا بگویم،
غرور خویش را، زیر پای وجود خویش
له کردم.
چه سکوت غم انگیزی! ابرها، همچنان باقی برجا!
دفتر غمنامه ی من، همچنان بارانی است.
س. باران
آغاز دفتر سوم، غم نامه ها؛ 5 دیماه 1388