مهندسی فرهنگی یعنی اینکه فرهنگ و پتانسیل های ایرانی اسلامی رو در کنار هم و در جای خودشون قرار بدیم تا فرهنگ رو اصلاح کنیم
مهندسی فرهنگی یه وسیله برای رسیدن به هدف -که همون اصلاح فرهنگ یا اصطلاحا فرهنگ سازی هست- هست
هر وقت حرف از اصلاح فرهنگ میشه هر ارگان و سازمانی کاری رو که احساس میکنه درسته انجام میده و این خودش خسارات جبران نا پذیری رو بوجود میاره مهندسی فرهنگی نقشه چگونگی اصلاح فرهنگه
هنوز تو ایران مهندسی فرهنگی به شکل خاص خودش نیست
مهندسی کردن هم اصلا کار ساده ای نیست و فکر میکنم بچه های دبیرستانی و یا حتی دانشجویان توانایی بحث درموردش رو ندارن
ممنون از جوابتون
خیلی خوب بود
حالا فکر کنید ما سمپادی ها بخوایم فرهنگ ایران رو مهندسی کنیم
از کجا باید شروع کنیم؟
به چه تخصص هایی نیاز داریم؟
هدف مون چی بذاریم؟
وقتی مهندسی شد چیکار کنیم؟
اصولا این کار به کدام گروه یا تشکل سیاسی.اجتماعی یا فرهنگی مربوط میشه؟
کشورهای دیگه چجوری اینکارو کردن؟
البته همونطور که قبلا گفتم این اصلا در حوزه تخصصی من و امثال من نیست و ما اصلا توانایی این کار رو نداریم این یه بحث کاملا تخصصیه
شروع که باید از خودمون باشه_رطب خورده منع رطب نمیکند_ ولی خب این شروع خودش نیازمند یه سری اموزش هاست
هدف که یه جورایی میشه گفت همون اصلاح فرهنگ هست البته اصلاح فرهنگ در چارچوب فرهنگ اسلامی ایرانی
فکر میکنم بیشتر مربوط به شورای عالی انقلاب فرهنگی باشه
من که کشور خاصی رو سراغ ندارم وقتی گشتم هم پیدا نکردم ولی فکر میکنم مهندسی فرهنگی برای ایران یه واژه متفاوت با کشور های دیگه ست که شاید بشه گفت قابل مقایسه هم نیست
مهندسی فرهنگی 1
جامعه ايران اسلامي به عنوان جامعهاي كه در طول تاريخ كهن خود همواره به خاطر برخورداري از فرهنگ و تمدن پربار و غني به خود باليده است، با گذشت زمان و عليرغم وجود چالشهاي گوناگون تاريخي و اجتماعي كه بخش عمده آن متأثر از موقعيت تاريخي و جغرافيايي اين سرزمين در پهنه جهاني است توانسته است هويت يكپارچه خود را حفظ كند. اين هويت يكپارچه از يك سو سنتز ديالكتيك جذب و دفع عناصر فرهنگ بيگانه است و از سوي ديگر ريشه در تعامل پويا ميان عناصر مختلف فرهنگ ايراني و اسلامي دارد.
فرهنگ ايراني- اسلامي به پشتوانه تمدن بزرگ خويش، جايگاهي يگانه را در جهان و به خصوص در جهان اسلام و منطقه تاريخي و دورانساز خاورميانه از آن خود كرده است؛ و از اين رو توانسته است منشاء تحولات فراوان و مثبتي در جهان اسلام و حتي در كل جهان باشد.
امروزه نيز همين فرهنگ مترقي ايراني- اسلامي در سايه تواناييهاي گوناگوني كه در عرصههاي مختلف داراست ميتواند موفقتر از هميشه خود را متجلي سازد. بر همين اساس لزوم انسجام بخشي و هماهنگي متناسب با اقتضائات روز كه از آن به مهندسي فرهنگي تعبير ميشود، بيش از پيش مورد نياز است.
- تعريف فرهنگ
صحبت از مهندسي فرهنگي بدون توجه به مفهوم فرهنگ امكانپذير نيست. اين نوشتار سعي دارد با استفاده از تعاريف موجود چارچوبي را براي مفهوم فرهنگ فراهم آورد.
- ريموند ويليامز- در كتاب خود «كليد واژهها» معتقد است كه مفاهيم فرهنگ در سه نوع كاربرد رايج انعكاس يافته است:
تعاريفي كه اشاره به رشد فكري، روحي و زيباشناختي فرد، گروه يا جامعه دارند.
· تعاريفي كه دربرگيرنده فعاليتهاي ذهني و هنري و محصولات آنها مثل فيلم، موسيقي و تئاتر است.
· تعاريفي كه بر مشخص كردن كل راه و رسم زندگي و فعاليتها، باورها و آداب و رسوم تداومي از مردم، يا يك جامعه تاكيد دارد.
«كروبر» و «كلوكهن» كه مردم شناس هستند در كتاب خود با عنوان تعريف استنادي از فرهنگ و معاني و مفاهيم آن، تعاريف زيادي از فرهنگ را گردآوري كرده و موفق شدند همه اين تعاريف را در شش درك اصلي از فرهنگ دستهبندي نمايند:
1. تعاريف توصيفي: در اين دسته از تعاريف، فرهنگ به مثابه يك مجموعه جامع كه زندگي اجتماعي را ميسازد در نظر گرفته ميشود. تعريف تيلور در سال 1871 شايد جزء مبناييترين تعاريف در اين درك ميباشد. تيلور معتقد است كه فرهنگ آن كل پيچيدهاي است كه دانش، باور، هنر، قوانين، اخلاقيات، رسوم و هر گونه قابليتها و عادات ديگري را كه انسان به عنوان عضوي از جامعه فرا ميگيرد، شامل ميشود.
2. تعاريف تاريخي: اين دسته از تعاريف فرهنگ را ميراث تاريخي نسلها ميداند كه در طول زمان و در فرآيند انتقال از نسلي به نسل ديگر اضافه و تكميل ميشود.
3. تعاريف هنجاري: اين تعاريف نيز خود دو دستهاند: گروهي فرهنگ را شيوهاي از زندگي ميدانند كه به الگوهاي رفتاري انسانها شكل ميدهد و گروه ديگر فرهنگ را ارزشهاي مادي و اجتماعي مردم ميدانند.
4. تعاريف روانشناختي: در اين تعاريف فرهنگ به مثابه حلال مشكلات مردم كه ارتباطات آنها را ميسر ميسازد و انسانها ميتوانند بدليل آن آموزش ببينند يا نيازهاي مادي و عاطفي خود را برآورده سازند تلقي ميگردد.
5. تعاريف ساختاري: اين تعاريف بيشتر به روابط سازمان يافته و جنبههاي تفكيكپذير فرهنگ اشاره دارد و فرهنگ را امري تجويدي ميداند كه انضمامي فرق دارد. اين تعريف نقطه مقابل تعريف تيلور از فرهنگ است.
6. تعاريف ژنتيكي: اين تعاريف، فرهنگ كنش متقابل انسانها و محصول تحولات بين نسلي ميداند و به تعاريف تاريخي نزديك است.
- در نگاه جامعهشناسان، فرهنگ دستاوردهاي حيات اجتماعي در يك جامعه معين است. «آلن بيرو» درباره فرهنگ ميگويد: «فرهنگ عبارتست از هر آن چه كه در يك جامعه معيني كسب ميكنيم، ميآموزيم و ميتوانيم انتقال دهيم، پس در فرهنگ در مجموع حيات اجتماعي از زيربناهاي فني و سازمانهاي نهادي گرفته تا اشكال و صور بيان، حيات رواني، مطمح نظر قرار ميگيرند و تمامي آنها همچون يك نظام ارزشي تلقي ميشوند و به گروه، نوعي كيفيت و تعالي انساني ميبخشد.»
در تعاريف فوقالذكر سعي شده است چارچوب كلي و جامع از مفهوم فرهنگ به مثابه آن چه در عرصه جهاني و مطالعات فرهنگي از آن مراد ميشود ارائه گردد. اما براي راهكار در مقوله مهندسي فرهنگي ما به چيزي فراتر از چارچوبهاي كلي و جامع نيازمنديم. براي انضمامي كردن مقوله فرهنگ در عرصه ملي ما نيازمند ارائه يك چارچوب مفهومي متكي بر عناصر بومي فرهنگ ايراني- اسلامي هستيم، تا ما را به سمت ارايه يك مفهوم ملي از فرهنگ يا به عبارت ديگر تعريفي جامع از «فرهنگ ملي» رهنمون سازد.
در ادامه اين نوشتار تلاش خواهيم نمود تا ضمن تبيين ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه نسبت به فرهنگ و مهندسی فرهنگي و با نگاهي مثبت به تلائم و پويايي آراء و انديشهها به افقي جديد نسبت به فرهنگ ملي نزديك شويم.
- ديدگاههاي مختلف نسبت به مهندسي فرهنگي
در پاسخ به اين سئوال كه آيا فرهنگ نياز به مديريت دارد؟ دو رويكرد كلي وجود دارد: رويكرد اول قايل به اين است كه كنترل و نظارت بر فرهنگ كاري بيهوده است. ايشان معتقدند كه رويكرد مهندسي نسبت به فرهنگ، ناشي از غلبه تفكر پوزیتيوسيتي است و بر اين فرض استوار است كه فرهنگ و مسائل فرهنگي را بايد از نوع امور طبيعي مادي در علوم طبيعي مورد مطالعه قرار داد. همچنين به اين دليل كه فرهنگ با روح بشر و معنويت آن سروكار دارد و با روح انسان آميخته شده و با آن شكل گرفته قابل اصلاح از طريق علوم طبيعي نميباشد. بدليل تفاوت نوعي كه بين پديدههاي انساني و طبيعي وجود دارد، همچنين وجود خودآگاهي و اراده در پديدههاي انساني، امكان پيشبيني و كنترل امور در علوم انساني همانند علوم طبيعي وجود ندارد. خلاصه ديدگاه ايشان اين است كه با رويكرد مهندسي نميتوان به اصلاح موضوعات و مسائل اجتماعي و فرهنگي پرداخت.
اما در ديدگاه دوم فرهنگ قابل اداره كردن ميباشد و بايستي اداره، كنترل و هدايت گردد. بر اساس تحقيقاتي كه صورت گرفته معلوم گرديده است كه اساساً فرهنگ عليرغم همه پيچيدگيها و ابعاد مختلف و چندگانه، نه به صورت تام و مطلق، بلكه به صورت نسبي و مؤثر قابل اداره كردن، مديريت، كنترل و نظارت ميباشد.
در اين نوشتار بر اساس ديدگاه دوم به بحث در مورد ماهيت مهندسي فرهنگي پرداخته ميشود و سعي ميگردد تا الگوي مهندسي از ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه ارائه شود.
مهندسي فرهنگي در ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه با استفاده از چارچوبهاي نظري ساختارگرايي و كاركردگرايي از يك سو سعي بر حفظ نظام فرهنگي و سيستم حاكم بر جامعه به عنوان اولويت اصلي و نخستين ميباشد و از سوي ديگر معتقد است كه نظام فرهنگي در تعامل پويا با تمام عناصر هم تأثير ميگذارد و هم تأثير ميپذيرد. از اين رو مهندسي فرهنگ در ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه با حفظ اصول و مباني اوليه، بر رفع نواقص گذشته و اصلاح فرهنگي چه در اهداف فرهنگي و چه در ساختار مديريتي و برنامهريزي و اجرايي نظر دارد.
- ضرورت و مطلوبيت مهندسي فرهنگي از ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه:
در پاسخ به نياز اساسي جامعه امروز ايران در راستاي ساماندهي به اوضاع فرهنگي كشور كه از دغدغههاي اصلي رهبر معظم انقلاب نيز به شمار ميرود، لزوم ارائه ديدگاهي نوين و جامع از سوي اصولگرايي اصلاحطلبانه براي تدوين مهندسي فرهنگي كارآمد بيش از گذشته احساس ميشود.
اين ديدگاه جديد با نگاهي به فرهنگ و تمدن پربار گذشته ايران اسلامي، به آينده اين فرهنگ جهاني ميانديشد. مهندسي فرهنگي از ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه در چارچوب اهداف و آرمانهاي بلند انقلاب اسلامي معني و هويت مييابد.
در چارچوب اين ديدگاه، مهندسي فرهنگي هم يك ضرورت محسوب ميشود و هم يك متد فني و كارآمد براي اصلاح اصولي در ساختار فرهنگي و اجتماعي جامعه امروز ايران.
ضرورت مهندسي فرهنگي را ميتوان به طور كامل در دغدغههاي رهبر انقلاب مشاهده نمود. ايشان ديدگاه مورد نظر خويش را در مورد فرهنگ و مهندسي فرهنگي اينگونه بيان ميكنند:
«ما نميخواهيم با نگاه افراطي به مقوله فرهنگ نگاه كنيم. بايستي نگاه معتدل اسلامي را ملاك قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطي كه معارف و الگوهاي اسلامي به ما نشان ميدهد تنظيم كرد. برخورد افراطي از دو سو امكانپذير است و تصور ميشود:
يكي از اين طرف كه مقوله فرهنگ را مقولهاي غيرقابل اداره و غيرقابل مديريت بدانيم، مقولهاي رها و خودرو كه نبايد سر به سرش گذاشت و وارد آن شد. متأسفانه اين تفكر در جاهايي است و عدهاي طرفدار رها كردن و بياعتنايي و بينظارتي در امر فرهنگ هستند. اين تفكر، تفكر درستي نيست و افراطي است. در مقابل، تفكر افراطي ديگري وجود دارد كه آن سختگيري خشن و نظارت كنترلآميز بسيار دقيق است. اين تفكر هم به همان اندازه غلط است. نه ميشود فرهنگ را در جامعه رها كرد كه هر چه پيش آمد، پيش بيايد نه ميشود آن طور سختگيريهاي غلط را كه نه ممكن است و نه مفيد، الگو قرار داد.»
ايشان، با تأكيد بسيار، مهندسي فرهنگي را از وظايف اصلي حكومت ميدانند و اين وظيفه را اين گونه تبيين ميكنند: «آن چه در مقوله فرهنگ بر عهده حكومت است، عبارتست از نظارت هوشمندانه، متفكرانه، آگاهانه، مراقبت از هرزروي نيروها، هدايت جامعه به سمت درست، كمك به رشد و ترقي فرهنگي افراد جامعه.»
ايشان با نگاهي هوشمندانه به مقوله فرهنگ، مهندسي و مديريت فرهنگي را داراي «اهميت و ضرورت و امكانپذيري» ميدانند و آن را جزو «مهمترين تكاليف» مسئولان ميشمارند.
از طرف ديگر مهندسي فرهنگي از ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه ميتواند به عنوان يك راهكار استراتژيك و كارآمد در نظر گرفته شود، كه هدف آن بازسازي و اصلاح ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي جامعه است كه اين اصلاحات كاملاً با اصول و ارزشهاي پذيرفته شده جامعه اسلامي همسو و در يك جهت خواهد بود.
نظريه مهندسي فرهنگي از ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه خود را نزديكترين ديدگاه به ديدگاه اصيل انقلاب اسلامي در اين رابطه و اصول مصوب سياست فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ميداند و از اين رو نسبت به تلقيهاي اصولگرايان و اصلاحطلبان از اين مقوله كه در نظريات و روشهاي ايشان منعكس ميشود ديدگاهي انتقادي اتخاذ ميكند.
براي ارائه راه و نگاهي جديد، لازمست به راه طي شده نگاهي دوباره بيفكنيم. رابطه دولت و فرهنگ را در دوره قبل و پس از انقلاب اسلامي بررسي نموده و ديدگاههاي پس از انقلاب را از ديدگاه اصولگرايي اصلاحطلبانه به داوري مينشينيم.
الف) بررسي و نقد رابطه دولت و فرهنگ در دوران حكومت پهلوي:
«دكتر محمد علي اكبری» عضو هيأت عملي دانشگاه شهيد بهشتي كه در زمينه برنامههاي دولت و تاريخ معاصر ايران به پژوهش پرداخته است، در تحليل خود از تجربه برنامهريزي دولتي در حوزه فرهنگ طي سالهاي1304 تا 1357 ياد ميكند. به نظر وي ورود به بحث برنامهريزي دولتي بدون شناخت ماهيت و خصوصيات اصلي دولت نارسا خواهد بود. به اعتقاد او دولت پهلوي اول، دولت مطلقه ايراني و از نوع دولتهاي مدرن متقدم بود كه تغيير ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جامعه را يك وظيفه ميدانست و از همين رو دولتي «مداخلهگر» به شمار ميرفت، بنابراين ميكوشيد با گردآوري همه منابع، ابزارها، سازوكارها و فرآيندهاي تصميمگيري، امكان پيشبرد پروژههاي دگرگونسازي را در تمام زمينهها از جمله در حوزه فرهنگ فراهم سازد. وي با تأكيد بر اينكه شناخت برنامهريزي فرهنگي طي دوره پهلوي مستلزم بررسي اهداف كلان يعني جهتگيريها، ارزشها، اصول و مباني برنامهريزي است، معتقد است كه بررسي مجموعه تصميماتي كه در فاصله سالهاي 1304 تا 1320 شمسي اتخاذ شده نشان ميدهد كه برنامههاي دولت در بخش فرهنگ پنج هدف عمده را تعقيب ميكرد: حفظ و اشاعه ميراث فرهنگ (البته در معناي ميراث باستاني)، تعيين ضوابط حقوقي، ترويج و اشاعه فرهنگ مدرن، تربيت نيروي انساني و ايجاد و توسعه نهادهاي فرهنگي دولتي.
تا پيش از سال 1347، واژه برنامهريزي را با تسامح ميتوان به كار برد. برنامهريزي به معناي يك فرآيند منسجم، از سال 1347 و با تصويب سند برنامه فرهنگي در شوراي عالي فرهنگ و هنر، محقق شد و دولت از آن پس، از قالب تصميمات موردي و پراكنده خارج شده و به مجموعهاي از تصميمات مرتبط و به هم پيوسته دست يازيد. طبق بررسيهاي انجام شده در اين دوره، بيش از سه چهارم تصميمات اداري هدف عام هستند و يك چهارم ديگر كه گروههاي خاص را هدف قرار ميدهند، معطوف به گروههاي بسيار متنوع و پراكندهاي هستند. البته بخشي از برنامهها به طور خاص به توليد كنندگان، مصرفكنندگان و آفرينشگران آثار هنري نظر دارد.
ارزشهاي حاكم بر سياستهاي فرهنگي دولت پهلوي را، «ايرانيت باستانگرا يا ايرانيگري باستاني»، «يونيورساليزم». و «مدرنيزاسيون فرهنگي» تشكيل ميدهد. اصول و مباني برنامهها را نيز ميتوان به چهار بخش «قانونمند شدن حوزه فرهنگ (ضابطهگرايي)»، «تمركززدايي»، «نهادسازي» و «برنامه محوري» تقسیم نمود.
سياستهاي فرهنگي دولت پهلوي آثار مخرب و زيانباري در عرصه فرهنگ و اجتماع ايران برجاي گذاشت. يكي از اين نتايج كه نتیجه اجتنابناپذير تصديگري و دخالت دولت در حوزه فرهنگ است، گسترش بوروكراسي دولتي در اين حوزه است. از طرف ديگر، اغلب فعاليتهاي بخش فرهنگ در معرض ديد برنامهريزيان دولتي قرار ميگيرد به گونهاي كه در سطح خرد و كلان، تأسيسات و موسسات دولتي تماماً داراي قانون يا اساسنامه يا آييننامه اجرايي هستند.
بررسيها نشان ميدهد كه بخش فرهنگ با نوعي سياست آزمون و خطا هدايت ميشده است. در اين دوره فرهنگ از يك مقوله كيفي به مقولهاي كمي تبدیل شده بطوریكه در برنامههاي چهارم و پنجم عمراني، فرهنگ صورت بودجهاي با قابليت اندازهگيري به خود گرفت و اين اقتضاي منطق برنامهريزي بود. نگرش دولت پهلوي به فرهنگ، نگرش مكانيكي و ابزاري است. نگاه دولت در اين دوره به فرهنگ، نگاه «گچ كشته» است كه ميتوان به آن هر شكلي داد و دولت گمان ميكرد كه صرفاً با تخصيص منابع و برنامهريزي و تأمين نيروي انساني ميتوان هر وقت و به هر شكل در حوزه فرهنگ به تغيير دست زد، يعني نگاه دولت به تغيير فرهنگي نگاه «پروژهاي» است و نه نگاه «پروسهاي».
اشكال ديگر، تعارض ميان فرآيندهاي رسمي تصميمگيري و نظام عملي تصميمگيري است، يعني در حاليكه نظام بوروكراتيك از عقلانيتي ابزاري برخوردار است و مطابق همان منطق عمل ميكند، نهادهاي سياسي مطابق ترجيحاتي كه دارند تصميمات ديگري اتخاذ كنند كه لزوماً با منطق بوروكراتيك هماهنگ نيست و گاه درست در جهت عكس آن عمل ميكند.
نارسايي ديگر را ميتوان نگرش تقليلگرانه به حوزه فرهنگ دانست و اينكه فرهنگ اقوام ساكن در ايران ناديده انگاشته ميشود و «فرهنگ ايراني» به «فرهنگ فارسي» تقليل پيدا ميكند و از سوي ديگر، ميراث فرهنگي ايران، صرفاً در ميراث باستاني خلاصه ميشود و ميراث دوره اسلامي در حاشيه قرار ميگيرد.
اشكال ديگر را می توان در تعارض ميان قانونمند كردن حوزه فعاليتهاي فرهنگي و مطلقیت سياسي دید. زيرا در بسياري موارد، قانونها و ضوابط به گونهاي صوري تصويب ميشوند ولي ارادههاي سياسي مانع اجراي آنها ميگردند. براي مثال دولت پهلوي در برنامههاي فرهنگي خود رسماً اعلام كرد كه يكي از اهدافش آفرينشگري و خلاقيت و توليد فرهنگي است، اما در عمل، نهادهاي تصميمگيرنده و شيوه برخورد با فرهنگ مانع آفرينشگري ميشوند
فرهنگ انقدر مظلومه که کسی سرشم تو این تاپی نمی کنه
این یکی از مهم ترین مسایل مملکته
فرهنگ داغون سه وجهی ما کی می خواد درست بشه؟
ایرانی اسلامی غربی
سه وجه فرهنگ ایران
مردم مصرف گرا
دروغ گو
کارمندای تنبل
کارمندایی روشه بگیر و کار نکن!!
چرا؟
چه بلایی سرمون اومده انقدر بی فرهنگیم؟
تا کی به جای سلام و تشکر بوق میزنیم؟
کی می خوایم به هدف آفرینش سطل زباله پی ببریم؟
کی ...
تا وقتي كه امثال من و شما بيايم اين پست ها رو بديم و بگيم چرا هيشكي كاري نميكنه!!! #-o
عزيز من، راه حل غر زدن و دعوا كردن و ... نيست، شما خودت اگه حس ميكني لازمه كار بشه در يك زمينه اي، خب خودت خشت اولش رو بزار.
بسم الله
شما يه تاپيك خوب راه بنداز، توش بحث كن، و سعي خودتو بكن!
همين.
از استقبال نشدن از اين تاپيك هم ناراضي نباش، اين داره ضعف من و شما رو نشون ميده كه نميتونيم ملت رو جذب كنيم. نه اينكه ملت رو توبيخ كنيم!
هر كاري روش هايي داره. شما اگه ميخواي فرهنگو اصلاح كني، خب اونقدر امتحان كن تا به نتيجه برسي. نه اينكه يه تاپيك بزني، بعد بگي چرا تاثير نداشت
شما نمی تونی یک بیل برداری بذاری رو دوشت بری تو خیابون بری فرهنگ درست کنی که! :)
باید اول ایده یک کار رو داشته باشی
من می گم مشکل زیاده
ایده هاتون چیه برای درست شدن
ایده ها که منظم شد
میشه یک طرح
طرح که شد پی گیر اجراش میشیم
او کی؟ B-)
من ایده بدم؟
مشکل نیست
از سادش شروع می کنیم
حکمت آفرینش سطل آشغال
چقدر این صجنه تاسف بار رو توی خیابون می بینیم که کنار سطل آشغال هست و لی توش چیزی نیست!؟
چرا مردم یاد نمی گیرن آشغال نریزن؟
چند صد سال بگیم شهر ما خانه ما؟
جریمه بذاریم پلیس جریمه کنه؟
این کار تو اروپا گویا جواب داده
تو ایرانم جواب میده؟
نمیده؟
چی کار کنیم؟
بنده خدا، يارانه ها رو دارن هدفمند ميكنن طرف اونقدر نفهمه كه ميگه 80 تومن پول بنزين من نميشه چرا!!! بعد به همه بالا و پايين مملكت فحش غليظ ميده، حالا بيايم براي سطل آشغال جريمه بزاريم كه ديگه احتمالا خدا رو منكر ميشن!!!
فكر ميكنم در اين مورد دقيقا بايد از خودمون شروع كنيم.
يه مثال سادش، مثلا (تعريف از خود نباشه) من هميشه پشت چراغ قرمز مي ايستادم، دوستام هميشه مسخره ميكردن. اما كم كم ياد گرفتن وقتايي كه با من بودن، خودشون بدون اينكه من بگم صبر ميكردن تا چراغ سبز شه، و حالا هم تقريبا اكثرشون پشت چراغ عابر صبر ميكنن، حتي اگه من نباشم!
واقعا اينجور تاثير گذاري ها هيچ كاري نداره، يه كم انگيزه فقط ميخواد!!
همين كارو ميشه در مورد آشغال، غيبت، تهمت، سيگار كشيدن و ... انجام داد ???
من آشغال نمیریزم بیرون
سر این دعوا هم کردم !
چون یک ابلهی به زور می خواست آشغالو از من بگیره بندازه تو خیابون
راست میگی
ابله زیاده
ولی تو میگی جریمه نه پس چی؟
ببین من دارم در مورد حرکت جمعی و طرح جمعی حرف می زنم نه من و شما!
دقيقا اشكال كار ما همينجاست
فكر ميكنيم اين جور كارها رو حتما بايد يه گروه، يه سازمان يا دولت انجام بده.
ببين، بارها گفتم. جامعه رو كي مييسازه؟ همين من و شما!!
من و شما يعني جامعه، فرهنگ من و شما يعني فرهنگ ايران.
اگر تك تك "من" ها خودمون و فرهنگمون رو اصلاح كنيم، ديگه كل جامعه اصلاح شده.
مثلاتوي اين سايت ا اين 6000 كاربر،فقط 200 نفرشون اينجارو بخونن و تصميم بگيرن. اينا هركدوم روي چند تا دوستاشون تاثير ميزارن و اون دوست ها هم روي دوست ها...
باور كنيد اينجور چيزا رو فقط خود مردم ميتونن درست كنن، نه با زور نه با پول نه با حكومت
حرف شما متین آقا حسین
ولی فکر کن می خوایم یک طرح فرهنگی اجرا کنیم اگر از نگرش مهندسی فرهنگی نگاه کنیم سیستماتیک هم میشه و نه لزوما دولتی
یک نهاد فرهگی که در یرایر کشور شعبه داره
مثلا مساجد
خانه های فرهنگ
فرهنگسراها
پایگاه های بسیج
و....
شما می ودنی الان 36000 پایگاه بسیج کشور هیچ برنامه هماهنگی برای اجرای یک طرح هدفمند فرهنگی ندارن؟
فقط محلی کار می کنن
باید فکر مون عوض بشه
ببین آمرکا هدفمند داره فرهنگ کل جهان رو عوض میکنه
پس میشه
ما هم باید دنبال راهش بگردیم
اصلا این تاپیک یعنی این که یک طرحی بریزی همه جانبه برای ایجاد یا انحلال یک فرهنگ
از طریق شناختن اصول و مبانی و متغیر های آن
من احساس میکنم اینجوری خیلی تخصصی میشه
الان با اینکه 136 بازدید داشته(البته به انضمام افراد تکراری) فقط 15 تا پاسخ داشته
چرا؟!
چون یکی میاد میبینه اصلا نمیفهمه یعنی چی
این بحث خوبه ولی نه در یه فروم دانش اموزی که بیشتر از 60 درصد بحث ها مربوط به بی فرهنگی هست نه فرهنگی!
گل گفتین!
همه این بچه ها ادعای فهم و شعورشون میشه و تیزهوشی
ولی به قول شما خوب شعار میدن ولی حوصله این بحث ها رو ندارن!
بالا خره باید از همین دانش آموزا شروع کرد
البته اینجا دانشجو هم داریم که دوست عزیزم حسین یا hespride باید دانشچو باشن