نی لوفر
کاربر فعال

- ارسالها
- 26
- امتیاز
- 22
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 2-مشهد
- شهر
- مشهد
- رشته دانشگاه
- امیدوارم پزشکی...
میبینمش...
هرلحظه به من نزدیک تر میشود. غرق در نور پیش می آید.
به من میرسد.
روبرویم می ایستد...
به چشمانش خیره میشوم که آسمان آبی میهمان آنهاست.
ماه و خورشید را میبینم که بر گرد سرش طواف میکنند.
دستانش را باز میکند...
از کف دستانش صدای موج دریا می آید.
دستانش مامن سبزیست برای رویش اقاقی ها...
باد در موهایش چنگ میزند.
چه لبخند شیرینی...
تبسمش مرا مست میکند.
دیگر طاقتم نمی آید.
خودم را در اغوشش می اندازم.
مبهوت این همه زیبایی و مهر میشوم.
اشک های سردم بر شانه های گرمش جاری میشود...
مرا در آغوشش میفشارد...
چقدر تب تن گرمش را دوست دارم.
صدای نبض مهرش را...
چقدر دوست دارم این آرامش و این آغوش را.
چقدر خدایم را دوست دارم...!
پ.ن: خدای من این شکلیه! خدای تو چی؟؟!
هرلحظه به من نزدیک تر میشود. غرق در نور پیش می آید.
به من میرسد.
روبرویم می ایستد...
به چشمانش خیره میشوم که آسمان آبی میهمان آنهاست.
ماه و خورشید را میبینم که بر گرد سرش طواف میکنند.
دستانش را باز میکند...
از کف دستانش صدای موج دریا می آید.
دستانش مامن سبزیست برای رویش اقاقی ها...
باد در موهایش چنگ میزند.
چه لبخند شیرینی...
تبسمش مرا مست میکند.
دیگر طاقتم نمی آید.
خودم را در اغوشش می اندازم.
مبهوت این همه زیبایی و مهر میشوم.
اشک های سردم بر شانه های گرمش جاری میشود...
مرا در آغوشش میفشارد...
چقدر تب تن گرمش را دوست دارم.
صدای نبض مهرش را...
چقدر دوست دارم این آرامش و این آغوش را.
چقدر خدایم را دوست دارم...!
پ.ن: خدای من این شکلیه! خدای تو چی؟؟!