پاسخ : کمیک استریپ ( داستان مصور )
به نقل از lof :
تن تن که واسه بیشتر ما خاطرس
من یادمه که کوچیک که بودم کارنامه هامونو که میدادن به عنوان جایزه مثلا 5 جلد تن تن میخریدن واسم
یا واسه تولد
الانم همشونو دارو خیلی هم دوست دارم
بعضی وقتا میخونم
!! دقیقاً !
عشق به تن تن تو خونواده ی ما ارثیه

کتاب خیلی قدیمی ایه، من بابام گیگ[nb]طرفدار پرُ پا قرص[/nb] تن تن بوده، بعد که به سن ِ خوندن نوشتن رسیدم واسم خرید
کتابای مصور واسه کارای گروهی بچه ها هم جالبه، یکی از تفریحات منُ پسر خاله م این بود که وقتی با مامان باباهامون میرفتیم خرید، ما تو ماشین میموندیمُ کتاب تن تن رو باز میکردیم از رو شخصیتاش میخوندیم(یعنی هر کی یه سری شخصیت انتخاب میکرد بعد دیالوگای اونو بلند میخوند، انگار داشتیم فیلم میدیدیم

البته یکم اولش دعوا میشد که کی دیالوگای تن تن رو بخونه

)
بعدشم از این کتاب کلفتاش درومد که کلاً 4 تا بود و همه ی مجموعه های تن تن رو به ترتیب تو خودش داشت، (کل مجموعه 24 داستانه)
پیشرفت نویسنده ش (هرژه) تو تصویر گریش فوق العاده نمایان ِ همون طور که تو کتابای اولش تصویرا داغون بوده و تقریباً هیچ جزئیاتی رو نمیتونستیم بفهمیم مثل ِ :
، البته این داغونیه قضیه بیشتر بخاطر دسته گل ناشرای ایرانیه چون این کتاب بصورت سیاهُ سفید منتشر شده و اینا زحمت کشیدن واسه ما رنگش کردن گند خورده به کتاب
(این مسئله داغونی تو کتاب آخرش هم هست که توضیح میدم در ادامه) روندش هم هیجان انگیز و متنوع بوده و همیشه با شخصیتای جدیدی روبرو میشدیم مثل تامسونُ تامپسون ... ناخدا ... پروفسور تورنسل ... مادام کاستافیوره ، ژنرال آلکازار، راستاپاپولوس

(این اسمارو همشو حفظما... اینقد که وقتی بچه بودم تو ذهنم نشست، الان هیچ کتابی ازش دستم نیست همشو دادم به دخترخاله م که نسل ما ادامه پیدا کنه

)
اینم راجع به کتاب آخر تن تن :
آخرین کتاب هرژه یعنی «تن تن و آلفا آرت»، با مرگ او نیمه کاره ماند و انتشاراتی های معتبر دنیا هرگز اجازه چاپ دنباله آن یا کتاب سازی های دیگر را به خود ندادند. با این حال، نسخه چاپ شده از این کتاب در ایران، در حقیقت کتابی جعلیست که بر خلاف وصیت هرژه (که خواسته بود بعد از مرگش کسی ماجراهای تن تن را ادامه ندهد) ساخته شده. البته از ناشرانی که بی اجازه ناشر اصلی کتاب ها و با زیر پا گذاشتن قانون کپی رایت کتاب ها را چاپ می کنند، این دسته گل تازه چندان هم بعید نبود!» واسه همین کل تصویرای کتاب انگار عقب گرد به همون داستان اولش شده که تا حدی غیر حرفه ای طراحی شده ...
در واقع ما هیچوقت نخواهیم فهمید که هدف نویسنده در آخر چی بوده

این قضیه خیلی اعصاب منو بهم میریزه چون آخرش نویسنده ی جدید یه دختررو انداخ به تن تن ُ قضیه رو عشقُ عاشقی کردشُ از این چیزای عام پسند ...
خب حالا از اونجایی که خیلی طرفدارشم یه سری مسائلشو هم میگم مثل سان.سورای بیخودش. مثل دست بردن تو رنگ شیشه بطری های ناخدا از نارنجی به سفید و عوض کردن دیالوگای مشروب به آبُ نوشابه. آدم فک میکرد ناخدا چقد روان پریشه در صورتی که کلاً دائم الخمر بوده ...
اگه دورو ورتون رو نگاه کنین میبینین که بیشتر پسرا به تن تن علاقه مند هستن تا دخترا، دلیلشم اینه که تن تن زندگی خبرنگاریُ کاراگاهی داشته و هیچ دختری تو زندگیش نبود! این به طبع دخترایی رو جذب میکنه که بیشتر دنبال هیجان قضیه هستن تا احساساتش
اینم یه سری از حقایق پشت پرده و فوق العاده جالب از تن تن (منبع [nb]http://forum.patoghu.com/[/nb])
- اسم اصلى هرژه، «ژرژ رمى» (Georges Remi) بود. گویا او حروف اول فامیل (R) و اسم کوچکش (G) را ترکیب کرده؛ یعنى RG كه اگر با لهجه جینگول فرانسوى تلفظ كنید، خوانده می شود: Herge!
[br]
- هرژه از مشکلات روحی زیادی رنج می برد، مخصوصاً وقتی که فشار کار زیاد می شد. به همین دلیل وقتی در مجله تن تن کار می کرد دوبار وسط کار و بدون اطلاع، غیبش زد! غیبت های او گاهی ماه ها و حتی یک بار بیش از یک سال طول کشید. اولین بار وسط «سرزمین طلای سیاه» و دومین بار در جریان «هدف کره ماه» بود که این اتفاق افتاد. مجله هم که نمی دانست جواب خواننده ها را چه بدهد، می نوشت که: هرژه گم شده!
[br]
- دفعه دوم که هرژه فرار کرد، بعد از چند ماه نامه ای با یک طرح جالب فرستاد که در مجله هم چاپ شد. او در این نقاشی خود را خسته و ولو شده روی مبل نشان می داد و خستگی ناشی از کار زیاد را دلیلی برای غیبت خود ذکر کرده بود. برگشتنش هم به همین اندازه جالب بود؛ وقتی برگشت، طرحی کشیده بودن که کارآگاهان دوقلو به او دستبند زده و دارند برش می گردانند. ضمناً تن تن و باقی شخصیت ها هم هستند و هر کدام متلکی به او می اندازند!
[br]
- هرژه اواخر کار، از تن تن تنفر پیدا كرده بود. تاجایی که در آخرین داستان كامل تن تن (پیكاروها) شروع كرد به بازى كردن با شخصیت هاش. مثلاً تن تن كه طى همه این سال ها شلوارهاى گشاد می پوشید، یک هو شروع به پوشیدن شلوار جین كرد! یا موتورسوارى می كرد و کلاً رفتارش عوض شده بود. این براى خیلى از طرفداران تن تن خوشایند نبود و خیلى ها را شاكى كرد. یكى دیگر از کارهای عجیب هرژه، بلایى بود كه به سر كاپیتان هادوک آورد و به خاطر حقه تورنسل، براى همیشه از خوردن «نوشابه» (!) محبوبش عاجز شد. و این یعنى فاجعه!
[br]
- گویا «میلو» اسم دوست دوران بچگی هرژه بوده که به یاد آن دختر، روی همراه باوفای تن تن گذاشته شده.
[br]
- آن پسرک چینی «چانگ»، در کتاب «گل آبى» را یادتان هست؟ شاید بدانید که او یک شخصیت واقعی و صمیمی ترین دوست هرژه بوده. «چانگ چون چن» دانشجوی نقاشی در دانشگاه بروكسل بود و در جریان نوشتن کتاب گل آبی اطلاعات خوبی به هرژه داد. ولی بعد چانگ به وطنش برگشت و تصویرگر بلژیکی سال ها از دوست عزیزش بی خبر ماند. همین شد که داستان تن تن در تبت را نوشت تا شاید با توجه به محبوبیت تن تن در دنیا، خبری از چانگ بیابد. خیلی ها اعتقاد دارند این کتاب بهترین کار هرژه است.اما بشنوید از آن طرف، وقتی چانگ پیدایش می شود و به اصرار دوستش می رود بروکسل؛ هرژه که دچار مشکلات روحی زیادی بوده، می بیند دوتایی شان خیلی تغییر کرده اند و آن دیدار به خوبى چیزى كه هرژه آرزو داشت، از آب درنمی آید... ملاقات هرژه با چانگ (بعد از 42 سال) پوشش خبری گسترده ای داشت؛ وقتی چانگ از هواپیما پایین آمد، ده ها دوربین و خبرنگار دور و برش بودند و او از این قضیه خیلی جا خورد.
[br]
- هرژه براى نوشتن و تصویر کردن هر داستان، از مدت ها قبل مطالعه و تحقیق می كرد که همه چیز تا حد امكان دقیق و واقعى باشد. حتى به لوكیشن هایى كه قرار بود در كتاب باشند سر می زد و ازشان عكس می گرفت؛ مثل سفرش به اسكاتلند براى کتاب «جزیره سیاه». آن هتل کتاب «ماجرای تورنسل» یادتان هست؟ جالب است بدانید که این هتل واقعاً همان شکلی وجود دارد و در ژنو (سوئیس) است. هرژه برای تحقیق و طرح برداری به آنجا رفته و یک شب در آن اتاقی که در داستان اتاق پرفسور تورنسل است، مانده. بعد هم دفتر هتل را امضا کرده و طرح کوچکی از تن تن را کنارش کشیده.
مدیر این هتل به خبرنگاری گفته است: «نمی دانم بعد از این همه سال، چرا همه مشتریان ما این اتاق را انتخاب می کنند و دوست دارند در آن بمانند!»
گویا صاحب هتل تصمیم داشته تابلو پرتره تورنسل را در آن اتاق نصب کند که بعد بی خیال شده، بی سلیقه!
[br]
- زمانی كه داستان های تن تن به صورت هفتگى در نشریات چاپ می شد، با پایان هر ماجرا در بلژیک برنامه ای راه می انداختند که مثلاً تن تن بعد از درآوردن پدر دشمنان، ظفرمندانه به وطن بازمی گردد! اعلام می کردند كه تن تن فلان روز مثلاً از شوروى برمی گردد و هر كس دوست دارد او را ببیند، بیاید ایستگاه قطار. بعد هنرپیشه اى را به قیافه تن تن گریم کرده و در روز موعود دور شهر می گرداندند.جماعت زیادی برای این برنامه ها جمع می شدند، خصوصاً بچه ها كه می خواستند قهرمان محبوب شان را ببینند.
[br]
- تن تن، میلو، كاپیتان هادوک، پروفسور تورنسل و دوپونت و دوپونط، پیش از «نیل آرمسترانگ» روی كره ماه قدم زدند! آن ها در كتاب های «هدف كره ماه» و «روی ماه قدم گذاشتیم» موفق به این کار شدند و آرمسترانگ ۱۵ سال بعد از آن ها، در عالم واقعیت.
[br]
- تن تن هیچ وقت به ایران سفر نکرد، فقط در کتاب «پرواز 714» است که در فرودگاهی از تهران اسم برده می شود. در عوض یک شخصیت کمیک معروف دیگر یعنی جناب «آستریكس»[nb]آستریکس و اُبلیکس
[/nb] سفری كوچک به ایران داشته؛ در داستان «آستریكس و قالیچه پرنده»، قالیچه پرنده آستریكس و رفقایش در ایران سقوط می كند و آن ها طی ماجراهایی، یک قالیچه دیگر از هموطنان ما می گیرند!
[br]