- شروع کننده موضوع
- توقیف شده
- #1
arman aria
Arman Aria
مثل پریدن از روی چاهی که فاضلاب وسط کوچه حفر میکنه با استدلال اونقد راحت و نا چیزه که خودتو درگیر نمیکنی اما وقتی میری نزدیک جاه عمقشو میبینی یکمی میگیرتت(نه؟)
یه روز رفتم باغ حیام بد از مدتها رد شدم از همه چی رسیدم به آرامگاه
نگا کردم دیدم شعرای خیامو از پایین تا بالای آرامگاه نوشتن
خیلی قشنگه مقبره ای که واسش طراحی شده
یهو دیدم
اول شعر خیام نوشته بسم ال...
پا شدم دقیق نگا کردم دیدم بله وسط شعرشم دور تا دور یه ایه ی قرآن نوشته
جاش تازه ی تازه بود
نشستم فکر کردم
خیام واقعا ترس داره دیگه هر ادم که شعراشو بخونه بیدار میشه به شرافتم سوگند
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم ناگاه به داس سرنوشت سوده شدیم
دردا و مصیبتا که تا چشم زدیم نابوده به چشم خویش نابوده شدیم
هه!
این قافله ی عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
ادوارد جرالد 18 ساله شعرای خیام که میخونه اونقد لذت میبره که ترجمش میکنه رباعیات خیام میشه دومین کتاب پر تیراژ دنیا بعد از انجیل مقدس
بعد میا تو کتاب درسی بچه ها شعر می نویسه نسبت میده به مولانا
من کتاب معجزت را حافطم بیش و کم کن را ز قرآن مانعم
عزیزم من به معنی کاری ندارم تو با این لحنت شعر کودک هم بگی ورشکست می شی
توی کتاب سال سوم فکر می کنم شعری داریم از حافط شیرازی
حفط کنید هم هست
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...
چرا اصرار داه حفط کنید؟ میگم الان !!! یه کتاب از حافط دارم خطی ماله چند هزار سال پیش
طوری توش اون شعرو نوشته که تعجب میکنید
حالا بری نشون بدی میگن نه!!!!!!!!!تو همه کتابا این ورژن چاپ شده
خب احمق معلومه هر کدوم دلشون بخواد چاپ می کنن اینام اونو دلشون می خواد
از همش دردناک تر اینه که تو شاهنامه 13 کلمه ی عربی پیدا شده
ببین چه جوری دست کاریش کردن که توی سال 65 فقط یک کلمه پیدا شد که ریشه ی مشترک عربی فارسی داشت
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد:
در این خاک زرخیز ایران زمین/ نبودند جز مردمی پاک دین/ همه دینشان مردی و داد بود/ وز آن کشور آزاد و آباد بود/ چو مهر و وفا بود خود کیششان/ گنه بود آزار کس پیششان/ همه بنده ناب یزدان پاک/ همه دل پر از مهر این آب و خاک/ پدر در پدر آریایی نژاد/ ز پشت فریدون نیکو نهاد/ بزرگی به مردی و فرهنگ بود/ گدایی در این بوم و بر ننگ بود/ کجا رفت آن دانش و هوش ما/ که شد مهر میهن فراموش ما/ که انداخت آتش در این بوستان/ کز آن سوخت جان و دل دوستان/ چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟/ خرد را فکندیم این سان زکار/ نبود این چنین کشور و دین ما/ کجا رفت آیین دیرین ما؟/ به یزدان که این کشور آباد بود/ همه جای مردان آزاد بود/ در این کشور آزادگی ارز داشت/ کشاورز خود خانه و مرز داشت/ گرانمایه بود آنکه بودی دبیر/ گرامی بد آنکس که بودی دلیر/ نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت/ نه بیگانه جایی در این خانه داشت/ از آنروز دشمن بما چیره گشت/ که ما را روان و خرد تیره گشت/ از آنروز این خانه ویرانه شد/ که نان آورش مرد بیگانه شد/ چو ناکس به ده کدخدایی کند/ کشاورز باید گدایی کند/ به یزدان که گر ما خرد داشتیم/ کجا این سر انجام بد داشتیم/ بسوزد در آتش گرت جان و تن/ به از زندگی کردن و زیستن/ اگر مایه زندگی بندگی است/ دو صد بار مردن به از زندگی است/ بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم/ برون سر از این بار ننگ آوریم/
دکتر؟؟؟!؟!؟!؟ روا(نی)زاده:
"کورش کبیر وجود نداره اصلا"
خب دیگه...
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
یه روز رفتم باغ حیام بد از مدتها رد شدم از همه چی رسیدم به آرامگاه
نگا کردم دیدم شعرای خیامو از پایین تا بالای آرامگاه نوشتن
خیلی قشنگه مقبره ای که واسش طراحی شده
یهو دیدم
اول شعر خیام نوشته بسم ال...
پا شدم دقیق نگا کردم دیدم بله وسط شعرشم دور تا دور یه ایه ی قرآن نوشته
جاش تازه ی تازه بود
نشستم فکر کردم
خیام واقعا ترس داره دیگه هر ادم که شعراشو بخونه بیدار میشه به شرافتم سوگند
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم ناگاه به داس سرنوشت سوده شدیم
دردا و مصیبتا که تا چشم زدیم نابوده به چشم خویش نابوده شدیم
هه!
گویند کسان بهشت با حور خوش است من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاوای دهل شنیدن از دور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاوای دهل شنیدن از دور خوش است
این قافله ی عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
ادوارد جرالد 18 ساله شعرای خیام که میخونه اونقد لذت میبره که ترجمش میکنه رباعیات خیام میشه دومین کتاب پر تیراژ دنیا بعد از انجیل مقدس
بعد میا تو کتاب درسی بچه ها شعر می نویسه نسبت میده به مولانا
من کتاب معجزت را حافطم بیش و کم کن را ز قرآن مانعم
عزیزم من به معنی کاری ندارم تو با این لحنت شعر کودک هم بگی ورشکست می شی
توی کتاب سال سوم فکر می کنم شعری داریم از حافط شیرازی
حفط کنید هم هست
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...
چرا اصرار داه حفط کنید؟ میگم الان !!! یه کتاب از حافط دارم خطی ماله چند هزار سال پیش
طوری توش اون شعرو نوشته که تعجب میکنید
حالا بری نشون بدی میگن نه!!!!!!!!!تو همه کتابا این ورژن چاپ شده
خب احمق معلومه هر کدوم دلشون بخواد چاپ می کنن اینام اونو دلشون می خواد
از همش دردناک تر اینه که تو شاهنامه 13 کلمه ی عربی پیدا شده
ببین چه جوری دست کاریش کردن که توی سال 65 فقط یک کلمه پیدا شد که ریشه ی مشترک عربی فارسی داشت
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد:
در این خاک زرخیز ایران زمین/ نبودند جز مردمی پاک دین/ همه دینشان مردی و داد بود/ وز آن کشور آزاد و آباد بود/ چو مهر و وفا بود خود کیششان/ گنه بود آزار کس پیششان/ همه بنده ناب یزدان پاک/ همه دل پر از مهر این آب و خاک/ پدر در پدر آریایی نژاد/ ز پشت فریدون نیکو نهاد/ بزرگی به مردی و فرهنگ بود/ گدایی در این بوم و بر ننگ بود/ کجا رفت آن دانش و هوش ما/ که شد مهر میهن فراموش ما/ که انداخت آتش در این بوستان/ کز آن سوخت جان و دل دوستان/ چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟/ خرد را فکندیم این سان زکار/ نبود این چنین کشور و دین ما/ کجا رفت آیین دیرین ما؟/ به یزدان که این کشور آباد بود/ همه جای مردان آزاد بود/ در این کشور آزادگی ارز داشت/ کشاورز خود خانه و مرز داشت/ گرانمایه بود آنکه بودی دبیر/ گرامی بد آنکس که بودی دلیر/ نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت/ نه بیگانه جایی در این خانه داشت/ از آنروز دشمن بما چیره گشت/ که ما را روان و خرد تیره گشت/ از آنروز این خانه ویرانه شد/ که نان آورش مرد بیگانه شد/ چو ناکس به ده کدخدایی کند/ کشاورز باید گدایی کند/ به یزدان که گر ما خرد داشتیم/ کجا این سر انجام بد داشتیم/ بسوزد در آتش گرت جان و تن/ به از زندگی کردن و زیستن/ اگر مایه زندگی بندگی است/ دو صد بار مردن به از زندگی است/ بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم/ برون سر از این بار ننگ آوریم/
دکتر؟؟؟!؟!؟!؟ روا(نی)زاده:
"کورش کبیر وجود نداره اصلا"
خب دیگه...
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ هفت رنگش می شود هفتاد رنگ