- شروع کننده موضوع
- #1
taraneh
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 260
- امتیاز
- 95
- شهر
- ارومیه
- مدال المپیاد
- مطالعه برای المپیاد نجوم (فعلا مرحله 2!)
سلام دوستان اين يك قطعه ادبي هستش كه براتون ميذارم اميدوارم خوشتون بياد:
امواج رقصان خود رابه ساحل می رساندند و هنوز نرسیده سفر خود را آغاز
می کردند. چشمانم را بسته نفس عمیقی در آن لحظات می توانست روح
هر کسی را تازه کند من هم تازه شدم. هر فرود امواج آوازی را در گوشه
زمزمه می کرد. به راستی آن لحظه صدای همه موجودات را شنیدم که با
تمام وجود عاشقانه یک صدا می گفتند : و تبارک ا... احسن الخالقین
چشمانم را گشودم زمین و آسمان یکرنگ بود . در آبی درخشان می
خواستم تا بیکران بدوم ولی می دانستم به کران نخواهم رسید.
براستی که بیکرانی عشق به محبوب به کران نخواهد رسید!
امواج رقصان خود رابه ساحل می رساندند و هنوز نرسیده سفر خود را آغاز
می کردند. چشمانم را بسته نفس عمیقی در آن لحظات می توانست روح
هر کسی را تازه کند من هم تازه شدم. هر فرود امواج آوازی را در گوشه
زمزمه می کرد. به راستی آن لحظه صدای همه موجودات را شنیدم که با
تمام وجود عاشقانه یک صدا می گفتند : و تبارک ا... احسن الخالقین
چشمانم را گشودم زمین و آسمان یکرنگ بود . در آبی درخشان می
خواستم تا بیکران بدوم ولی می دانستم به کران نخواهم رسید.
براستی که بیکرانی عشق به محبوب به کران نخواهد رسید!