کلبه عمو تام و ریشه ها

  • شروع کننده موضوع
  • #1

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
ریشه‌ها، حماسه یک خانواده آمریکایی، کتابی است نوشته آلکس هیلی، نویسنده معاصر آمریکایی. او در این داستان، زندگی خانواده و نیاکانش را به تصویر می‌کشد. پیام محوری این داستان، وضعیت نابسامان آمریکاییان آفریقایی‌تبار و بیان رنج‌ها و کاستی‌های زندگی ایشان در دوران برده‌داری و پس از آن است. در نگاهی دقیقتر، نویسنده به شناساندن مفاهیم تبعیض نژادی، بردگی، بیگاری و زیر تملک دیگران بودن می‌پردازد و آن را محکوم می‌کند.
کلبه عمو تام درابتدا به صورت پاورقی در یکی از روزنامه‌ها چاپ شد و وقتی به صورت کتاب چاپ شد نه تنها درامریکا بلکه درتمام کشورهای جهان نیز میلیون‌ها نسخه از ان به فروش رفت وتا سالها نمایش‌های بر اساس ان بر صحنه تئاترهای جهان اجرا شد دیری نگذشت که در امریکا خانم استو از یک سو به شخصیتی بسیار محبوب واز سوی دیکر به چهری بسیار منفور مبدل شد حتی در گرما گرم جنگ داخلی امریکا ابراهام لینکلن رییس جمهور وقت امریکا در ملاقاتی به او گفت «پس شما همان خانم کوچکی هستید که باعث جنگی بزرگ (جنگ داخلی امریکا) شد». گو اینکه در واقع ان طور که بعدها معلوم شد جنگ بین شمال صنعتی که محتاج کارگر بود تا کشاورز و جنوبی‌های کشاورز که محتاج بردگان بودند بیشتر دلایل اقتصادی داشت تا احساسی و رمانتیک.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش هایی از کلبه عمو تام رو در زمستان(شب قبل از تست ریاضی!!!) خوانده بودم و از دو روز پیش خوندن ریشه ها را شروع کرده ام. البته بخش های اول ریشه ها رو نخوندم و از جایی شروع کردم که کونتا را با کشتی به امریکا میبرند. درباره تأثیر گذاری فوق العاده ریشه ها فقط همینو میگم که آدمی مثل من که با احساسات لطیف میانه خوبی نداره، حس کرد وقتی صحنه ها رو توی ذهنش مجسم میکنه، (به قول بیچر استو:) «تارهای قلبش داره مرتعش میشه». یادمه کسی که این کتابو بهم معرفی کرد معلم جغرافیای راهنماییم بود که البته گفت چند سال دیگه بخونیمش! و فکر میکنم توصیش خیلی خیلی به جا بود.
---------------------------------

شخصیت تام، بسیار دوست داشتنی ـست. هر چند که محبت، نجابت و وفاداری و خوش قلبی بی حد و حصر او نسبت به سفید ها کمی باور نکردنی است. اما کونتا، گمان میکنم که یک انسان واقعی باشد؛ کونتا غرور دارد، برای آزادی میکوشد، چندین بار فرار میکند(که یکبار آن نیمی از پای راست او را با تبر قطع میکنند)، از این که برادرزاده اربابش با کودک نوزاد او مانند یه «عروسک کاکاسیاه» رفتار میکند بیزار است و نفرت او از سفیدهایی که او را در 17 سالگی دزدیدند پایانی ندارد.
___________________
کسایی که یکی از دو کتاب یا هر دو رو خوندن لطفا نظرشونو بگن و اگر هر دو کتابو خوندن دوتا شخصیت اصلی و همینطور دو تا داستان رو با هم مقایسه کنن.
یه سوالی هم هست که ازتون میخوام صادقانه جواب بدین: میدونین که برده داری همه جا وجود داشته. حالا فرض کنید که شما اگر یکی از برده دارها بودید چه طور عمل میکردید؟
 
بالا