- شروع کننده موضوع
- #1
SOUL KEEPER
کاربر خاکانجمنخورده
- ارسالها
- 2,161
- امتیاز
- 8,026
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- گنبد کاووس
- رشته دانشگاه
- مهندسی صنایع
فرمود: منت خدای را عز و جل که به شکر اندرش...
و فرمودیم... که هر کس به قد وسع خویش بفرماید...
لعنت تهران را _کور و کچل_ که سکونتش باعث عسرت است و ندیدنش موجب حسرت و به هر کوچه اش دو صد چاله است و به هر چاله اش دو فحش واجب، که چون داخل شوی نثار شهرداری کنی که صحت کوچه ها را زعیم است و چون برون آیی نثار دولت که در این امر سهیم.
وز موس و کیبورد که برآید
کز عهده لعنش به در آید
و از هوایش نگو که چون فرو میرود مخل حیات است و چون بر آید حاجت به نبات. به کوی اندرش بچه کوچکی مرد بالغ شده و به اداراتش بی سوادی مدیری لایق. فاضلاب شمالش به جنوب رسیده و صف ترافیکش همه جا کشیده.
ترسم نرسی به کعبه ای تهرانی
از بس که درون ترافیک میمانی
اداره آب را گفته که سینه خاک بدرد تا لوله آب ببرد و اداره برق را نوشته که چند رشته سیم بکشد تا کوچه فرشته و اداره گاز را رسانده تا علمک نشانده و شهرداری را دیده تا در کوچه بن بست بی آرتی کشیده و چاله چوله ها را ندیده و...
گاز و آب و برق و خورشید و فلک در کارند
تا چو نانی به کف آری، تو به زحمت بخوری
خیابانهایش محل تجمع نسوان است از برای تبرج که بلند خنده میکنند فوج فوج و چکمه پوشیده در ظل آفتاب و در دست شیشه آب و البته همین نساء که در فصل شتاء آستین و پاچه بالا زده و انگشت نمای خلق شده و البته رجالی که با چشمان دریده و گردن کشیده و آب از لب و لوچه چکیده و همچون آدمهای ندیده تازه به دوران رسیده، چشم دوخته به ناموس دیگران خیره خیره با پراندن استغفرواللهی که عمرا بالا نمیره.
یکی از هم ولایتی ها را که از تهران برگشته بود گفتند از این بلاد کبیره چه تحفه آوردی؟ گفت: قصد داشتم چون به تهران روم چیپس و شورت و چکمه و چراغ زنون و عینک دودی و توالت فرنگی و سیگار اولترا لایت بیاورم اصحاب را اما چون به ترمینال رسیدم جیبم را زدند و من دامنم را چسبیدم که آن از دست نرود
و فرمودیم... که هر کس به قد وسع خویش بفرماید...
لعنت تهران را _کور و کچل_ که سکونتش باعث عسرت است و ندیدنش موجب حسرت و به هر کوچه اش دو صد چاله است و به هر چاله اش دو فحش واجب، که چون داخل شوی نثار شهرداری کنی که صحت کوچه ها را زعیم است و چون برون آیی نثار دولت که در این امر سهیم.
وز موس و کیبورد که برآید
کز عهده لعنش به در آید
و از هوایش نگو که چون فرو میرود مخل حیات است و چون بر آید حاجت به نبات. به کوی اندرش بچه کوچکی مرد بالغ شده و به اداراتش بی سوادی مدیری لایق. فاضلاب شمالش به جنوب رسیده و صف ترافیکش همه جا کشیده.
ترسم نرسی به کعبه ای تهرانی
از بس که درون ترافیک میمانی
اداره آب را گفته که سینه خاک بدرد تا لوله آب ببرد و اداره برق را نوشته که چند رشته سیم بکشد تا کوچه فرشته و اداره گاز را رسانده تا علمک نشانده و شهرداری را دیده تا در کوچه بن بست بی آرتی کشیده و چاله چوله ها را ندیده و...
گاز و آب و برق و خورشید و فلک در کارند
تا چو نانی به کف آری، تو به زحمت بخوری
خیابانهایش محل تجمع نسوان است از برای تبرج که بلند خنده میکنند فوج فوج و چکمه پوشیده در ظل آفتاب و در دست شیشه آب و البته همین نساء که در فصل شتاء آستین و پاچه بالا زده و انگشت نمای خلق شده و البته رجالی که با چشمان دریده و گردن کشیده و آب از لب و لوچه چکیده و همچون آدمهای ندیده تازه به دوران رسیده، چشم دوخته به ناموس دیگران خیره خیره با پراندن استغفرواللهی که عمرا بالا نمیره.
یکی از هم ولایتی ها را که از تهران برگشته بود گفتند از این بلاد کبیره چه تحفه آوردی؟ گفت: قصد داشتم چون به تهران روم چیپس و شورت و چکمه و چراغ زنون و عینک دودی و توالت فرنگی و سیگار اولترا لایت بیاورم اصحاب را اما چون به ترمینال رسیدم جیبم را زدند و من دامنم را چسبیدم که آن از دست نرود