جیم زدن

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع melika.m.r
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

تا حالا از مدرسه فرار كردين؟

  • خيلي زياد

    رای‌ها: 56 42.4%
  • اصلا

    رای‌ها: 34 25.8%
  • بش فكر كردم

    رای‌ها: 36 27.3%
  • حتما بش فكر ميكنم

    رای‌ها: 6 4.5%

  • رای‌دهندگان
    132

melika.m.r

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
1,889
نام مرکز سمپاد
دبیــرســتانِ فرزانگانِ یک
شهر
تــــهران!
دانشگاه
خدا بخواد ، تهران .
یه روز تو مدرسه ، واسه اکیپِ ما یه سری مشکلات ــی ایجاد شده بود. با بچه ها زنگِ ناهار نشستیم به حرف زدن ُ به قولِ معروف ، گره گشایی !
همین جوری هی حرف زدیم ُ حرف زدیم که زنگ خورد ُ 20 دیقه هم ازش گذشت . ما که تازه متوجه شده بودیم ، اول ــش یه کم ترسیدیم که راهمون نمی دن ُ اینا ! اما بعد دیدیم که کامپیوتر داریم ُ از قضا از معلم ــش هم خوشمون نمیاد ُ از قضا تَرش هم که چه چیزی مهم تر از حلِّ اختلافات !؟ ;D
خلاصه ما که حرف ــمون رو زده بودیم ُ نسبتاً هم حل شده بودن مسائل ، نشستیم ببینیم چه جوری می شه این یک ساعت ُ خورده ــی ِ باقی مونده رو هم پیچوند .! :>
معاونِ محترم همیشه چند دقیقه بعد از زنگ می اومد بازرسیِ حیاط ! واسه همین ما هم تو اتاق پشتیِ دستشویی قایم شدیم تا خطر رفع شه . بعدش هم نقشه یِ تصویب شده رو عملی کردیم.! ;D
چون در هر صورت9 نفر آدم ، هرجا هم که برن ، راحت پیدا می شن !:))
قرار شد من برم با معاونمون حرف بزنم .
رفتم تو دفتر. با یه قیافه یِ محزون ــی که اوصولا اصلاً نمیاد بهم ، شروع کردم به حرف زدن. !
خانومِ جعفری اولش کلی عصبانی بود. اما من که شروع کردم به شرحِ وقایع با کمی اغراق ، یه کم نرم شد !:>
همین جور من داشتم از دعوایِ بزرگِ اکیپ می گفتم که یهو بچه ــا اومدن جلو دفتر ُ به طرزی که خودمم داش باورم می شد ، شروع کردن به دعوا کردن با هم ! جعفری به حالت ِ :o داشت نگاشون می کرد ُ من به زور خنده ــم رو قورت می دادم .
بچه ها عالی بودن. داد می زدن سرِ هم ، فوش می دادن ! =))
خلاصه جعفری که حسابی گیج شده بود ،در همون حالی که داشت مارو می فرستاد سمتِ حیاط ، بهم گفت که" برید حل کنید مسئله رو تا به فردا نکشه . برید. شلوغ ــم نکنید.!"
واااای... ما همه با عصبانیت ُ دو سه تا از بچه ها هم که نمی دونم چجوری الکی تونسته بودن گریه کنن( که بعداً فهمیدیم آب بوده !) رفتیم تو حیاط ُ من اطمینان دادم به جعفری که حل ـّه! :>
وقتی جعفری رفت تو دفترش ، هممون از خنده پخش شدیم رو پله ــا ! =)) =))
بعده ــا همه اسمِ این واقعه رو تمیز ترین پیچش ــه سال گذاشتن ! :> :>
 
پاسخ : جیم زدن

زنگ آخر یه درسه چرتی داشتیم
فک کنم دینی
یه تعداد از بچه ها رفته بودیم یه همایشی و حدود 5نفر جمعیت کلاس کمتر بود
بچه های دیگه هم طبیعتا زورشون میومد بمونن سر کلاس دینی دیگه (:|
از دفتر اجازازه گرفتن که برن خونه !مدیر هم اجازه نداد گفت مسوولیت داره
اینا هم خودشون به عبارتی در رفتن از مدرسه :))

میدمون+معاونامون ...
تو کل حیات و سالن بالا و پایین داشتن میدوییدن و جیغ میکشیدن که کلاس دوم ریاضی کسی خونه نره X-( X-( X-( X-(

دم در همه ی سرویسا رفتن دونه دونه پرسیدن که هر کی 2یه ریاضی هس بیاد پایین سریع X-(

بچه ها جلو در از دست مدیر معاونا در میرفتن و کلا یه وضی بوده :))

این قشنگ ترینجیم زدن 2 ریاضی بود
البته الان دقت میکنم میبینم این با اون تمیز بودن کاملا فرق داره
ما یه کار کثیف کردیم اونا رو قال گذاشتیم در رفتیم از مدرسه :))
 
پاسخ : جیم زدن

جالب ترین جیم زدن بچه ها که یادمه
بچه های سوم دوتا اومدن توی حیاط یک نفر هم از طبقه سوم کیف بچه ها رو مینداخت تو حیاط بعد هم خیلی طبیعی دور زدن ساختمون مدرسه رو و رفتن بیرون :o
هیچکسم نفهمید جز ما ;D
 
پاسخ : جیم زدن

وسط زنگ ورزش رفتیم برای همه کلاس بستنی بخریم از سوپری بیرون
ولی ناشیگری کردیم و 15 نفر باهم رفتیم
البته مدیر مون بین راه فهمید
ولی ما با استناد به دروغ و واسطه قرار دادن اعظم خانوم (کارکن مدرسه) قضیه را پیچیدیم :>
 
پاسخ : جیم زدن

هممم....تعداد زیاده والله!ما کلا تو کار تمیز کاریم!
یه بار پرورشی داشتیم :|معلم پرورشی هم جز دستور روزنامه دیواری درست کردن که چیزی نداره اون کلاس دوم هم یه چیزی داشتن دیگه همین جوری کلاسشونو تو سالن تشکیل داده بودن ما هم گفتیم درسمون قراره با اونا ادغام شه رفتیم!به همین سادگی به همین خوشمزگی!
یه بار هم امسال جفرافیا داشتیم دبیرمون خودش رفته بود مکه یکی دیگه اومده بود زنگه بعدش هم امتحان شیمی داشتیم من و چند تای دیگه سر کلاس نرفتیم سر کلاس اون دبیره هم هی به بچه ها گفته بود یعنی کلاستون همینه؟10نفرم که نیستین؟اونا هم هی تائید کرده بودن ;D
حالا که اینا رو گفتم بزارید پیچوندن یه امتحان رو هم بگم ;Dامتحان هندسه داشتیم یه بار 2هفته ی مدام بود امتحان می دادیم هر روز دیگه نای خوندن نداشتیم روز قبل قرار گذاشتیم هر جور شده فردا امتحان ندیم خلاصه نخوندیم از قضا یه کلاس دیگه هم همین قرارو گذاشته بودن زنگ اول هی به دبیر اصرار کرده بودن که نگیر قبول نکرده بود ما هم که هیچ نخونده بودیم زنگ بعد دبیر اومد گفت بچه ها آماده امتحان بشید همه خیلی طبیعی گفتن امتحان؟چه امتحانی؟ خلاصه اون هی میگفت امتحان داشتین ما می گفتیم نه!نگفته بودین! آخرش هم گفت حتما یادم رفته بهتون اطلاع بدم ;D
 
پاسخ : جیم زدن

به نقل از .!؟ :
زنگ آخر یه درسه چرتی داشتیم
فک کنم دینی
یه تعداد از بچه ها رفته بودیم یه همایشی و حدود 5نفر جمعیت کلاس کمتر بود
بچه های دیگه هم طبیعتا زورشون میومد بمونن سر کلاس دینی دیگه (:|
از دفتر اجازازه گرفتن که برن خونه !مدیر هم اجازه نداد گفت مسوولیت داره
اینا هم خودشون به عبارتی در رفتن از مدرسه :))

میدمون+معاونامون ...
تو کل حیات و سالن بالا و پایین داشتن میدوییدن و جیغ میکشیدن که کلاس دوم ریاضی کسی خونه نره X-( X-( X-( X-(

دم در همه ی سرویسا رفتن دونه دونه پرسیدن که هر کی 2یه ریاضی هس بیاد پایین سریع X-(

بچه ها جلو در از دست مدیر معاونا در میرفتن و کلا یه وضی بوده :))

این قشنگ ترینجیم زدن 2 ریاضی بود
البته الان دقت میکنم میبینم این با اون تمیز بودن کاملا فرق داره
ما یه کار کثیف کردیم اونا رو قال گذاشتیم در رفتیم از مدرسه :))
ما هم والا زیاد تمیز نیسّیم. :))
منظورم بدونِ هیچ تذکر ُ موردِ انظباطیِ! ;D
 
  • لایک
امتیازات: .!؟
پاسخ : جیم زدن

روزای آخر قبل عید بود. خیلیا نیومده بودن کلاسا رو هوا بود. ما میخواستیم بریم خونه معاونمون نمیزاشت بعد دو سه نفر همینطور عین چی سرشونو انداختن پایین رفتن این معاونمونم رفت دم در عین نگهبان وایساد ک دیه کسی نره. ما گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم. کیفامونو دادیم به یکی رفت پشت دیوار وایساد. ما هم با هم رفتیم بدون کیف رفتیم جلو معاون گفتیم استاد ما یک سر بریم چیزی بخریم گشنمونه. ببین کیفم نداریم =)) اونم گزاشت بریم بیرون بعد اون دوستمم کیفارو از بالا دیوار انداخت اینور خودشم اومد. خیلی حال داد ;D
 
پاسخ : جیم زدن

کلا در دورانی که به لطف خدا ارتودنسی داشتم به بهونه ی اون میرفتم بیرون ! ;D
از این چیزایی که میزارن رو ارتودنسی درد نیاد هست ( اسمش یادم نیس ! ) از اونا میگرفتم دستم میگفتم خانوم برم بیرون ؟ ;;)
اگه میذاشت که خدا رُ شکر ! اگه نمیذاشت از روش تهوع استفاده میکردم ! :-"
- خانوم اگه نذارم ، ارتودنسیم میره تو لثهُ بغل لپمُ اینا ، بعد خون میاد . حالا دستمالم ندارم که بچه هائم ندارن . بعد خلاصه خون میادُ اصن یه وضـــعـــی ... :-"
معلممونم به حالتِ X_X میگف برو برو ! ;D
خلاصه هر چقد میتونسم تهوع انگیز میکردم قضیرو ! ;D

آقا عالی بود این قضیه که ملیکا گف ! :))
مثلا اینجوری بود که منُ یکی از بچه ها جلو دفتر معاون میگفتیم : من نمیتونم ببخشمت ! این کار تو واقعا زشته ! من واست متاسفم ... [-(
بعد مثلا طرف میگف : " من به تاسف تو نیازی ندارم ... X-(
اصن یه وضعی !
بعد چَن دقیقه یه بار رومونُ میکردیم اون طرف دفتر معاون خند هامونُ با یه نفس عمیق جبران میکردیم دوباره از اول ! ;D
 
پاسخ : جیم زدن

من چند سال پیش یه جیم ضایع زدم! ;D :
سر کلاس حرفه، گلدوزی این حرفا بود، یادم نی به چه بهونه ای رفتم بیرون گفتم دیگه تا آخر کلاس برنمیگردم! رفتم تو حیاط داشتم میگشتم و بسکتبال بازی میکردم، چند دقیقه بعد دیدم معلممون کلشو از پنجره آورده بیرون داره صدام میکنه علامت میده برم بالا! لو رفتم دیگه تا آخر سال حواسش بود...
اصلا یادم نبود کلاسمون پنجره رو به حیاط داره خب! :-[
 
پاسخ : جیم زدن

سر کلاس فعالیت ما با استاد شکوهی کلاس داشتیم و ایشون شروع کردن زنگ اول درباره ی سیاستو سران فتنه بد گفتن و اینا!زنگ بعدش من پیچوندم رفتم پایین بعد به ناظم گفتم معلم اجازه داده.از شانسم معلم اومد دنبالم و تو راه ناظمو دید و دستم رو شد!!!منو به زور بردن تو کلاس!من و پارسا دوتایی جیمیده بودیم!منم که اهل لو دادن نبودم خب!!
گفت پارسا کجاست؟با کلی گریه ی ساختگی و اینا گفتم اقا دکترا گفتن بیماریش لاعلاجه!!رفته خودشو بسته به حرم شاه عبدالعظیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همون لحظه پارسا اومد تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خلاصه به هدفم رسیدم!از کلاس اخراج شدم!ولی خب فکر نمیکردم که ناظم نمره کم کنه.نمره که خواست کم کنه کلی التماس کردم اما بازم کم کرد!منم اعصابم خرد شد و زنگ رو که کلیدش پشت سرم بود رو نیم ساعت قبل تعطیلی زدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خلاصه بچه ها ریختن و اون بدبختم بیخیال من شد و منم الفرار!خدا رو شکر فکر کرد اتصالی بوده!!
 
پاسخ : جیم زدن

یه روز زنگ 2و3 ریاضی داشتیم بعد معلمون جدید بود و درست نمیشناخت مارو!من و دوستم اجازه گرفتیم 5دقیقه بریم اتاق مشاوره! بعد یه نامه هم گرفتیم از مشاورمون و خلاصه گفتیم این که مارو نمیشناسه به اسم فقط قیافمون رو میشناسه!زنگ بعد هم نرفتیم سر کلاسش...زنگ تفریح از جلومون رد شد تو حیاط داشت میرفت خونه منم با کمال پررویی گقتم خسته نباشید :)) یه نگاهی به من کرد و گفت مرسی و رفت! بعد ما میخواستیم از اون نامه استفاده کنیم و زنگ آخر هم جیم شیم داشتیم راجع بهش حرف میزدیم که ناظممون از پشت سر اومد و گفت بده من اونو...ما هم دادیم بهش نامه رو و رفتیم سر کلاس دیگه ;D
 
پاسخ : جیم زدن

ما امتحان داشتیم :-"
حالا منم حسش نبود روحمم خبر نداشت ;D
به معلمه گفتم دیشب بیمارستان بودم و حالم بده و اینا =)) ما هم که بازیگر :-"
قبول نکرد ! زنگ تفریح رفتم تو نماز خونه با موبایلم بازی می کردم ;D بعد یکی از بچه ها اومد گفت که معلم دنبالته و اینا :-" ما هم گفتیم برو بگو حالش بده تو دستشویی ه ً ;D
اقا اینم گفت ! ;D حالا 1 گروه ادم دنبال من ! ;D فک کردن من مردم ! ;D 1 گروه جستجو داشتن ;D
1 عالمه نبات داغو اینا ! ;D حالا مدیرمون گفت بفرستینش خونه :-" ( البته من چون به علت این مریضی و اینا زیاد براشون بازی کردم و جیم شدم این خیلی وقت برد :-" ) ;D ;D
اخرشم که هیچی ! این از ما امتحانو گرفت ! 20 داد :| ;D چرت و پرت نوشته بودما در حد این که امام خوب است ;D امام خیلی خیلی خوب است ;D
 
پاسخ : جیم زدن

من یه بار جیم شدم دسته جمعی با بچه ها! ;D

تاریخ داشتیم فک کنم! من و یکی از بچه ها جیم شدیم رفتیم تو حیاط دیدیم استاد قادر 10 تا از بچه های یه کلاس رو اخراج کرده بود(فکرش رو بکنید 10 تا! :o استاد قادر رو می شناسید که؟ همون انسانی که نویسنده کتاب های ریاضی مبتکرانه! ;D )

ماهم گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم رفتیم توپ از معلم ورزشمون گرفتیم(من تو تیم مدرسه بودم بهم داد توپ رو! ;D ) منم توپ رو آوردم با بچه ها 1 ساعت فوتبال دبش زدیم! ;D

جاتون خالی! ;)
 
پاسخ : جیم زدن

یه بار یکی از بچه های اکیپمون زنگ تفریح بستنی مهمونمون کرد ماهم زنگ بعدش زبان داشتیم .معلم زبان ما یکم دچار خود درگیری بود.اومد سر کلاس ما داشتیم بستنی میخوردیم به ما گفت پاشید برید بیرون بخورید بیاید ما هم همگی با هم رفتیم بیرون بستنیمون که تموم شد در زدیم که بریم تو یهو گفت راتون نمیدم ما هم در و بستیم موندیم بیرون هرهر می خندیدیم .اون یکی کلاس ریاضی داشتن رفتیم سر کلاس اونا کلی اونجا رو به هم ریختیم و خوش گذشت.زمستون بود پالتو هامون همه تو کلاس بود سردمون شده بود همه مون دونه دونه میرفتیم پالتو هامونو از تو کلاس بر میداشتیم .آخرشم ناظم مون اومد گفت از همتون 1 نمره کم می کنم.ما هم تا آخر زنگ نرفتیم سر کلاس کلی خوش :)) گذشت و خندیدیم.تازه رفتیم والیبالم بازی کردیم. :)) ;D
 
پاسخ : جیم زدن

یکشنبه ها جغرافی و فیزیک و زبان داشتیم ....مخصوصا" نزدیک عید بود دیگه فیزیک عجیب خسته کننده بود زبانم که همیشه خسته کننده بوده! :-?
زنگ اول جغرافی داشتیم ...با دوستم نشستیم فک کردیم ببینیم چیکار کنیم که دو زنگ بعد رو جیم بزنیم ....یهو یادمون اومد دلمون درد میکنه!شروع کردیم به ناله و زاری زنگ فیزیک میز اول نشسته بودیم هی ناله میردیم این معلمه اعصابش خورد شد گفت پاشین برین زنگ بزنین بیان دنبالتو....ماهم کلی ذوق بدو بدو شاد و خندون از کلاس رفتیم بیرون ;Dداشتیم میرفتیم همه :o!
خلاصه رفتیم به ناظم گفتیم میشه زنگ بزنیم بیان دنبالمون؟!گفت :اااا؟کورخوندین !
برنی چایی بریزین واسه خودتون توشم قند(حالا نباتم نه قند)بریزین بخورین سریع برگردین کلاس....
ماهم رفتیم چایی ریخیتیم نشستیم تو نماز خونه حالا حرف نزن کی بزن ;Dوسطای زنگ آخر بود ناظمه اومد نماز خونه تا مارو دید اینجوری شد ~X(
ماهم که طبق معمول:الفرار
------------------------------------
زنگ زبان فارسی هم که همیشه ما تو حیاط والیبال بازی میکردیم...
------------------------------------
یه بارم عربی داشتیم ...هر چی بهش گفتیم درس نده حال نداریم باز درس داد :-L
بعد یکی از بچه ها تمرین داشت تو حیاط اجازه گرفته بود از دبیر واسه مسابقات ورزشی...
ماهم هماهنگ کردیم اول زنگ اومد اسم مارو صدا کرد گفت خانوم فلانی کارتون داره ....ماهم رفتیم تا آخر زنگ نیومدیم :-"
 
پاسخ : جیم زدن

;D
یه روز فیزیک داشتیم زنگ قبلش ورزش معلم ورزشمونم مشکلات داشت ;)) ;D بعد رفتیم بیرون دیدیم معاون اولا اومد گفت بیکارین بیاین کمک من اقا اول اومدیم بپیچونیم نشد بعد با بچه ها رفتیم اونجا بجای که کار کنیم اسم معلم مارو نوشته بود جلو معاون معلمارو مسخره میکردیم ;)) بعد زنگ خورد ما نرفتیم زنگ فیزیک بود ;D بعد اینم میگفت برین ما میگفتیم نه ما تا تمومش نکنیم نمیریم ( اقا من به شدت خیلی شدیدی ;D از این معلم فیزیکمون متنفر بودم ینی اصلا غیر قابل تحمل بود) بعد یه ساعتی گذشت ما خوش حال خندان یهو دیدیم دارن تو بلندگو صدامون میکنن ;)) ;D
:-"
 
پاسخ : جیم زدن

ما که هر چن روز یه بار ((خانوم داریم مییمریم!!!!! :( :((.......خانوم دارو ندارین....؟!! :(())
اصن استاد تو بازی کردن نقش!!! ;))
صد دفه این طوری جیم زدیم...
من اصن زنگ های ورزش کارم بود((خانوم من دارم میمیرم!! :((دارو هم ندارم........
معلم ورزشم...اسکول میشد!!!!!
جالبه من هر هفته یه چیز رو میگفتم اینم اصن نمیفهمید!!! ;))
این گیسو اینا هی دارن تو حیاط میدوون.... ...... منم نشستم دارم هر هر بهشون میخندم!!! :)) =))
امتحان ترم آخرم همین طوری جیم زدم!!! ;D
یاد بگرین!!! ;) ;D
 
پاسخ : جیم زدن

اره سوگند یادمه چقد معلمو اسکول می کردیم :))
یه روز داشتیم نرمش می کردیم معلم بهمون گفت همه دور حیاط باید بدویین
حیاط مدرسه چه جوریه از زمین فوتبالم بزرگتر اقا حالا داریم می دوییم نه یه دور نه 2دور فقط داریم می دوییم حسابش از دست معلمم در رفته بود
معلم اسکول اونقد ما رو دوند که داشتیم از حال می رفتیم بعدشم پروپرو برگشت گفت این چه وضه نرمش کردن یکی از در بیاد تو فکر می کنه اینجا مرکز درمان معتاداست.
من که به شخصه اینجوری :-w ~X(بودم
 
پاسخ : جیم زدن

امـسال که کلاً بهانه و اینها نمیاوردیم و خیلی تمیز از اول تا آخر نمی رفتیم سر کلاس ;D تهشــم اگه میفهمیدن میگفتیم انقده حالم بد بود نتونسم از حیاط بیام معاونت ، اطلاع بدم بهتـون ! :-"

یک جیم منجر به شکستی هم داشتیم امسال :|یه روزی بود که از اول صب دعوا پشت دعوا و اینـا بود ... من و مهسـا حالمون گرفته بود . گفتیم میریم کارگاه روبات(پناهگاهمون :-")ببیـنیم باید چیکار کنیم . با دوتا ام پی تری در جیب و دو تا گوشی و اینـا رفتیم کارگاه ... یه کامپیوتریم داره اونجا ، با یوزر پسوردِ مسئول سمعی بصری روشنش کردیم :-" تو نت بودیم که یهو مهسـا گف نرگس !! من صدای هویـدا(مدیرمون)ُ میشنوم !! از شانس ما باشه الان میاد تو کارگاه[nb]این کارگاه کلن جای متروکه ای هست آخه ! کسی سر نمیزنه بهش ![/nb] خلاصه گفتــیم اینکه عمراً بیاد ، اما برای اطمینان خاطر گوشیامونُ میذاریم پشتِ پی سی . هیستوریم پاک کردیم و اینا ! کامپیوترم خاموش کردیم . بعد من یه توضیحیُ این وسط بدم ، این کارگاه یک طرفش یه در داره که میره تو یه اتاقی که انباره و اینا ! جا واسه وایسادن دو نفر داره ( البته داشت .. خالیش کردن) .ما دوییدیم طرف در اونجا که بازش کنیم ، باز نمیشد . گفتیم جهنم ، پس بریم پشتِ درِ کمدِ کارگاه قایم شیم . قایم شده بودیم که یهو مدیر با مسئول پژوهش وارد شد :|
-ببینم :-L شما اینجل چیکا میکنین مگه کلاس ندارین ؟
من در حالی که فین میکنم ( و صدام اون لحظه از ترس داشت میلرزید :|): خانوم حالم بد بود ... بعد ... :-" ^#^
-همین الان می برمتون پیش معاونتون ! مگه شوخیه !!!
خلاصه ما رو بردن دفتر معاون و اونا سگ ، مدیر سگ ، ماـَم عین بز داشتیم سکته می کردیم . مسئول پژوهش : خانوم جعفری اینا تو یه کمد بودن با هم ... نمیدونم چیکار می کردن !
ما : :o
حالا مدیر و معاون منُ بردن دم در کلاس ، زیست داشتیم . معلمه نگف این بچه الان حالش بده ، نه گذاشت نه برداشت . گف اتفاقاً من از ایشون همین شکایتُ دارم . هیچ وخ سر کلاس نیست . حالا بچه های +ِ کلاس ما ازونور دارن هی بهش التماس میکنن کوتاه بیاد ، این قضیه رو شدید تر میکنه . " خانوم رعنا زاده من اصن نمیبخشم ایشونُ ! سر گلاسم راه نمیدم !!! "

اصن یه لحظاتی بود .... اما تهش راهم داد ... :| فک کنم تا حالا انقد از جیم زدن پشیمون نشده بودم تو عمرم :-"
 
پاسخ : جیم زدن

یادمه یه همایشی بود به نام همایش کتابدارن جوان
بعد من و دوستم چون ساعتی که همایش برگزار میشد درس مهمی نداشتیم و عضو شورا و اینا بودیم رفتیم همایش
بعد یه کارتی به ما دادن و اینا خلاصه کتابدار مدرسمون هرکیو با این کارت میدید اگه اون زنگ درس مهمی نداشت براش از معاون پرورشیمون برگه مجازی میگرفت تا تو کتابخونه کمک کنه...
اولین بار خودمون استفاده کردیم تا زنگای دفاعی جیم بزنیم ولی بعد که جیم زدنمون به طرق دیگه حل شد هر سری که ما میرفتیم کتابخونه دو نفر در حال کمک کردن بودن:-"
این یکی از جیم زدنای گروهی و مشترک المنافع بودش!

پ.ن:جیم زدنای ما(من+یکی از دوستام) تمیزه...با برگه مجازی جیم میزنیم بعدشم میگیم کی؟مــــن؟؟؟ فکر کنم کلاسای دینی و جغرافی و دفاعی امسالمونو از هر سه جلسه یه دونشو رفتیم:-"
 
Back
بالا