رویدادهای تصادفی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Sarina_ahm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,269
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
احتمالا همه ما تجربه ی یه اتفاق تصادفی رو داشتیم که خیلی خیلی برامون جالب بوده
ساده ترین مثالش وقتی یه که داری میری سفر توی هواپیما بغل دستیت همکلاسیته
البته مطمئنا اتفاقای تصادفی جلب تری هم برای شما افتاده...
چند بار تاحالا با چنین رویدادهایی مواجه شدین؟خاطراتتون رو تعریف کنید.
و اگه اون اتفاق توی زندگیتون تاثیری گذاشته تاثیرش رو هم بگین
/m\
 
پاسخ : رویدادهای تصادفی

من رفته بودم استخر

من که چشام ضعیفه هیشکیو تشخیص نمی دم تو استخر

داشتم می رفتم طرف دوشا

یهو یکی گفت به سلام فاطمه خانوم ;;)

من دیدم صداش آشناس برگشتم یه خورده دقت کردم دیدم معلم شیمیمونه :o

فرداشم امتحان داشتیم گف میدونی فردا امتحان دارم دیگه؟ :>

بعععععله! ;;)

البته امتحانو 20 شدم ;;)

ولی خیلی مسخرس آدم معلمشو تو استخر ببینه! ~X(

تازه فرداش یکی دیگه از معلما گف فاطمه شنیدم خیلی قشنگ شنا میکنی, زیرِ آب روی آب! 8-^

(دقیقا همین جملرو گف! :|)

من: :o ^#^

نگو این از همون اول منو زیر نظر داشته من نفهمیده بودم!

جالبه خیلی زود نشسته واسه بقیه معلمام تعریف کرده! :o
 
پاسخ : رویدادهای تصادفی

یه بار یاد سریال "باغچه ی مینو" افتادم...

تو ماشین بودم.

هرچی فک میکردم اسمشو کامل یادم نمیومد."باغچه" رو یادم بود ولی اون یکیو نه...

همونوقت چشمم افتاد به تبلیغ بیسکوییت مینو...:دی

خیلی جالب بود :دی
 
پاسخ : رویدادهای تصادفی

کلاس پنجم بودم ...مدرسه دولتی بودیم اون زمان !بعد یه دختره بود تو کلاسمون ...درساش خوب نبود خیلی هم اعصاب خورد کن بود ...خلاصه معلممون اینو سپرده بود دست من که باهاش درس کار کنم ...منم تا آخر سال اینجوری بودم از دست این ~X(
خلاصه سال پنجم تموم شد ماهم اومدیم سمپادی شدیم خوشحال و شاد و خندون که دیگه اینو نمیبینیم 8-^
چشمتون روز بد نبینه ...حدود سه هفته پیش بود رفتم استخر...آقا من تو عمیق داشتم آروم شنا میکردم یهو دیدم یه نفر اون ور طناب داره دست و پا میزنه ;Dیه ذره روش زوم کردم دیدم بعله همون دخترس که کلاس پنجم مارو کچل کرد :-s
منم رفتم خودمو گم و گور کردم اون آخراس استخر که منو نبینه ;Dخلاصه اومدیم بیرون منتظر وایساده بودم که برم دوش بگیرم ...یهو احساس کردم یه نفر از پشت سعی داره قیافه ی منو ببینه :-sمنم اصن به روی خودم نمیوردم ...خلاصه روم به دیوار بود ;D
بعد زد روی شونم ...دیدم زشته برنگردم ..برگشتم ...بلافاصله گفت اسمت چیه؟! :-w
منم گفتم بابا کجایی تو دلمون واست تنگ شده بود :-&
بعد دیگه یکم حرف زدیم و اینا ... بعدم گیر داده بود که شمارمو بهش بدم :-L
منم دیدم سابقش خرابه (کلاس پنجم روزی 7-8 بار زنگ میزد خونمون ~X() شماره اشتباهی دادم ;D
خداوند گناهانم را بیامرزد ;))
 
پاسخ : رویدادهای تصادفی

رويداد تصادفي تر از رويداد ِ‌من و مينا ؟ :))
آقا ما داشـتيم چــت مي كرديم ؛ بعد حرف ِ‌مامان بابا ها شـد ؛ من گفتم باباي من پزشكه ;)) ميـنا گف ا باباي ِ منم پزشكه ;;)
بعد حالا بحث كرديم و ايـنا ؛ من رفتيم به بابام ميگـم : بابا ! :-" دكتر سميعي ميشناسي ؟ :-" :-"
بابام : آورررره ! بچه بودين رفتيم خونشون تو اصفهان !
من : :o :o
اره ديگه نگو باباهامون خيلي هم ديگه رو ميشناسـن در حـدي كه بابام مينائم ميشناخت :)) :-"
خيلي حس ِ خوبيه تو سمپاديا آدمي به اين نزديكي پيدا كـني بهو :دي
 
پاسخ : رویدادهای تصادفی

رویداد تصادفی تر از این که؛ دیشب پاشدم با یه مَن آرایش و موهای شینیون شده و لباس جلف رفتم عروسی،اون‎م مختلط! اونوقت دبیر پرورشی پارسال‎مون[nb]بحث پارسال کلاً دین و مهدویت و این‎ها بود. این خانومم حتّی توی عروسی ها هم با چادر و ... میاد.[/nb] رو می‎بینم که با یه نگاهِ چپ چپ داره میاد سمت‎م تا باهام احول‎پرسی کنه؟ :|
 
5 تا دوست صمیمیم سه تاشون تولدشون توی یه روزه:|:D
 
یک بار داشتم به کسی ارتباط چندانی باهاش نداشتم فکرمیکردم همون لحظه نوتیف پی امش اومد
 
داشتم به اینکه خبر قبولی تیزهوشان رو به معلم های مدرسه قبلیم ندادم و حتما سال بعد با شیرینی میرم هم تجدید دیدار و هم خبر رو میدم بخصوص به معلم سال دوم و چهارم چون خیلی بابتش ذوق داشتن ، فکر میکردم و تو واتساپ میچرخیدم که دیدم همکلاسی پارسال و کلاس دومم استوری گذاشته :"معلم کلاس دومم فوت کرد(:" و بعد از پرس و جو فهمیدم خبر درسته....
 
Back
بالا