- شروع کننده موضوع
- #1
Nimamazroob
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 531
- امتیاز
- 95
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی تهران
- شهر
- تهران
- دانشگاه
- Karlsruhe Institut für Technologie
- رشته دانشگاه
- Geodäsie und Geoinformatik
نشریه شماره 11 رو خوندم و به خود لازم دونستم ، نوشته ای بنویسم که دوستان تلاشگر بدونن خونده میشن ...
× نوشته ی خوب و کوتاه سردبیر ، نوید انتشار دوره ای مطلب گرا و پرمحتوا رو میده ...
یکی از قدرت های کارهای گروهی ، سرپرست یا رهبری پیگیر و متخصصه که با قدرتِ یک تیم قوی ، می تونن مرزهای فعلی رو بشکونن و صدای خودشون رو رساتر برسونند. که به نظرم باید در کارهای رشید شاملی و پونه مقدسی منتظرش باشیم ...
× عنوان هایی که بیننده رو به خوندن مشتاق تر می کنن در این نشریه به خوبی دیده شده... ما هم از اینجا به بعد مطلبمون ، با حفظ ادبیات نوشتاری ، عنوان بندی می کنیم :
1 - جدایی دانش آموز از دانشمند : رفتن به سمت نوشتن پارسی ، امری خوب ، مفید و لازم است که در متن اول دیده می شود ( حالا یا خودآگاه یا به احتمال بنده ناخودآگاه ) امید است همراهی زبان پارسی در غالب ادبیات نوشتاری و گفتاری دیده شود و غرب زدگی و عرب زدگی بیش از حد ( تا حدی معقول و لازم است ) در کارها دیده نشود و مسیر اعتدال پارسی همیشه هموار باشد
2 - مانده نسترنی ؟ : گاهی دستهایی به قلم می روند که چه از دل و احساس سخن رانی کنند و چه از عقل و علم ، انسان خواننده که من باشم ، حسرت افتادن قلم از دستان ایشان را می خورد و گوشه ی حافظه ، اسم اورا می سپارد تا اگر روزی دوباره ، نوشتاری به قلم او منتشر شد ، با علاقه و اطمینان به شیوایی و بلاغت سخن ، آن را بخواند . نام زهرا ثقفی بخاطر این شعر ، لایق یادآوری است.
3 - جوایز بانک ملی : آدم خوب ( در اینجا اشاره به محمدرضا باقری ) همیشه دوستای خوبی هم داره ( اشاره به محمدرضا حیدری ) این که سطح مخاطب رو در نظر بگیری و سخن از چگونگی رخ دادن اتفاقی به میان آوری که بی شک ، مخاطره ای بزرگ برای علم و عالم این کشور به وجود می آورد ، چرا ؟ زیرا کهبه پیشینه و تجربت اثبات شده ، در این دوره ، هرگاه بودجه و خرجی و مالیه ی جایی کم آورده شود ، اولین و مظلومترین بخشی که می توان خرجی آن را نداد تا قسمت دیگر ، از دیدگاه مادی دچار مشکل و نمایان نشود، بخش های پژوهش ، علم و آموزش است ( نیست ؟ ) که به مانند بخشی نالازم ، مبلغش خرج جبران کسری های از روی ناآگاهی برخی می شود ، امری که اگر اتفاق نیافتد ، بعدهای با آموزش مدیران لایق ، نا آگاهی ای پیدا نمی شود که کسری ای ایجاد کند ، که بودجه ای اضافه بخواهد ، که ... که و که !
4 - چشمهایش : هیچ وقت علاقه ای به خواندن نقد و یا توصیف موسیقی ، سینما و کلا هنر نداشته ام ، چون هنر را از دید خود میبینم و هنر ، زاده ی احساس است و نقد به احساس آدمی ، ستوده نیست. اما قلم پوریا طباطبایی و دوست دیگرمون که مطلب چشمهای تمام بسته رو نوشته بودن ، قلم نقد نبود بلکه ، قلمی از روی نشان دادن ، تبلیغ ، واکاوی و مقایسه ی هنر بود که جای را برای خواندن هنر دوستان باز میکند.
5 - بی وتن : سوالی همیشه برای من مطرح بوده که چرا سمپادی ها ( اینان که کمترین بهره ای از در ایران ماندن نصیبشان می شود و همیشه آغوش آن وری ها برایشان گشاده تر و قدمهایشان ، روی چشم آنهاست ) حس ناسیونالیستی و میهن گرایی بالاتری در قیاس با هم سن و سالانشان دارند. پاسخی که امروز به خود دادم ساده بود : اینان ، نخبه گان این جامعه اند که آینده ی ایران و آبادی آن و مدیریت روزهای بعدی ایران را از آنِ خود و از خود می دانند.
6- ما و ما و نصف ما : سهمیه در همه جا ، روزها و روزها بحث کارشناسی و روانشناسی می طلبد. این که آیا فرزند شهیدی( که قداست شهادت در راه وطن ودین و اعتقاد به باید وجود دفاع مقدس برای آزادگی بر من پوشیده نیست ) اگر سایه ی رحمت پدر را داشت ، رتبه ی علمی اش بهتر از این می شد و ... فهمش برای منی که پدر همیشه بالای سرم بوده است بسیار سخت است و نظر دادن در این مورد را برای خودم قائل نمی شوم. اما در موردسهمیه هیئت علمی می توانم بگویم که فرزند مذکور ، علاوه بر داشتن پدر، و بهره بردن از امکانات مالی و عاطفی آن ، می تواند از پدر دانشگاهی خود ، بهره ی علمی و برنامه ریزی و مشاوره ای هم ببرد ، یعنی گامی بیش از دیگران ! ... قضاوت اما ... ؟
7 - کلیشه ها : این که آدم موفقی باشی و خارج از کلیشه ها جواب بدی ، یعنی رکی و روراستی ! گفتگوی باقری و فاطمه نویدی ازین جنس بود ، خروج از کلیشه ها و بردن صحبت به یک گپ دوستانه ، مصاحبه رو شاداب تر و قابل تفکرتر ( مثل گفت و گو های دوستانه ی مشاوره ای ) کرده بود . برای تمامی سمپادی های موفق آرزوی خنده و سلامتی می کنم
8 - ما علیه اختلاس : کتاب فوتبال علیه دشمن رو اوایل چاپ اولش خوندم . نگاه قابل برداشت این بود که نه فقط واسه ی صلح ، بل حتی برای دوستی و دوست داشتن هم ، نیازبه دلایل گنده وجود نداره ! همه ی ما عموما آدمیم و از یه قماش ، واسه همدیگه ، دوستی ها و حرف همدیگه رو شنیدن ، با هم خندیدن و حتی توی خیابون با همه ی مردم مهربان بودن ، حتی کوچکترین اتفاق ها هم می تونه چاره ساز باشه ... می تونه دوستی ساز باشه. همین حرف و حدیث و جک هایی که بعد از جریان اختلاس مطرح شده رو نگاه کنید ... همه ی ما یه چیز مشترک توش پیدا کردیم و اون اینکه همه ی ما جزو اون 70 میلیون نفری هستیم که چیزی ازشون دزدیده شده ، پس ما علیه چند نفریم ...
9 - " سمپاد یک هویت است که این روزها بیشتر دوستش دارم "
بی شک این شماره ی نشریه ، کاری قوی و ماندگار بود، مثل همه ی شماره های قبل و حتی بهتر از اونها ... که همین ، نویدگر دورانی زیبا و طلایی برای نشریه ای به نام و برای سمپادیا خواهد بود.
با تشکر از سمپادیا ، رشید شاملی ، پونه مقدسی ، ندا مکرم ، مهران محمودی ، محمدرضا باقری ، پوریا طباطبایی ، احسان بلاغی ، زهرا ثقفی ، آرش بدیع مدیری ، چکاوک نوجوان ، پگاه عاشوری ، مبینا کرمانی ، امیر شاملی ( برای گرافیک خوب ! ) و خانواده ی محترم رجبی !
× نوشته ی خوب و کوتاه سردبیر ، نوید انتشار دوره ای مطلب گرا و پرمحتوا رو میده ...
یکی از قدرت های کارهای گروهی ، سرپرست یا رهبری پیگیر و متخصصه که با قدرتِ یک تیم قوی ، می تونن مرزهای فعلی رو بشکونن و صدای خودشون رو رساتر برسونند. که به نظرم باید در کارهای رشید شاملی و پونه مقدسی منتظرش باشیم ...
× عنوان هایی که بیننده رو به خوندن مشتاق تر می کنن در این نشریه به خوبی دیده شده... ما هم از اینجا به بعد مطلبمون ، با حفظ ادبیات نوشتاری ، عنوان بندی می کنیم :
1 - جدایی دانش آموز از دانشمند : رفتن به سمت نوشتن پارسی ، امری خوب ، مفید و لازم است که در متن اول دیده می شود ( حالا یا خودآگاه یا به احتمال بنده ناخودآگاه ) امید است همراهی زبان پارسی در غالب ادبیات نوشتاری و گفتاری دیده شود و غرب زدگی و عرب زدگی بیش از حد ( تا حدی معقول و لازم است ) در کارها دیده نشود و مسیر اعتدال پارسی همیشه هموار باشد
2 - مانده نسترنی ؟ : گاهی دستهایی به قلم می روند که چه از دل و احساس سخن رانی کنند و چه از عقل و علم ، انسان خواننده که من باشم ، حسرت افتادن قلم از دستان ایشان را می خورد و گوشه ی حافظه ، اسم اورا می سپارد تا اگر روزی دوباره ، نوشتاری به قلم او منتشر شد ، با علاقه و اطمینان به شیوایی و بلاغت سخن ، آن را بخواند . نام زهرا ثقفی بخاطر این شعر ، لایق یادآوری است.
3 - جوایز بانک ملی : آدم خوب ( در اینجا اشاره به محمدرضا باقری ) همیشه دوستای خوبی هم داره ( اشاره به محمدرضا حیدری ) این که سطح مخاطب رو در نظر بگیری و سخن از چگونگی رخ دادن اتفاقی به میان آوری که بی شک ، مخاطره ای بزرگ برای علم و عالم این کشور به وجود می آورد ، چرا ؟ زیرا کهبه پیشینه و تجربت اثبات شده ، در این دوره ، هرگاه بودجه و خرجی و مالیه ی جایی کم آورده شود ، اولین و مظلومترین بخشی که می توان خرجی آن را نداد تا قسمت دیگر ، از دیدگاه مادی دچار مشکل و نمایان نشود، بخش های پژوهش ، علم و آموزش است ( نیست ؟ ) که به مانند بخشی نالازم ، مبلغش خرج جبران کسری های از روی ناآگاهی برخی می شود ، امری که اگر اتفاق نیافتد ، بعدهای با آموزش مدیران لایق ، نا آگاهی ای پیدا نمی شود که کسری ای ایجاد کند ، که بودجه ای اضافه بخواهد ، که ... که و که !
4 - چشمهایش : هیچ وقت علاقه ای به خواندن نقد و یا توصیف موسیقی ، سینما و کلا هنر نداشته ام ، چون هنر را از دید خود میبینم و هنر ، زاده ی احساس است و نقد به احساس آدمی ، ستوده نیست. اما قلم پوریا طباطبایی و دوست دیگرمون که مطلب چشمهای تمام بسته رو نوشته بودن ، قلم نقد نبود بلکه ، قلمی از روی نشان دادن ، تبلیغ ، واکاوی و مقایسه ی هنر بود که جای را برای خواندن هنر دوستان باز میکند.
5 - بی وتن : سوالی همیشه برای من مطرح بوده که چرا سمپادی ها ( اینان که کمترین بهره ای از در ایران ماندن نصیبشان می شود و همیشه آغوش آن وری ها برایشان گشاده تر و قدمهایشان ، روی چشم آنهاست ) حس ناسیونالیستی و میهن گرایی بالاتری در قیاس با هم سن و سالانشان دارند. پاسخی که امروز به خود دادم ساده بود : اینان ، نخبه گان این جامعه اند که آینده ی ایران و آبادی آن و مدیریت روزهای بعدی ایران را از آنِ خود و از خود می دانند.
6- ما و ما و نصف ما : سهمیه در همه جا ، روزها و روزها بحث کارشناسی و روانشناسی می طلبد. این که آیا فرزند شهیدی( که قداست شهادت در راه وطن ودین و اعتقاد به باید وجود دفاع مقدس برای آزادگی بر من پوشیده نیست ) اگر سایه ی رحمت پدر را داشت ، رتبه ی علمی اش بهتر از این می شد و ... فهمش برای منی که پدر همیشه بالای سرم بوده است بسیار سخت است و نظر دادن در این مورد را برای خودم قائل نمی شوم. اما در موردسهمیه هیئت علمی می توانم بگویم که فرزند مذکور ، علاوه بر داشتن پدر، و بهره بردن از امکانات مالی و عاطفی آن ، می تواند از پدر دانشگاهی خود ، بهره ی علمی و برنامه ریزی و مشاوره ای هم ببرد ، یعنی گامی بیش از دیگران ! ... قضاوت اما ... ؟
7 - کلیشه ها : این که آدم موفقی باشی و خارج از کلیشه ها جواب بدی ، یعنی رکی و روراستی ! گفتگوی باقری و فاطمه نویدی ازین جنس بود ، خروج از کلیشه ها و بردن صحبت به یک گپ دوستانه ، مصاحبه رو شاداب تر و قابل تفکرتر ( مثل گفت و گو های دوستانه ی مشاوره ای ) کرده بود . برای تمامی سمپادی های موفق آرزوی خنده و سلامتی می کنم
8 - ما علیه اختلاس : کتاب فوتبال علیه دشمن رو اوایل چاپ اولش خوندم . نگاه قابل برداشت این بود که نه فقط واسه ی صلح ، بل حتی برای دوستی و دوست داشتن هم ، نیازبه دلایل گنده وجود نداره ! همه ی ما عموما آدمیم و از یه قماش ، واسه همدیگه ، دوستی ها و حرف همدیگه رو شنیدن ، با هم خندیدن و حتی توی خیابون با همه ی مردم مهربان بودن ، حتی کوچکترین اتفاق ها هم می تونه چاره ساز باشه ... می تونه دوستی ساز باشه. همین حرف و حدیث و جک هایی که بعد از جریان اختلاس مطرح شده رو نگاه کنید ... همه ی ما یه چیز مشترک توش پیدا کردیم و اون اینکه همه ی ما جزو اون 70 میلیون نفری هستیم که چیزی ازشون دزدیده شده ، پس ما علیه چند نفریم ...
9 - " سمپاد یک هویت است که این روزها بیشتر دوستش دارم "
بی شک این شماره ی نشریه ، کاری قوی و ماندگار بود، مثل همه ی شماره های قبل و حتی بهتر از اونها ... که همین ، نویدگر دورانی زیبا و طلایی برای نشریه ای به نام و برای سمپادیا خواهد بود.
با تشکر از سمپادیا ، رشید شاملی ، پونه مقدسی ، ندا مکرم ، مهران محمودی ، محمدرضا باقری ، پوریا طباطبایی ، احسان بلاغی ، زهرا ثقفی ، آرش بدیع مدیری ، چکاوک نوجوان ، پگاه عاشوری ، مبینا کرمانی ، امیر شاملی ( برای گرافیک خوب ! ) و خانواده ی محترم رجبی !