خاطرَتو به من قرض میدی؟

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
احتمالا شما خاطرات زیادی شنیدید که دوس داشتید این خاطره رُ شما هم تجربه میکردین یا به عبارت دیگه شما جای اون فردی بودین که این اتفاق براش افتاده...مخصوصا من وقتی بضی از خاطرات توی سمپادیا رُ میخونم خعلی علاقمند میشم به تجربه کردن بعضیاشون...
خلاصه ی کلام...خاطراتی که دوس دارین ا صاحبشون قرض بگیرین و شما هم بتونین تجربشون کنین چیا هستن؟
مثلا من پستای تاپیک تقلبُ که میخونم حس میکنم یه هیجانیه که مم دوس دارم تجربش کنم و عرضشو ندارم...مثل این:
به نقل از melika.m.r :
امتحانِ زیست :
سوالِ یک : مراحلِ یک روشِ علمی رو رویِ متنِ بالا مشخص کنید !
- یک ُ نمی دونی!؟ :-? خُ ببین ، از خطِ اول تا آخرِ "داشته اند" ـه می شه فرضیه . بعد از اون به بعد تا خطِّ 7 ، آزمایش ـه... بعدشم...! :-?
- مطمئنی که فرضیه تا خطِّ 3 اُم نیس !؟ :-? 2 چی می شه!؟
- آره بابا ! بیا ! ( اون رویِ کاغذ درشت درشت نوشتم ! )
برگه رو تحویل می دیم ؛ یکی از ردیفِ کناری : ملیکا ! مطمئنی جوابِ سوالِ 3 رو دُرُس نوشته بودی!؟می شد فیزیولوژی!؟ :-?
****
امتحانِ عربی :
-ملیکا ُ نرگس بیاین بشینید نیمکتِ اول ! L-:
- دستت ُ بردار از رو پاسخ نامه دیگه ! L-:
- تو هم بعدش بزن صفحه یِ 4 یه چند مین ! :>
- ببین ! چرا تو این 32 تا تست هیچ جوابِّ مشترکی نداریم ما!؟
مراقب میاد ُ برگه یِ من رو از زیرِ دستِ نرگس ُ برگه یِ اون رو از زیرِ دستِ من می کشه ، می ذاره جلومون ، جامدادی ـامون رو می ذاره بینمون !
- ببین ! پاک کن ـت رو بده !
- چی ُ غلط زدی!؟
- 16 تا 19 ُ !
- اِ!؟ پس بذار منم پاک کنم !
مراقب میاد ُ...
- ملیکا من بدم برگه رو!؟
- آره قربونت ! خدافظ !
8->
 

مهسا 1376

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,507
امتیاز
6,631
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمانشاه
پاسخ : خاطرَتو به من قرض میدی؟

مثلا اینجوری؟
من سوتی نرگس رُ کلی دوست داشتم 8-> ، دوست داشتم اونجا بودم کلی میخندیدم :-""""""+قسمت دوم که ملی گف :دي

به نقل از نرگس² :
بوفه ي مدرسه ي ما يه آلوچه آي 50 تومني داره،اسمش سهيله . بعد امروز سر کلاس المپياد داشتم اينو با جون و دل ميخوردم ، بعد ب ملي گفتم :" آره ديگه يه سهيله و يه لذت ليسيدنش"
ديدم همه دارن ميخندن ، تازه دوزاريم افتاد :-"
=))
 

smart girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
839
امتیاز
2,033
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسفراین
مدال المپیاد
المپیاد ادبی
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرَتو به من قرض میدی؟

اینُ خعلی دوس داشتم....دوس داشتم بشینم هار هار بخندم :-"
نه اینکه خودم جای فرد سوتی دهنده باشم البته :-"
به نقل از !!! NAHIDAM :) :
رفتم سر کلاس رباتیک،یکی از دوستامو ببینم..
در کلاسو باز کردم،معلمه پشت به من،رو صندلی نشسته بود.از شانس موهای این آقا مثه موهای دوسته ما فره!!! :D
من یه لحظه گفتم:وا!!!چرا لیلا مانتو و مقنعه اش رو در آورده!؟؟؟؟؟؟ ??? ???آهان!!!شاید هوا گرم بوده!!! :D
خلاصه فکر کردم دوستمه دیگه!!!رفتم دستمو گذاشتم رو چشاش!!!گفتم من کیم!؟
معلمه:جاااااااااااااااااااااااااااااااااان!؟ :O :O :O
من:صداش صدای لیلا نبوداا!!! :-/
معلمه: :O :O
من: :D :-"
(محض آپ کردن تاپیک)
 

Sahdis

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
863
نام مرکز سمپاد
:)مركز راهنمايي فرزانگان رشت
شهر
:)رشت
پاسخ : خاطرَتو به من قرض میدی؟

خيلي دوست داشتم كه انقدر جرئت داشته باشم!:
به نقل از جنا :
اصولن تو هر خراب‌کاری‌ای که تو مدرسه انجام می‌شه پای من هست :-" تا حالام گیر نیفتادم :-"

امروز تو مدرسه بازرس اومده بود ؛ بعد مدیرمون داشت با این بازرس ـا حرف می‌زد تو حیاط . مائم داشتیم تو حیاط راه می‌رفتیم یه توپ رو زمین بود . برداشتیم شوتش کردیم رفت خورد تو دیوار کنار کله بازرس :-" ینی یه‌سانت اون‌ورتر خورده بود بدبخت شده بودیم :-"

بعد همین‌جور داشتیم می‌رفتیم یهو یه بحثی پیش اومد :-" ینی به یکی از شدیدترین نزاع‌های تاریخ تبدیل شده بود :-" دو نفر وسط حیاط داشتن با تمام قدرت داد می‌کشیدن :-" بعد همین وسطا یکی داد کشید فولانی خیلی **** بازی در می‌آره :-" بعد کار به فوش عمه کشیده شد :-" و در تمام این مدت بازرس پشت سر ما وایساده بود :-"

سر مدیر هم زیاد داد کشیدیم :-" یه‌بار داشت سر صف حرف می‌زد ؛ بعد بچه‌ها هی فوشش می‌دادن این آدم نمی‌شد :| هی ادامه می‌داد . آخر هماهنگ کردیم همه با هم هو ـش کردیم :-"

یه‌بارم بچه‌ها پیجر مدرسه رو دزدیدن ؛ باهاش آهنگ گذاشتن :)) وسط حرف زدن مدیر یهو آهنگ پخش شد :))

عاغا اون کارگاه روبات که نرگس اینا گفتن ؛ ماها همیشه توش پلاس بودیم! همیشه کلاسا رو می‌پیچوندیم می‌‌رفتیم کارگاه روبات . بعد این کارگاه روبات یه اتاق کوچیک عین انباری کنارش داشت ؛ ما رفته بودیم اونجا داشتیم آهنگ گوش می‌کردیم که یهو مدیر گرام + معاون سه پایه + معاون اجرایی اومدن تو :-" مائم چپیدیم تو یکی از کمدهای کارگاه انقد اون تو موندیم تا مدیر رفت :-"
 

farhid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
110
امتیاز
1,821
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
مرحله 1 کامپ
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : خاطرَتو به من قرض میدی؟

خیلی دوس داشتم اونجا بودم کلی می خندیدم
به نقل از ifel :
به نقل از جوجه سمپادی :
خاطره ی سوتیم جلویه پلیس :D
یــه بـار هـم مـاشـیـن و بـرداشـتـیـم و بــا بـچـه هـا رفـتـیـم بـیـرون….
حـالا صـدای ضـبـط تـا آخـر زیـاد هـمـه هـم داشـتـیـم مـی رقـصـیـدیـم تـو مـاشـیـن,خـلاصـه یـهـو یــه افـسـرِ جـلـومـون رو گـرفـت گـفـت بـزن بـغـل…
مـنـم به بـچـه هـا گـفـتـم ادای ایـن بـچـه بـاحـالا و بـا مـعـرفـتـها رو در بـیـاریـن بـیـخیال شـه جـریـمـه نـکـنـه
خـلاصـه پـلـیـسـه گـفـت ایـن چـه وضـع رانـنـدگـیـه؟
مـاشـیـن بـایـد بـخـوابـه پـارکیـنـگ!!!
یــهـو مـنـم کـف و تـف قـاطـی کـردم گـفـتـم مـیـدونـی مـن کـیـم؟؟؟
اصـلا حـواسـت هـسـت بـا کـی داری حـرف مـیزنـی؟
بـگـم کـیـم ؟؟؟
بــــــگـــــم؟؟؟
رفیـقام هـم اومـدن جـلـو دهـنـمـو گـرفـتـن گـفـتـن بـیـخـیـال نـگـو بـهـش گـنـاه داره اخــراج مـیـشه….
افـسـره هـم رنـگشـو بــاخـت و آب دهـن قـورت داد گـفـت: نـه نـمـیـدونـم, بـبـخـشـیـد شـمـا کـی هــسـتـیـن؟؟؟
مـنـم بـا یـه صـدای خـسـتـه بـش گـفـتـم:
مــن یــه پــرنــدم ,آرزو دارم تـــو بــاغــم بــاشــی…مــن یــه خــونــه ی سـرد و تــاریــکــم…
(بـچـه هـا هـم دس مـیـزدن)
هـیـچـی دیـگ هـمـگـی دور هــم بـا افـسـره کـلـی خـنـدیـدیـم و گـفـت بـاهـاتـون کـلـی حـال کـردم بـچـه هـای بـاحـالـی هـسـتـیـن
آخـر سـر هـم ۵۰ تـومـن جـریـمـه شـدیـم و مـاشـیـن هـم رفـت پـارکـیـنـگ و بــانـدهـاش هـم بـاز کـرد و خــودمـون هـم بـردن تست اعـتـیـاد دادیـم و هــمـه چــی بـه خـیـر و خـوشـی تـمـوم شـد!!!!
[/quote
احیانااین جک نبود؟ :|
 

l.brisc

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
2,018
پاسخ : خاطرَتو به من قرض میدی؟

این تاپیک خیلی پتانسیل استقبال بیش تر از این داره ، بای د وی :-‌’’
به نقل از Ehem_Ehem :
دوستان به من گفتن باید بشینی وسط یکی از راهرو های نمایشگاه کتاب ، بزنی سر و کله خودت بگی بچم گم شد :)))))))
آقا ما نشستیم زدیم سر و کله خودمون پلیس اومد :)))) جمعمون کرد :)))

خیلی دوست داشتم اونجا می‌بودم و این صحنه رو می‌دیدم ، یا یه دوستی می‌داشتم که این جرئت رو قبول می‌کرد :‌))
 
بالا