من ترجیح میدم اول یه مقدمه بچینم.
از نظر من ما نباید به چیزایی مثل این که خدا از کی بوده و اینا فک کنیم(البته من خودم بعضی اوقات میرم تو فکر)
دلیلی که من برای این حرفم دارم اینه که این موضوع برای ما قابل درک نیست.چون همه ی ما مبدا و مقصدی داشتیم و داریم و حالا اگه بیایم و به چیزی بدون مبدأ و مقصد فکر کنیم حتماً برامون سخت و سنگینه :-\
مثالی که میشه وا3 این موضوع گفت صدای مورچه هست(امیدوارم متوجه ربطش بشید)صدای مورچه اونقدر بلنده که از درک ما دوره و اگه یه روز بی مقدمه این صدا رو بشنویم حتماً نابود میشیم.
خوب حالا اصل منظور من:
من اینا رو گفتم که در نهایت بگم که اگه خدا یهو(!)جلوی ما ظاهر بشه که ما بوجودش ایمان بیاریم و مطمئن بشیم که هست،یا از عظمت و جلالش نابود میشیم یا باورش برامون سخت تر میشه که: او در همین نزدیکیستـــــ......
چون بازم ابهاماتی بچگونه ذهنمون رو درگیر میکنه.
امیدوارم متوجه شده باشید که چی گفتم