اختلالات اضطرابی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Nimbus
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ارسال‌ها
3,101
امتیاز
12,252
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
فیزیک
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
سلام.

تا به حال شده دچار این مشکلات بشید؟ من یک ماهی هست باهاش دست و پنجه نرم میکنم. دو بار هم دچار حمله پانیک شدم.

میتونید مطالب زیادی تو اینترنت پیدا کنید. من یه جور ترس از بیماری دارم

شما چنین تجربه ای دارید؟

Marvelous: لینکا اصلاح شد...:دی
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

میشه یه توضیح مختصر بدی؟ :-"
 
  • لایک
امتیازات: HTC
پاسخ : اختلالات اضطرابی

تا به حال شده دلهره داشته باشی. مثلا" قبل از امتحان ؟ یا مثلا" نگران کسی باشی ؟ یا همون حالت دلشوره .... احساس خاصی سر دلت داری...

من همیشه اونو دارم (حتی شدید تر) . اون حمله ی پانیک هم به این صورت هست که ضربان قلبت زیاد میشه و این اضطراب با یه حس وحشت درونی همراه میشه. اگه بخوای بخوابی تو خواب یه حس خفگی دست میده و نمیتونی بخوابی.
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

خب این درمانش بیشتر حالت روانشناسی داره یا به مغز و اعصابی چیزی مربوطه؟

و اون پانیک...به خاطر ترس ار بیماری تشدید شده یا از اول همین بوده؟

ترس از بیماریو فک کنم میشه کنترل کرد...راستش بیشتر شبیه یه نوع تلقین به نظرم اومد...
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

منم اینجوریم... :( :((
ولی نمیدونم به پانیک دچار شدم یا نه... ;D
راه درمانش چیه..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :((
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

من قبل از تلفن صحبت کردن و صحبت توی یه جمع بزرگ این حالت برام پیش میاد...
دستام یخ میکنن ضربان قلبم افزایش پیدا میکنه و دلشوره و... دیگه خیلی پیشرفتش اینه که نصفه شب چندبار از خواب پا میشم یا مثلا لرزم میگیره!

مراجعه به متخصص فقط در مورد حمله پانیک مطرح میشه دیگه؟

بقیش به نظرم عادیه...
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

به نقل از ساحـــــره :
من قبل از تلفن صحبت کردن و صحبت توی یه جمع بزرگ این حالت برام پیش میاد...
دستام یخ میکنن ضربان قلبم افزایش پیدا میکنه و دلشوره و... دیگه خیلی پیشرفتش اینه که نصفه شب چندبار از خواب پا میشم یا مثلا لرزم میگیره!

مراجعه به متخصص فقط در مورد حمله پانیک مطرح میشه دیگه؟

بقیش به نظرم عادیه...

خب این یه نوع اضطرابه.

تا وقتی خیلی مشکل ساز نیست نیازی به مراجعه به دکتر نیست.

همه در یه سری مواقع این طوری میشن.

ولی اگه در ماه 2 بار یا بیشتر دچار همون حالت خاص شدید بهتره به متخصص مراجعه کنید.
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

خب چون شاید همه حوصله نکنن اون لینکارو بخونن من یه خلاصه ای از چیزاای که خودم فهمیدم رو بگم...:دی

اول در مورد ترس از بیماری...

مث افرادی که بیمار نیسن ولی دیدن کوچکترین علامتی از فلان بیماری نادر( ;D) همش به خودشون تلقین میکنن که مریض هستنو اینا...

خب این ترس به شرایط محیطی طرف هم برمیگرده مثلن یه کسی که توی کارخونه سیمان کار میکنه و واکسن ب.ث.ژ زده ، همیشه ترس از ابتلا به سل توی وجودش هس...

خب در مورد ارتباطش با ضمیر ناخودآگاهو اینا، میشه گف که به احتمال زیاد شخص در ضمیر نا خود آگاهش تمایلی به ابتلا به مریضی داشته که به دلیل عدم مراجعه به روان پزشک آخر بر اثر تلقیناتش و ترس از بیماری متأسفانه موضوع به حقیقت پیوسته...


راه حلاشم گفته بود که از تلقین در جهت مثبت استفاده کنید ،منطقی در مورد مشکل فک کنین و به احساساتتون توجه کنین...

و خب مراجعه به دکتر متخصص که در همه موارد توصیه میشه... ;D


پ.ن: با این حال من فک میکنم اکثر آدم ها به درجات خفیفی از این مشکل مبتلا هستن:دی
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

برای ترس از بیماری وختی یه بار یه چکاپ کامل انجام بشه و ببینی که کاملن سالمی این ترس از بین میره
وا3 اضطراب من بابام روان شناسه میگه که باس با همون شرایطی که ازش میترسی رو به رو شی ببینی واقعن چیزی نیس که ازش بترسی :)
 
پاسخ : اختلالات اضطرابی

منم چن سال پیش موقعی که کلاس پنجم بودم این اتفاق برام افتاد.
اولا به هیچکی نمیگفتم،تو خودم میریختم و هی تشدید میشد.
مثلن همش میترسیدم سرطان بگیرم،یا ایدز؛اونجوری نبود که برای اینکه بیماری نگیرم هیچکاری نکنم ولی همش میترسیدمُ مدت دوماه بدون اینکه به کسی بگم حالم خیلی بد بود.
مشخصه که به خاطر ترسم بوده ولی من فک میکردم یه بیماری دارمُ همین باعث تشدیدش میشد.
بدتر از همم این بود که تو تابستون بود و من به اون حالت دوستامُ نمیدیدم که یادم بره.شب که میخوابیدم باهام بوذ و صب که بیدار میشدم اولین چیزی که یادم میومد همین ترس بود.
فقط موقعایی که میرفتم کلاس زبان حالم خوب بودُ یادم میرفت ولی باز که برمیگشتم حالم بدتر میشد.
منکه هیچ وقت سرجام بند نمیشدم برای دوماه خیلی پکر شده بودم.ولی یه شب به مامانم و خواهرم گفتم،از اون موقع هم حالم هی بهتر میشد تا کلن فراموش کردم.
با توجه به چیزایی که راجع بهش خوندم این اختلالا ابتدای سن بلوغ اتفاق میفته،وقتی که فرد داره از کودکی وارد نوجوونی میشه.(اکثرا البته)
واقعا چیز سختُ عذاب اوریه.
 
Back
بالا