- شروع کننده موضوع
- #1
- ارسالها
- 1,972
- امتیاز
- 8,926
- نام مرکز سمپاد
- ..
- شهر
- ..
- سال فارغ التحصیلی
- 1392
- دانشگاه
- ---
جنایات ارامنه در آذربایجان ایران
قسمت اول
سندی که در زیر آورده شده است، بخشی از دست نوشته های مرحوم میرزا ابوالقاسم امین الشرع خوئی درباره جنایت، خیانت ارامنه، در استان آذربایجان به رهبری مارشیمون، سیمیتقو و اقبال السلطنه علیه اهالی تورک و ترقی خواه منطقه است. با توجه به اینکه کتاب حاضر در اواخر عهد امپراطوری قاجار به نگارش درآمده است.
مقدمه:
نوشته حاضر بخش از یاداشتهای امین الشرع خویی است. این بخش اختصاص دارد به گزارشها و وقایع جنایات وحشیانه ارامنه و اسماعیل سیمیتقو و سردار ماکو درآذربایجان غربی روی داده است. این وقایع یکی از حوادث مهم تاریخی خون بار آذربایجان بعد از انقلاب مشروطیت میباشد که در اثنای جنگ جهانی اول درسال 1296 شمسی اتفاق افتاده است. وقایع شامل چند فصل است.
1ـ تهاجم ارامنه: شرح این واقعه چنین است که ارامنه مقیم ترکیه که در اصلاح محلی«جلو» خوانده می شوند در جنگ جهانی اول که قصد ضربه زدن به سپاه عثمانی در داخل خاک کشور عثمانی را در سر داشتند .
حکومت عثمانی به محض دریافت اطلاع از این برنامه گوشمالی سختی به آنها داده و مهمانان مزدوران به انگلستان را سر جایشان می نشاند. باقی این نژاد مزدور فرار را بر قرار ترجیح داده و به کشور ایران، آنهم در نواحی آذربایجان وارد گردیده و از سوی اهالی خون گرم و مهمان نواز مورد استقبال قرار می گیرند و با کمک بشر دوستانه این افراد در این منطقه ساکن میگردند.
نژاد ارمنی که هوای خود مختاری واستقلال و تجزیه و زیر دست قرار دادن ایرانیان در سر داشتند به محض استقرار در این مناطق دست به تشکیل واحد های نظامی می زنند و با کمک تسلیحاتی انگلیس و روسیه سپاهی حدود ده هزار نفر تشکیل می دهند. با توجه به ناتوانی و عدم امنیت از طرف حکومت مرکزی در دوران قاجاریه، ارامنه هیچ مانعی در اجرای نقشههای شوم خود نمیدیدند.
به همین جهت در اسفند سال 1296 شمسی، ارومیه را اشغال کردند. کسروی در تاریخ هیجده ساله آذربایجان درباره قتل عام شهروندان ارومیه در زمان اشغال بدست ارامنه مینویسد:
درست 33 روز از اول دعوا گذشته بود، اهالی شهر توی خانهها با هزاران مصائب از بیآذوقگی و نا امنی و فقدان خویشان و نزدیکان خزیده و از هیچ جا خبر نداشتند. یک دفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال که در همه ولایات ایران جشن و سرور است، لجام گسیختگان [جلو] به محلات رو آورده و مسیحی یان دیگر نیز که پی بهانه میگشتند، با جلوها داخل خانهها شده و درها را شکسته و پشت بامها را گرفته و بی آنکه از کسی مقاومت ببینند دختران خردسال و بچهها و مردان و زنان را در اطاقها و دهلیزها و پشت بامها هدف گلوله نمودند.
واقعاً امروز مصیبت عظیمی بوده، نه پناهگاهی نه مفری، همین که اهالی این دربند از کوچه یا از پشت بامها به آن دربند فرار میکردند پس از ده دقیقه مسیحیان همان دربند را نیز میگرفتند و اینها را با آنها در یک جا میکشتند.
در این قتل عام قریب ده هزار نفر از مسلمانان کشته شدند.
هجوم ارامنه به آذربایجان غربی با کمک نیروهای عثمانی دفع گردید. بعد از آن نیروهای عثمانی چند ماه این منطقه را در تصرف خود داشتند وسازمانی به نام «اتحاد اسلام» برای وحدت میان مسلمانان این منطقه و سرزمین عثمانی ایجاد کردند. با آغاز جنگهای میان عثمانی و دول اروپایی نیروی عثمانی این منطقه را تخلیه کردند.
فصل اول: تجاوزات ارامنه:
1ـ در بدو شروع توطئه ارامنه علیه مسلمانان در ارومیه، و عواقب کارهای آن سامان نخست باید دانست که مارشمون نام، رئیس روحانی نژاد ارمنی، و به زعم خود ایشان از نسل حضرت شمعون ابنالصفا بوده که از حواریین « حواریون» حضرت مسیح است.
این جماعت چندان به این شخص معتقد بودند که وی را از همه چیز آگاه و بر همة سرائر« رازها» و واقعیات پنهانی و غیر پنهانی عالم خبردار میدانستند و گمان داشتند که ایشان در هر حال و کاری بوده باشند و هر کجا هستند بر مارشمون جزئی و کلی پوشیده نبوده و وی بر حال و ضمیر هر احدی از آنها دانا و بینا است.
حقیر وی را در خوی بدیدم و به دیدنش برفتم. شخصی بود خوش سیما و سفید چهره و آثار ریاضت کثیر از بشرهاش هویدا بود. مانند درویشها بر سرش چهل تاری بر روی تاج پیچیده داشت. میگفتند که اغلب اوقات خود را به ریاضت و ترک حیوانات و اربعین یات میگذرانید و خود مدعی بود که در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی- علیهالسلام- آن حضرت با نصاری عهد و پیمانی بسته و جزیهای بر ایشان نهاده و همان عهدنامه در جلد اَهو با خط کوفی مخصوص، که کاتب علی امیرالمؤمنین(ع) نوشته هم در دست و مخزن در کلیسان بزرگ ایشان موجود است.
و از قدیم الایام جمع کثیری از ارامنه در بخشهای ارومیه سکونت داشته و در ظاهر تابع دولت ایران بودند و هکذا در خسرو آباد سلماس که قصبهای بود همة اهلش ارمنی بودند و در آنجا امریکاییها کلیسای بزرگی بنا نهاده و در آن کلیسا ناقوس آویخته و پیانو که به اصطلاح ما ارغنون گویند هم درآن کلیسا آورده و مکتب خانة بسیار ممتازی به راه انداخته بودند و همیشه جمعی از خوانین فرنگ در خدمت انگلیسیها و تعلیم اطفال ارامنه، مراقبت تمام را داشتند و حضرات مسیحیها اعنی پور و توستانی های ایشان ذکر و عبادت را با ارغنون مینمایند، همچنانچه صوفیه و عامه نیز در حین ذکر و عبادت را با ارغنون مینمایند، همچنانکه صوفیه و عامه نیز در حین ذکر جلی دف و دایه و صورنا مینوازند.
بعد از آمدن روسها به ایران، حقیقتاً ارامنه جان تازهای پیدا کرده و جسارتی خارج از اندازه یافته بودند. چه در عالم خیال دیگر مملکت را مخصوص خودشان میپنداشتند و از آنجایی که بالخصوص این جماعت بیگانه پرست عموماً مردمان عاقل و در امور دنیا بصیرت و جدیت و فعالیتی را دارا هستند.
لهذا جماعت ارمنی با وجود اختلافات مذهب و مخالف شدید با ملیت ایران که دارند اظهار اتحاد کرده و دست به دست هم داده و هر دو گروه به منزله یک گروه شده بودند. با وجودی که اختلاف فرقه ای مذهبی در میان این دو گروه بسیار است و هر یک دیگری را بر باطل میدانند.
بر خلاف مسلمانان که از برای خودشان چندین مذاهب و مسالک مختلفه درست کرده و ابداً با همدیگر ملاحظه جنبش و اتحاد اسلامی [138 الف] نکرده و از منافع اتفاق و اتحاد پیوسته بینصیب و بی بهره ماندهاند.
از این جهت ذلیل و زبون ترین اهل عالم واقع شده و هیچ وقت نمیتوانند که کاری از پیش ببردند. کانه این فقره در حقیقت سوء القضائی است که در حق اسلامیان از اول به قلم قضا رفته است.
چه حسا منافع اتفاق و دست به دست دادن را در خارجهها در این جزء زمان میبینیم. با همه اینها باز در مواقع این صفت نفاق همچون سرافعی از سینه اسلامیان نمودار میشود و کارها به فوت میرود و شعر را:
دولت همه ز اتفاق خیزد بی دولتی از نفاق خیزد
همه در سینه حفظ کرده لیکن در موقع عمل کردن دست قضا چشمها را بر بسته و به مضمون آن عمل نمینماییم و این نیست مگر به مخالفت قلم تقدیر با تدبیر.
قسمت اول
سندی که در زیر آورده شده است، بخشی از دست نوشته های مرحوم میرزا ابوالقاسم امین الشرع خوئی درباره جنایت، خیانت ارامنه، در استان آذربایجان به رهبری مارشیمون، سیمیتقو و اقبال السلطنه علیه اهالی تورک و ترقی خواه منطقه است. با توجه به اینکه کتاب حاضر در اواخر عهد امپراطوری قاجار به نگارش درآمده است.
مقدمه:
نوشته حاضر بخش از یاداشتهای امین الشرع خویی است. این بخش اختصاص دارد به گزارشها و وقایع جنایات وحشیانه ارامنه و اسماعیل سیمیتقو و سردار ماکو درآذربایجان غربی روی داده است. این وقایع یکی از حوادث مهم تاریخی خون بار آذربایجان بعد از انقلاب مشروطیت میباشد که در اثنای جنگ جهانی اول درسال 1296 شمسی اتفاق افتاده است. وقایع شامل چند فصل است.
1ـ تهاجم ارامنه: شرح این واقعه چنین است که ارامنه مقیم ترکیه که در اصلاح محلی«جلو» خوانده می شوند در جنگ جهانی اول که قصد ضربه زدن به سپاه عثمانی در داخل خاک کشور عثمانی را در سر داشتند .
حکومت عثمانی به محض دریافت اطلاع از این برنامه گوشمالی سختی به آنها داده و مهمانان مزدوران به انگلستان را سر جایشان می نشاند. باقی این نژاد مزدور فرار را بر قرار ترجیح داده و به کشور ایران، آنهم در نواحی آذربایجان وارد گردیده و از سوی اهالی خون گرم و مهمان نواز مورد استقبال قرار می گیرند و با کمک بشر دوستانه این افراد در این منطقه ساکن میگردند.
نژاد ارمنی که هوای خود مختاری واستقلال و تجزیه و زیر دست قرار دادن ایرانیان در سر داشتند به محض استقرار در این مناطق دست به تشکیل واحد های نظامی می زنند و با کمک تسلیحاتی انگلیس و روسیه سپاهی حدود ده هزار نفر تشکیل می دهند. با توجه به ناتوانی و عدم امنیت از طرف حکومت مرکزی در دوران قاجاریه، ارامنه هیچ مانعی در اجرای نقشههای شوم خود نمیدیدند.
به همین جهت در اسفند سال 1296 شمسی، ارومیه را اشغال کردند. کسروی در تاریخ هیجده ساله آذربایجان درباره قتل عام شهروندان ارومیه در زمان اشغال بدست ارامنه مینویسد:
درست 33 روز از اول دعوا گذشته بود، اهالی شهر توی خانهها با هزاران مصائب از بیآذوقگی و نا امنی و فقدان خویشان و نزدیکان خزیده و از هیچ جا خبر نداشتند. یک دفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال که در همه ولایات ایران جشن و سرور است، لجام گسیختگان [جلو] به محلات رو آورده و مسیحی یان دیگر نیز که پی بهانه میگشتند، با جلوها داخل خانهها شده و درها را شکسته و پشت بامها را گرفته و بی آنکه از کسی مقاومت ببینند دختران خردسال و بچهها و مردان و زنان را در اطاقها و دهلیزها و پشت بامها هدف گلوله نمودند.
واقعاً امروز مصیبت عظیمی بوده، نه پناهگاهی نه مفری، همین که اهالی این دربند از کوچه یا از پشت بامها به آن دربند فرار میکردند پس از ده دقیقه مسیحیان همان دربند را نیز میگرفتند و اینها را با آنها در یک جا میکشتند.
در این قتل عام قریب ده هزار نفر از مسلمانان کشته شدند.
هجوم ارامنه به آذربایجان غربی با کمک نیروهای عثمانی دفع گردید. بعد از آن نیروهای عثمانی چند ماه این منطقه را در تصرف خود داشتند وسازمانی به نام «اتحاد اسلام» برای وحدت میان مسلمانان این منطقه و سرزمین عثمانی ایجاد کردند. با آغاز جنگهای میان عثمانی و دول اروپایی نیروی عثمانی این منطقه را تخلیه کردند.
فصل اول: تجاوزات ارامنه:
1ـ در بدو شروع توطئه ارامنه علیه مسلمانان در ارومیه، و عواقب کارهای آن سامان نخست باید دانست که مارشمون نام، رئیس روحانی نژاد ارمنی، و به زعم خود ایشان از نسل حضرت شمعون ابنالصفا بوده که از حواریین « حواریون» حضرت مسیح است.
این جماعت چندان به این شخص معتقد بودند که وی را از همه چیز آگاه و بر همة سرائر« رازها» و واقعیات پنهانی و غیر پنهانی عالم خبردار میدانستند و گمان داشتند که ایشان در هر حال و کاری بوده باشند و هر کجا هستند بر مارشمون جزئی و کلی پوشیده نبوده و وی بر حال و ضمیر هر احدی از آنها دانا و بینا است.
حقیر وی را در خوی بدیدم و به دیدنش برفتم. شخصی بود خوش سیما و سفید چهره و آثار ریاضت کثیر از بشرهاش هویدا بود. مانند درویشها بر سرش چهل تاری بر روی تاج پیچیده داشت. میگفتند که اغلب اوقات خود را به ریاضت و ترک حیوانات و اربعین یات میگذرانید و خود مدعی بود که در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی- علیهالسلام- آن حضرت با نصاری عهد و پیمانی بسته و جزیهای بر ایشان نهاده و همان عهدنامه در جلد اَهو با خط کوفی مخصوص، که کاتب علی امیرالمؤمنین(ع) نوشته هم در دست و مخزن در کلیسان بزرگ ایشان موجود است.
و از قدیم الایام جمع کثیری از ارامنه در بخشهای ارومیه سکونت داشته و در ظاهر تابع دولت ایران بودند و هکذا در خسرو آباد سلماس که قصبهای بود همة اهلش ارمنی بودند و در آنجا امریکاییها کلیسای بزرگی بنا نهاده و در آن کلیسا ناقوس آویخته و پیانو که به اصطلاح ما ارغنون گویند هم درآن کلیسا آورده و مکتب خانة بسیار ممتازی به راه انداخته بودند و همیشه جمعی از خوانین فرنگ در خدمت انگلیسیها و تعلیم اطفال ارامنه، مراقبت تمام را داشتند و حضرات مسیحیها اعنی پور و توستانی های ایشان ذکر و عبادت را با ارغنون مینمایند، همچنانچه صوفیه و عامه نیز در حین ذکر و عبادت را با ارغنون مینمایند، همچنانکه صوفیه و عامه نیز در حین ذکر جلی دف و دایه و صورنا مینوازند.
بعد از آمدن روسها به ایران، حقیقتاً ارامنه جان تازهای پیدا کرده و جسارتی خارج از اندازه یافته بودند. چه در عالم خیال دیگر مملکت را مخصوص خودشان میپنداشتند و از آنجایی که بالخصوص این جماعت بیگانه پرست عموماً مردمان عاقل و در امور دنیا بصیرت و جدیت و فعالیتی را دارا هستند.
لهذا جماعت ارمنی با وجود اختلافات مذهب و مخالف شدید با ملیت ایران که دارند اظهار اتحاد کرده و دست به دست هم داده و هر دو گروه به منزله یک گروه شده بودند. با وجودی که اختلاف فرقه ای مذهبی در میان این دو گروه بسیار است و هر یک دیگری را بر باطل میدانند.
بر خلاف مسلمانان که از برای خودشان چندین مذاهب و مسالک مختلفه درست کرده و ابداً با همدیگر ملاحظه جنبش و اتحاد اسلامی [138 الف] نکرده و از منافع اتفاق و اتحاد پیوسته بینصیب و بی بهره ماندهاند.
از این جهت ذلیل و زبون ترین اهل عالم واقع شده و هیچ وقت نمیتوانند که کاری از پیش ببردند. کانه این فقره در حقیقت سوء القضائی است که در حق اسلامیان از اول به قلم قضا رفته است.
چه حسا منافع اتفاق و دست به دست دادن را در خارجهها در این جزء زمان میبینیم. با همه اینها باز در مواقع این صفت نفاق همچون سرافعی از سینه اسلامیان نمودار میشود و کارها به فوت میرود و شعر را:
دولت همه ز اتفاق خیزد بی دولتی از نفاق خیزد
همه در سینه حفظ کرده لیکن در موقع عمل کردن دست قضا چشمها را بر بسته و به مضمون آن عمل نمینماییم و این نیست مگر به مخالفت قلم تقدیر با تدبیر.