هفت شهر عشق

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع no one
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

no one

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
818
امتیاز
1,525
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اورمیه
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
فکر کنم داستان های زیادی در مورد هفت شهر عشق شنیده باشیم
من یکیشو میگم:

یه مرادی تو ایران بعد اسلام بود که یه عالمه مرید داشتش! یه روز همه ی مریداش میان ازش می پرسن که عشق چیه و باید به ما نشونش بدی!
اینم گفت برای فهمیدن این باید از هفت شهر بگذریم تا اینو بفهمیم!
اینا شروع می کنن حرکت به سمت غرب از هفت شهر رد میشن تا به رم می رسن! قبل از اینکه مریدا دوباره از این آدم عارف سوال بپرسن این عارفه عاشق یه کنیز مسیحی میشه!
کنیز به خاطر این که این مسلمون و عارفه بهش رو نمیداده و عارف هم که دیگه عاشق شده بود دیگه این چیزا رو نمی فهمیده این مسیحیه و بدکارس! آروم مریداش که می بینن که مرادشون داره خودش بند رو آب میده برمیگردن به شهرشون چرا که این عارف خودشو داره رسوا میکنه! ولی بعضیا هنوز میمونن تا ببینن چی میشه!
حالا از اینور عارف اول می خواسته این کنیز مسلمون کنه که دید نمیشه! بعد همینجوری می خواست با این ازدواج کنه که کنیزه قبوا نمی کنه!
اون قدر این عارف گیر میده و التماس و ناله تا اینکه کنیزه می گه به یه شرط با تو میمونم که یکی از کارایی که میگم رو انجام بدی یکیش اینه که از دینت برگردی دومیش اینه که قرآن رو آتیش بزنی سومیش اینه شراب بخوری
عارفه میبینه که دوتای اولیشو نمیتونه انجام بده ولی چون عاشق بوده قبول میکنه که شراب بخوره! شراب که میخوره وقتی مست میشه میره پیش دختره بازم کنیزه قبول نمی کنه عارفه هم که مست بوده قرآن رو آتیش میزنه و از دین برمیگرده! ولی بازم کنیزه قبول نمیکنه!
عارفه بعد از اینکه از حالت مستی در میاد می فهمه چی کار کرده ناراحت میشه و برمیگرده به شهر خودشون کنیزه هم بعد این وقایع عاشقه این عارفه شده بود میاد به طرف ولایت عارفه تو همین دوره ایران با روم دوباره جنگشون شروع میشه! تو این راه همدیگه رو تو مرز پیدا میکنن! و چون جنگ بوده و اونا هم قاچاقی توی مرز بودن دو تاشونم میکشن!

امیدوارم خوب نوشته باشم! :)
 
پاسخ : هفت شهر عشق

متوجه نشدم... خودت نوشتيش يا از جايى نقلش كردى؟ كاش زبانش عاميانه نبود :)

×بچه ها یادتون نره که انجمن نثر پارسی فقط برای نوشته های خود شماست.
 
پاسخ : هفت شهر عشق

به نقل از ParNiaN.D :
متوجه نشدم... خودت نوشتيش يا از جايى نقلش كردى؟ كاش زبانش عاميانه نبود :)
یه نفر واسم تعریف کرده بود :-[
می خواستم بیانشو عوض کنم گفتم به این شکل شاید جالب تر باشه :-?
البته داستانهای دیگه ای هم داره...
 
پاسخ : هفت شهر عشق

:) ضمن احترام به no one و راویش، راستش من حس میکنم این ماجرا ترکیبیه از
شیخ صنعان، حکایت"ابلیس شبی رفت به بالین جوانی" از ایرج میرزا
با پایانی غم انگیز :-? .
 
پاسخ : هفت شهر عشق

به نقل از sk1v :
:) ضمن احترام به no one و راویش، راستش من حس میکنم این ماجرا ترکیبیه از
شیخ صنعان، حکایت"ابلیس شبی رفت به بالین جوانی" از ایرج میرزا
با پایانی غم انگیز :-? .

ممنون! :) من زیاد در این مورد اطلاع نداشتم
اینم یه شعر از عطار که میگن واقعا از هفت شهر عشق گذشته!:

گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سر به سر کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
 
پاسخ : هفت شهر عشق

هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
اینا رُ که گفته مراحلشه ینی هرکودوم وادیه؟
فکرمیکنم کامل توصیفش کرده عطار :x
توحید پاک /فقر (گذشتن ازهمه چیز)/معرفت /عشق وبقیش :x
میدونید به نظرم اینا ینی عارفُ کنیز مسیحیُ اینا نمادن
کنیز بودن نماد پایین بودن درکشُ میرسونه ینی یه اندیشه ی پایین ومحدود
وعارف هم یه اندیشه ی بالا ومعنوی
ووقتی که یه اندیشه ی بالا عاشق یک اندیشه ی پایین میشه باید باهاش یکی شه وبه همین دلیل هم اول باید کاملا همه چیزش ازبین بره همه عقایدش واینا تا بتونه یکی شه ولی عارف یه معشوقه دیگه هم داره وبه همین دلیل عقایدش نصفه میشه تقریبا بعدشم که شراب باعث یک لحظه شکستن ویکی شدنش میشه واینطوری کنیزکه یک لحظه عارفُ حس میکنه عاشقش میشه ووقتی هم یه کنیزعاشق یک عارف میشه برای یکی شدن باید ازبین بره بنابراین هردوشخصیت برای یکی شدن ازبین میرن
ودرآخرتوی مرزیک تن ازبین میرود ;;)
واگه دقت کنیم توی هرمرحله اون عارف خودش باتجربه کردن به هریک ازاون وادی هاپی میبره
هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
این یکی شدن رو نشون میده
 
پاسخ : هفت شهر عشق

مفهوم قشنگی داشت.
موفق باشین :)
 
پاسخ : هفت شهر عشق

هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
 
پاسخ : هفت شهر عشق

زیبا بود،بنظرم آدم باید عشق رو از این آدمای باتجربه یاد بگیره نه شخصیت چند تا فیلم و رمان جدید!
 
پاسخ : هفت شهر عشق

نثرش یه خورده زیادی عامیانه بود ب داستانش نمیومد ;)) ;))و بهتره که داستانای قدیمی با نثر قدیمی و امروزی ها هم با نثر امروزی بیان بشه :)
ولی در کل مفهوم داستانش خیلی قشنگ بود :)مرسی
 
Back
بالا