ساحـــره - ۷۳۵۸

  • شروع کننده موضوع
  • #1

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
کتابایی که خوندم

1-اگنس/پیتر اشتام
2-پیرمردی که داستان های عاشقانه میخواند/لوئیس سپولودا
3-تمام روزهای ما/ایزابل آلنده
4-ناطور دشت/سلینجر
5-اتاق در بسته/پل استر
6-مرد مصور/ری بردبری
7-دو دختر بچه با لباس آبی/مری هگینز
8-عطر"سرگذشت یک جنایتکار"/پاتریک زوسکیند
9-چارلی و کارخانه شکلات سازی/رولد دال
10-زن دوم/فرشته طائرپور
11-مردان و زنان بالماسکه/خسرو معتضد
12-گهواره گربه/کورت ونه گات
13-بیگانه/آلبر کامو
14-آوای گرسنگی/ژان ماری گوستاو لوکلزیو
15-مکتب زنان/آندره ژید
16-دختر پرتقال/ یاستین گوردر
17-بار دیگر، شهری که دوست می داشتم / نادر ابراهیمی
18-شازده کوچولو/ آنتوان دوسنت اگزپری
19-پرده خانه/بهرام بیضایی
20-روی ماه خداوند را ببوس/ مصطفی مستور
21-داستان خرس‌ های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست‌ دختری در فرانکفورت دارد/ ماتئی ویسنی یک
22-هزار خورشید فروزان/ خالد حسینی
23-فرزند پنجم/ دوریس لسینگ
24-همنوایی شبانه ارکستر چوب ها/ رضا قاسمی
25-راز فال و ورق/ یوستین گوردر

مجموعه اشعاری که خوندم

1-هشت کتاب/ سهراب سپهری
2-دیوان اشعار/ فروغ فرخزاد
3-مرثیه ای برای تبری که به پهلو افتاده است/ رضا بروسان
4-انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی رویه گوسفندان/ سید مهدی موسوی
5-پیشامد/ کاظم بهمنی
6-بادبادک های دیار مادری/ اصغر معاذی مهربان
7-گریه های امپراطور/ فاضل نظری
8-از ترمه و تغزل/ حسین منزوی
9-شعر زمان ما/ احمد شاملو
10-انیس آخر همین هفته می آید/ سید علی صالحی
11-گزینه ی اشعار/ محمدرضا شفیعی کدکنی
12-پذیرفتن/ گروس عبدالملکیان
13-خود/زنی/ امید صباغ نو
14-سطرها در تاریکی جا عوض می کنند/ گروس عبدالملکیان
15-حرفی بزرگتر از دهان پنجره/ لیلا کردبچه
16-آن ها/ فاضل نظری
17-اقلیت/ فاضل نظری
18-ضد/ فاضل نظری
...

کتابایی که باید بخونم

خرمگس/اتل لیلیان وینیچ
سینوهه/میکا والتاری
بادبادک باز/ خالد حسینی
قیدار/ رضا امیرخانی
...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : فاطمه - 7358

اگنس
v68jon0iwgseubhqwsn6.jpg

تنها دلیلی که باعث شد کتاب رو بخونم طرح روی جلدش بود :-"
در طول خوندن کتاب میشه ارتباط جلد با داستان رو فهمید!

نویسنده‌ای سوئیسی در کتابخانه ملی شیکاگو با اگنس آشنا می‌شود: دانشجوی فیزیک و زنی بسیار حساس.اگنس از نویسنده می‌خواهد تا زمانی درباره او بنویسد. زن مانند مدلی می‌نشیند و مرد می‌نویسد؛ ابتدا از سر تفریح و بعد انگار که سرنوشت بخواهد، تخیل مرد آغاز می‌شود تا واقعیت را دگرگون کند...

داستان شروع جذابی داره 8->
«اگنس مرده است. داستانی او را كشت. از اگنس، جز این داستان چیزی نمانده. »

آخر داستان گیج و مبهوت برگشتم اولشو خوندم تا یادم بیاد چه اتفاقی افتاده!
در طی داستان انقدر توی داستان و رابطه نویسنده و اگنس غرق میشی که یادت میره آخرش چه اتفاقی میافته!
نویسنده کتاب های جدی نمینویسه ولی یک روز اگنس ازش میخواد که زندگیه اونو بنویسه اولش کارهایی که اگنس انجام داده رو مینویسه ولی وقتی که به زمان حال میرسن اوج قصه ست نویسنده مینوسه و دوتایی اون کارا رو انجام میدن حتی همون لباسا رو میپوشن...
قصه از دید نویسنده ست(مرد نویسنده) و خیلی زندگی اگنس مجهول میمونه!ولی کتاب فوق العاده ای بود!توصیفات عالیش باعث میشد تمام صحنه ها رو تصور کنی..
یک کتاب با یک پایان عالی 8->
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

تمام روزهای ما
eglugi8zw3s2fc4gm1bx.jpg

یه قسمت از جلد کتاب !فک میکنم خود آلنده به همراه بچه هاش هستن...

کتاب قسمتی از زندگی آلنده ست.قسمتی از زندگی او پس از مرگ تنها دخترش پائولا .در واقع کتاب خطاب به دخترشه و تمام اتفاقات زندگیش رو بعد از مرگ پائولا میگه و یه اشاره های کوچیکی به زمانی میکنه که پائولا در کما بوده...
زندگی خیلی جالب و پرفراز و نشیبه داشته خیلی آموزنده بود ...انگار یه رمان واقعی میخونی!به عنوان یک مادر مشکلات خانواده رو میبینه و بازگو میکنه مثل یک مادر قضاوت های پر از مهر و محبت داره برای خانواده ش..از تورهایی که برای تبلیغ کتاب میره میگه و از ارتباطش با همسرش همسری که آلنده زن سوم اونه!
از نوه ها و مهری که به اونا داره و برمیگرده و باز از پائولا میگه وو از دامادش و اینکه چقدر از ازدواج دامادش خوشحال میشه!
از گروهی که توی اون عضو میشه و کارهای خیری که میکنه و از کودکیش و زندگی کنار پدر بزرگ و مادربزرگش!
آلنده شیلیایی هست و کلی از مراسم شیلیایی و نحوه زندگی جمعیشونو میشه توی کتاب دید!
کلا دوسش داشتم 8-> پیشنهاد میکنم بخونید این کتابو ;;)

راستی یه کتاب دیگه هم داره که اسمش پائولا هست.همه ی روزهای ما ادامه ی اونه!پائولا زمان زندگی تا مرگ پائولاست...

این کتاب رو تابستون خوندم(تابستون90)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

عطر"سرگذشت یک جنایتکار"
e5ihnfh9v7h2rl3i1jf.png


از اسمش معلومه دیگه...کتاب جناییه!

زندگیه ژان باپتیست گرونوی از لحظه ی تولد تا مرگش(قتلش ...هیجانی ترین قسمت کتاب 8->)نوشته شده!
قصه از این قراره که ژان توی مرکز ماهی فروشان به دنیا میاد لابه لای لاشه ها و زباله های ماهی ...
ژان چندمین فرزند نامشروع مادرشه که برخلاف بقیه سعی میکنه از لای اون آشغالا زنده بیرون بیاد و شروع میکنه به گریه کردن...
همه ی قصه رو دماغ ژان میگرده :-" اون میتونه تمام بوهای دنیا رو بفهمه و تشخیص بده!
از همون بچگی توی یتیم خونه دماغش زنده نگهش میداره تا وقتی که میره به پاریس و توی یک دباغ خونه کار میکنه!و سعی میکنه بره توی بزرگترین عطر سازی پاریس ینی بالدینی...
اونجا عطرهای زیادی میسازه تا اینکه یه شب میرسه به یه دختر نابینا و عاشق بوی اون میشه ولی مجبور میشه اونو بکشه!
بعد برای ساختن بهترین بوی جهان...دخترهای زیبای زیادی رو میکشه و عصاره ی تن اونا رو استخراج میکنه و جمع میکنه :-s
خلاصه به جرم قتل های مکرر دستگیرش میکنن و...
وای فوق العاده است این قصه
نمیگم بقیه شو برین بخونین ;;)
در ضمن اصلا هم فانتزی و مسخره نیست ...یه اضطراب همیشگی توی کتاب و فیلمش هست! :)
من تا یه مدت طولانی به بوی افراد حساس شده بودم :-" بعد هم که فیلمشو خیلی سخت پیدا کردم و دیدم...کتابش قشنگ تر بود!

نوروز 89 خوندمش احتمالا!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

مردان و زنان بالماسکه
4n1i1lhjlcex6qqreew.jpg

یه رمانه تاریخی خوب!
سرکل کل خوندم این کتابو :-" واسه یکی مثه من خیلی حجیم بود!930صفه بود #-o

کتاب در مورد ستوان شاه مردای هست که در زمان شاه توی دانشکده افسری تاریخ درس میداده ولی به خاطر حرفایی که علیه شاه و شاهان میزنه به یکی از شهر های کوچک شمالی فرستاده میشه!
بعد اونجا عاشق یه دختری به اسم زهره میشه ...
مثل همه ی رمان های ایرانی کلی از مهمونی های اعیونی و اینا داره توش ولی برخلاف اونا آدم حس میکنه که واقعیه قضیه چون تو زمان پهلویه و خود معتضد تاریخ نویسه همه رو انقد قشنگ مخلوط کرده با هم آدم میمونه توی داستان...
کتابو چند سال پیش خوندم جزئیاتش اصلا یادم نیس...ولی یادمه وقتی کتاب تموم شد راضی بودم از وقتی که گذاشتم پاش و خوندمش!
به اونایی که اهل تاریخن و رمان هم دوس میدارن پیشنهاد میشه ;;)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

مکتب زنان
cnrzdmd7aa2dbqpqdlka.jpg

9/بهمن/90

تقریبا یک سوم کتاب رو خوندم!
با خاطره های ... هر چی فک میکنم و توی کتاب دنبال اسم دختر میگردم پیداش نمیکنم! :-" احتمالا نبوده تا الان :-" شروع میشه !فصل اول توضیح میده که چطور با مردی به اسم روبرت اشنا میشه و عاشقش میشه
در واقع دفتر خاطرات اون دخترس کتاب!
فصل دوم مربوط به بیست سال بعده!حالا نویسنده دو فرزند داره و اصلا از روبرت راضی نیست و به خاطر بچه هاش زندگی میکنه با روبرت!
به توضیحات زن توی دفتر خاطراتش به شدت اعصابم از کارا و رفتار مزخرف و ریاکارانه ی روبرت خورد میشه!یه شخصیت منفور شد برام...
نثر روونی داره
طرح روی جلدش رو هم دوست دارم :) یه خنده ی آبی...

داشتم میخوندم بعد یهو اسم دختره رو پیدا کردم :-"اِولین بود ولی چون شبیه اولین بود پیداش نمیکردم :D

12/بهمن/90

بعد از خوندن این قسمتای کتاب واقعا شکه شدم اِولین مرده الان احتمالا...
رسیدم به جایی که روبرت داره از خودش در مقابل حرفا و خاطرات زنش دفاع میکنه 8->

این قسمتش فوق العاده بود:(دارن با هم دعوا میکنن تقریبا)
اولین: من کم کم پی بردم که تو با آن کسی که در اوایل گمان میکردم و دوستش داشتم تفاوت بسیاری داری.
اما در این گیر و دار قضیه فوق العاده ای اتفاق افتاد: ناگهان دیدم که سرش را با دو دستش گرفت، بغضش ترکید و گریه کرد.دیگر تظاهری در کار نبود.هق هق واقعی گریه بودکه تمام بدنش را تکان میداد و اشکهایی که از گونه هایش جاری بودند و انگشتانش را خیس میکردند.درحالی که دیوانه وار تکرار میکرد:
-زنم دیگر مرا دوست ندارد...زنم دیگر مرا دوست ندارد!

اینجا تقریبا تو دهه 4ام سنشونن با توجه به اخلاقیاتی که از روبرت گفته بود کاملا توی این قسمت از خاطراتش نظرم عوض شد! :)

21/بهمن/90

وارد قسمت سوم کتاب شدم!
روایت زندگی از دید دختر اولین ژنوویو!

حرفای روبرت قانعم نکرد خیلی بیخود بودن :-?


60صفه آخر کتاب موند 27/بهمن
بعدا تمومش میکنم :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

آوای گرسنگی
21522L.jpg

کتاب نوبل2008 رو گرفته!
داستان در پاريس دهه‌ي 1930 مي‌گذرد و به روايت زندگي دختر جواني به نام اتل مي‌پردازد كه بايد خود و والدينش را كه به دليل مسائل سياسي روز از هم دور افتاده‌اند و از يكديگر كينه به دل گرفته‌اند، نجات دهد.

با اینکه تازه خوندمش ولی چیز زیادی یادم نمیاد ازش ...چون مسائل سیاسی و اینا داشت بعد نمیفهمیدم یه قسمتایی از کتاب رو!
بعضی از صحنه هاش و اواخر کتاب خیلی خوب بود دوسش داشتم!شخصیت دوست اتل رو هم دوست داشتم الان یادم نیس اسمشو :-"
قسمتایی که خوشم اومد ازشون رو اضافه میکنم ایشالا ;;)


اصن تا یه مدت طولانی تو فکر جلدش بودم اصن یه وضی :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

مرد مصور
wtvpzpfrqoqulzylqc3.jpeg

کتاب مجموعه 18 داستان کوتاه هست که هیچکدوم به اون یکی ربط نداره ولی همه با هم یک وجه اشترک دارن...
تمام بدن شخصیت اصلی داستان توسط یک جادوگر که توانایی سفر در زمان رو داره خالکوبی شده و هر قسمت بدنش یه داستان رو نشون میده که با نگاه کردن به اون میشه تفکر تصویر ها را فهمید و صداهاشونو شنید! و همگی هم مربوط به آینده است...
تنها قسمت نا معلوم این خالکوبی ها بالای شونه ی سمت راست مرد هست که قصه پایانی به همون مربوط میشه
تویه سه ساعت میشه تمام داستان ها رو دید!
اون قسمت نامعلوم اتفاقیه که واسه بیننده میوفته توضیح نمیدم زیاد جذابیتش از بین میره :-"
داستانش علمی تخیلی و داستان های جالبی هم داره! (پ ن پــ :D )

دوتا ترجمه داره یکی از محمد قصاع و یکی هم هوشنگ غیاثی نژاد که توی ترجمه قصاع سه تا از داستان ها حذف شدند!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

چارلی و کارخانه شکلات سازی
h8zf8tcferlpwwwuyd1f.jpg



از رولد دال کتاب زیاد خوندم.خیلی هم دوست دارم سبکش رو!با نقاشی های توی کتاب که اصلا عالیه دیگه 8->
درسته که کتاب واسه کودکانه ولی اصلا آدم از خوندنش خسته نمیشه 8-> این کتاب رو اول دبیرستان یا سوم راهنمایی خوندم ولی انقدر تصویر سازیش قوی بود که هنوز میتونم تصویرایی که از کارخونه داشتم(البته با کمک نقاشی های کتاب) به یاد بیارم 8->
خیلی دلم میخواد فیلمشو ببینم ولی هنو نشده !
اینو...اصلا آدم گرسنه ش میشه موقع خوندن این کتاب :D

mmem4n8xst1g46vywe6x.jpg


(توضیحات: این کارخونه ی وانکاس اونام همه شکلاتن ;;) )


حالا قصه از چه قراره:
ویلی وانکا بزرگترین کارخانه شکلات سازی رو داره! و قراره با گذاشتن 5 بلیط طلایی توی شکلات هاش فقط به 5بچه اجازه بده از کارخونه عجیبش دیدن کنن و انقدر به اونها شکلات بده که تا آخر عمرشون بسشون باشه ;))
حالا چارلی باکت که خیلی هم فقیره و فقط یه بار در سال اونم روز تولدش میتونه از این شکلاتا داشته باشه به عنوان کادو برنده ی این بلیط میشه... 8->
کتاب حجمی نداره حتما بخونیدش... 8->
عاشق شخصیت مامان بزرگ و بابا بزرگ پیرش بودم :)) فسیل بودن طفلکیا :D
تازه یه عالمه اتفاق جالب واسه چارلی میوفته همراه با اون چارتا بچه ی دیگه :))

بعله ... فوران احساسات کودکانه :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - 7358

زن دوم
j4s8jb8u0n3oanjq850w.jpeg

متاسفنانه از جلد کتاب عکس پیدا نکردم!

زن دوم کتاب نیست یه فیلمنامه است که نویسنده و تهیه کنندش خانم فرشته طائر پوره!
احتمالا فیلمشو دیدین ولی خیلی چیزا توی فیلم سانسور شده و اینا :-"
دیالوگای عالی ای داره شیوه روایت فیلم! واقعا کتاب عالی بود 8->


قصه ی زندگی بهرامه که همسرش با دخترش رویا از ایران میرن ولی بهرام نمیره و وقتی که از برگشت کتایون ناامید میشه عاشق مهتاب میشه و با اون ازدواج میکنه یه ازدواج پنهانی با این شرط که اگر روزی کتایون برگشت مهتاب از بهرام جدا شه و حالا بعد از 5 سال کتایون بر میگرده...

داستانه پرکششی هست بقیشو نمیگم حتما بخونیدش
من عاشقشم :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - ۷۳۵۸

پیرمردی که داستان های عاشقانه میخواند
5eblnshv64o2cy2653ig.jpg


شخصیت اصلی داستان یه پیر مرده به اسم "آنتونیو" که سالها توی جنگل زندگی میکنه همراه با بومی های اونجا و آداب زندگی توی جنگل رو یاد میگیره .بعد از یه مدت مجبور میشه بره به شهر و اونجا چون کاری نداشته و اینا به دوستش که یک دکتر بوده میگه براش کتاب بیاره اونم کتابای عاشقانه میاره بعد موقع خوندن این کتابا یه چیزایی از گذشته یادش میاد و اینا...
بعد وسطای قصه یک ماده پلنگ به بومی های اون جنگل حمله میکنه و پیرمرد برای شکار اون میره! ولی انقدر در طی داستان وابستگی بین خواننده با ماده پلنگ و پیرمرد پیدا میشه که ادم دلش نمیخواد هیچ کدوم از بین برن!
همش آدم دلش میخواد اون دوتا صلح کنن با هم ولی به هر حال توی مبارزه یکی باید از بین بره و ....

برین بخونین آخرشو دیگه :-" کتاب کم حجمیه ;;) سوم راهنمایی خوندمش احتمالا!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - ۷۳۵۸

دختر پرتقال
lpahgdmumb34qr2ot9.jpg

5/اسفن/90
از مزایای قفسه کتاب دوستان بود که دارم میخونم این کتاب رو ;;)

خلاصه قصه:

یه پسر 15 ساله که بعد از 11 سال که از فوت پدرش میگذره یه نامه از اون به دستش میرسه که یه قصه ست به اسم دختر پرتقال! نحوه آشنایی پدرش با دختری که همیشه 5تا 8کیلو پرتقال داره و...


تا الان که تو گوگل سرچ کردم نمیدونستم کتاب فلسفیه :)) :-"
نصف کتاب رو دیشب خوندم. نثر و ترجمه روونی داره! ولی باباهه خیلی حرف اضافه میزنه بعضی وقتا حوصلم سر میره دیگه.
تا اینجاش بد نبوده! از شیوه روایت باباهه خوشم میاد یکم...در هم و قاطی پاطی و ایناس...دوست دارم مثه خودم حرف میزنه :-"

قسمت خاصی نداشت که بنویسم فقط یه جا اون اول نامه نوشته:
جایت راحت است گئورگ؟خیلی مهم است که جای راحتی نشسته باشی...
یه حسه خوب داشت 8->

8/اسفند/90
یکم مونده از کتاب هنوز!
از صفه 70 تا 100 رو خیلی دوس داشتم کتابو نمیشد بذارم کنار :-"
قسمت گره گشایی کتاب بود.
خیلی وقت بود موقع خوندن کتاب گریه نکرده بودم ...ینی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ولی تو مترو بودم نمیشد بروز بدم :-"

-گئورگ ساعت ده و نیم شب است .شام آماده است. هنوز نامه را تمام نکرده ای؟
خیلی جدی گفتم:
-دختر پرتقال عزیز، من هم به فکر تو هستم. میتوانی کمی بیشتر صبر کنی؟
نمیتوانستم او را از پشت در اتاق ببینم ولی معلوم بود ساکت است.گفتم:
بعضی وقت ها در زندگی باید صبر کردن را هم آموخت.
جوابی نشنیدم و ادامه دادم:
اینجا پسر کوچکی هست...
هنوز از آن طرف در صدایی نمی شنیدم.اما چند ثانیه بعد متوجه شدم که خودش را به در چسبانده و آرام میخواند:
-که میخواهد با آن دختر کوچولو بازی کند...
ولی نتوانست بیش از این بخواند.چون گریه امانش نداد.
نجوا کنان جواب دادم:
-میتوانیم تا آخر عمر در سرزمین رویاها بازی کنیم
...


از جاهایی که درمورد هابل حرف میزنه خوشم نمیاد زیاد :-" حوصلمو سر میبره!
کتاب دوست داشتنی ایه :)

9/اسفند/90
کتاب عالی بود
مخصوصا قسمت های پایانیش
یه جاهایی واقعا تحت تاثیرم قرار میداد ...فوق العاده بود ;;)
اصلا جمله یا حرف خاصی توی کتاب دیده نمیشد بیشتر روایت داستان شگفت انگیز بود! واقعا نیمه دوم کتاب خیلی کشش بیشتری داشت
همه چیز به جای خودش بود کلا لایک!

"گئورگ فکرش را بکن اگر در آن دنیا هم دستی برای در دست گرفتن باشد چه میشود؟
فکر نمیکنم دستی منتظر من باشد این را مطمئنم. هر چیزی تا زمانی وجود دارد که زندگی ادامه دارد و هنوز به پایان نرسیده اغلب تنها چیزی که انسان به آن نیاز دارد یک دست است و نه چیزی بیشتر "


فقط من دوتا از معماهای اصلی کتاب رو قبل از خوندنش فهمیدم :-<
یکی رو تو نت خوندم یکی رو هم دوستم گفت :rolleyes:
حالا تا یه مدت زیادی همه چیز یه بازی یا یه افسانه ست با یه سری قوانین وضع شده 8-> :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - ۷۳۵۸

بار دیگر شهری که دوست میداشتم
r787gxf8cv8zbmqutg4u.gif

15/12/90

امروز کتاب تموم شد!با اینکه هنوزم درست و حسابی نفهمیدم قصه چیه! ینی ...نمیدونم! انگار یه گنگیت هایی وجود داره ازش تو ذهنم!
شیوه ی آروم روایت قصه عالی بود. پر از جمله ها و حرف ها و حتی کلمات خیلی زیبا و قشنگ که به راحتی میتونست احساساته آدمو به بازی بگیره!
هیچ وقت نمیگم کتابی بده مگر این که خیلی کلیشه ایه عاشقانه باشه! این کتاب شاید خوب نبوده باشه ولی به نظرم (تو شرایط الانم که خوندمش) خیلی دوست داشتنی و لذت بخش و آرامش دهنده بود میتونم بشینم و همه خوب های کتاب رو تو پستم بنویسم!
جاهایی که میگفت و هلیا میخندید نا خود آگاه یاد خنده های رها تو سوپر استار می افتادم حتی یه جاهایی یاد درباره الی و آنه شرلی یا یادم نمیاد الان...ولی کلا حسه خیلی خوبی داشت خوندن کتاب!
توصیفاتش باعث میشد بتونم خیلی خوب صحنه ها رو تجسم کنم!
عاشق نامه های کتاب مخصوصا نامه ی آخرش شدم 8->

احساس میکردم دارم یه شعر بلند میخونم...
همون حسی که موقع خوندن شعرای سید علی صالحی دارم 8->

قسمت هایی از کتاب:

تکرار مکرر جمله های : بخواب هلیا و هلیا به من بازگرد و رجعتی باید
تکرار کلمه های: قمار ، ورق ، باران ، پروانه گرگ و....

و:

بگذار که انسان ساده ترین دروغ های خوب را باور کند.

هلیا! قمار باز ها ورق های نشان دار را دوست نمیدارند؛ ورق هایی که همه از نشان دار بودن خبر داشته باشند.

نفرین ، بی ریاترین پیام آور درماندگی ست.

من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم، مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک.

کتاب هایش را دور نریزید. آن کتابی که خیلی دوستش داشت اسمش چه بود؟
-کدام را میگویی؟
-همان...همان که جلد قرمز داشت.
-آه ....بله...یادم افتاد. اسمش....اسمش...
و هرگز به یاد نیاورد. و من هنوز به یاد دارم که نام آن کتاب چه بود. نامش...نامش....خب!فراموش کرده ام.هلیا! فراموشی را بستاییم ؛ چرا که ما را پس از مرگ نزدیک تری دوست زنده نگه میدارد، و فراموشی را با دردناک ترین نفرت ها بیامیزیم؛زیرا انسان دوستانش را فراموش میکند ، و رنگ مهربان نگاه یک رهگذر را... آن را هم فراموش میکنند....


آهنگ ها تنهایی را تسکین نمیدهند؛ اما تسکین تنهایی، تسکین درد نیست.در کنار بیگانه ها زیستن در میان بی رنگی و صدا زیستن است. اینک اصوات ، بی ذلیل ترین جاری شدگان در فضا هستند .وقتی همه میگویند، هیچ کس نمیشنود. به خاطر داشته باش !سکوت،اثبات تهی بودن نمیکند.اینک آنکه میگوید ؛تهی ست- و رفتگرن ، بی دلیل نیست که شب را انتخاب کرده اند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - ۷۳۵۸

کتاب که نخوندم.خواستم مفید واقع شم :|

شازده کوچولو

iq8blyanoex9dm0c5ksr.jpg

کتاب دوست داشتنی ای بود.عکساش رو هم دوست داشتم.
ترجمه ی احمد شاملو رو خوندم ولی اصلا جالب نبود.اون یکی ترجمه ش رو هم نصفه خوندم (یادم نیست اسم مترجمش رو ) خیلی بهتر بود.
یکی دو قسمت کتاب اصن عالی عالی.

خلاصه ام بگم ازش واقعا؟ :-"
یه پسر بچه که از کهکشان خودش میاد بیرون سفر میکنه یه مدت هم در زمین می مونه...
:-"

قسمت هایی از کتاب:


10
-اگر اعلی حضرت مایلند اوامرشان دقیقا اجرا بشود میتوانند فرمان خردمندانه ای در مورد بنده صادر بفرمایند. مثلا می توانند به بنده امر کنند ظرف یک دقیقه زحمت را کم کنم. تصور میکنم زمینه اش هم آماده باشد...
چون پادشاه جوابی نداد شهریار کوچولو اول دودل ماند اما بعد آهی کشید و به راه افتاد. آن وقت پادشاه با شتاب فریاد زد : تو را سفیر خودمان فرمودیم.
حالت بسیار شکوهمندی داشت.
x:

و کل قسمت 21 اش.حوصله ندارم تایپ کنم :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - ۷۳۵۸

حسن ختام تابستان 92 ;;)

پرده خانه

e2oofydvr164bq23d84.jpg

این کتاب که نمایشنامه بود اثر بهرام بیضایی هست.
از بعد از کنکور هیچ کتابی نتونست مجبورم کنه که تا انتها بخونمش ولی این کتاب واقعا میخکوبم کرد و اصن دلم نمیخواست بذارمش کنار.تعداد شخصیت ها زیاد بود ولی با این حال فوق العاده میشد باهاشون ارتباط برقرار کرد.شاید اینش رو دوست داشتم که حرفاشون اغلب موضون بود و راحت خونده میشد.هر لحظه اوج کتاب بود واسم .دیگه وسطاش واقعا با ترس هاش میترسیدم و از دلهره های شخصیت دلهره میگرفتم.شاید چون نمایشنامه بود و توصیف داشت و منم توی خیالم احساس میکردم که نشستم توی سالن و دارم نمایش رو میبینم انقدر مجذوبم کرد.
پشت جلد کتاب نوشته : طرح روی جلد بازیخانه ی زنان در پرده خانه ی سلطان حسین بایقرا سال 886.اثر کما الدین بهزاد :D
چاپ ِ انتشارات ی روشنگران و مطالعات زنان هست.

خلاصه ای از داستان :

این آقای سلطان یک گروه از همسراش توی بازیخانه ی حرم هستند و کلا قصه ی این آدماست.زندگیشون و گذشته شون.
سرگروه اینا یکی از زنای سلطان به اسم گلتن هست که سواد و نواختن ساز و نقش کشیدن و ما بقی رو به زن ها یاد میده.که کلا مغز متفکر گروه هست.
داستان خیلی خوب شروع میشه.از رفتن یکی از اعضای بازیخانه (صدگیس ) به عنوان پیشکش برای یک خان شروع میشه و مرگ سه مرد ه دست زنان ِ حرم و ورود یه دختر (نوسال ) به جای اون زن پیشکش.و اینجای قصه گلتن نامه ای رو به دیگر اعضا نشون میده با مهر سلطان مبنی بر این که:
گلتن: اگر دشمن او را برندازد! وصیتی که نوشته اینست : که اهل حرم را پاره پاره کنند.
لولی: {مبهوت} برای چه؟
ایلناز : {کشف میکند } تا اسیر دشمنش نشویم.رسم ایل !
لولی: آه زندگی ما از اسیری چه کم دارد؟
گلتن: بندگان زر خرید بر ما تیغ میگذرانند که از بنده کمتریم.
ریحا: {ناباور} هاه نه، آنچه تو خوانده ای در کتابست و نه جای دیگر.
گلتن: این وصیتش بخوان { میدهد به ریحان } روزی که به دشمن کشی میرفت مسوده شد، و باد بدینجا آورد.


قسمت هایی که سلطان دستور به مرگ یکی از همسراش میده و قتل اونها واقعا دردآوره...
و پرده ی آخر هم که آدم مو به تنش سیخ میشه کلا :D
داستان نشون دهنده ی ظلمی هست که به زنان توسط حاکمین روا داشته میشده و زندگی هوو ها.و آرزو ها و عشق و غیره در یک زن که اسیر شده.و در انتها هم اینکه چطور به آزادی میرسن.

من به این نمایشنامه نمره 8/5 میدم از 10.شاید هم 9 ;;)

چاپی که من خوندم مال 82 عه.مملو از اشتباه تایپی :rolleyes:


نمیتونم یه قسمت رو به عنوان بهترین انتخاب کنم و بنویسم.همش خوب بود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - ۷۳۵۸

بیش از یک سال از آخرین پستم میگذره !

روی ماه خداوند را ببوس

mastoor_1_1-290x360.jpg

کتاب رو چند ماه پیش خوندم.انقدر که اسمش رو توی قفسه های بچه ها دیدم رفتم خوندمش.
راجبه مردی هست که با خودش درگیره که خدایی هست نیست یا چی و در شکی به سر میبره.با یه سری آدم حرف میزنه واسه رفعش و...:-"

حسی که موقع خوندنش داشتم این بود که کتاب بدی نسیت.ولی فک میکردم خیلی بهتر باشه ولی نبود.بیشتر واسه سن نوجوانی خوبه خوندنش.خیلی ارزش ادبی بالایی نداشت.ینی قوی نبود.ولی بدم نبود.تو کل کتاب یه نقطه بُلد داشت که فک میکنم یه نامه بود.خیلی خاطرم نیست.
5از 10 میدم بهش.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : ساحـــره - ۷۳۵۸

هزار خورشید فروزان

64706_front_m.jpg

این کتاب اثر آقای خالد حسینی نویسنده افغان هست و همونطور که روی جلد کتاب هم نوشته ایشون خالق کتاب بادبادک باز هم هستند.
من تصمیم داشتم اول بادبادک باز رو بخونم ولی خب قسمت نبود :-"
این کتاب از چهار بخش و 51 فصل تشکیل شده 487 صفه هم قطر داره :-"
چون داستان داره توی افغانستان اتفاق میوفته با اینکه کتاب ترجمه شده خیلی خوب و قابل لمس بود.در واقع به خاطر آداب و رسوم فرهنگ مشترک بین دو کشور من اصلا حس نمیکردم دارم داستان یک کشور و نویسنده خارجی! رو میخونم.

داستان کشش بسیار زیادی داشت.توصیف های عالی موجب میشه خواننده خودش رو توی فضا متصور بشه و اینکه این توصیفات زیاده گویی و حوصله سر بر هم نبودند.
بیشتر از اینکه حرف های فلسفی و یا به یاد موندنی داشته باشه صحنه ها توی ذهن نقش میبستند و فک کنم خیلی از صحنه هایی که توصیف شده تا یه مدت طولانی توی ذهنم باقی بمونه.روایت ها در کتاب خیلی خوب بودن، فلاش بک هایی که به گذشته و حتی آینده زده میشد.اینکه داستان کاملا واقعی به نظر میرسید کما اینکه هستند یا بودن مثل شخصیت های کتاب و اینکه با وقایعی که در افغانستان افتاده بود آمیخته میشد خیلی خیلی ملموس تر میکرد کتاب رو.
از جایی که وارد زندگی لیلا میشد دائم منتظر بودم ببینم پس مریم چی شد که در لحظه ای که فکر میکردم شاید دیگه قصه مریم رها شده گذر کوتاهی از داستان میکرد و من مشتاق تر میشدم.دو داستان رو خیلی خوب با هم پیشبرده بود و اینکه هیچ نقطه کوری باقی نموند و هر کسی،هرکسی واقعا وارد قصه شد نقشی به عهده داشت و هر قصه ای سر جای خودش به پایان رسید قابل تحسین بود.
یکی دو جا توی کتاب و یا شاید ترجمه خوشایند نبود مثلا اینکه مریم با 33 سال سن پیر زن قلمداد میشد، با این حال این چیزی از ارزش های نویسنده کم نمیکنه :-"
نویسنده خیلی خوب شما رو با داستان همراه میکنه و میگذاره که درد توی ذره ذره وجودتون رخنه کنه و به شخصه بعد اتمام هر فصل چند دقیقه به دیوار رو به رو خیره میشدم تا دردی که درونم شعله میکشید رو فرو بنشونم، و اعتراف میکنم کل فصل 50 رو با اشک خوندم...
و خیلی خوب بود که یک مرد تونسته بود مصائب زنان سرزمینش رو به این خوبی به تصویر بکشه...
نمیتونم هم چند خط از کتاب رو جدا کنم و بنویسم!همه یک دست خوب بود.
من به این کتاب نمره تمام میدم.

خلاصه داستان:
داستان از خردسالی دختری به اسم مریم شروع میشه که توی یک دهکده زندگی میکنه و مادرش اون رو نامشروع باردار شده.بعد زندگی و ازدواجش رو توضیح میده و همزمان وارد زندگی لیلا میشه و از کودکی اون شروع میکنه و زندگی و ازدواج و فرزندانش و دو قصه رو با هم پیش میبره و تمام این قصه در بستر جنگ های پی در پی افغانستان و مصائبی که سر خانوم ها و کلا افغانستان اومده روایت میشه.فکر میکنم خالد حسینی اتفاقات افغانستان از سال 1974 تا 2003 رو در این کتاب گنجونده.


خیلی وخت بود حس هایی که این کتاب در من برانگیخت رو نداشتم :) پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
 
بالا