خیلی شاهکاره واقعا خیلی . قشنگ ترین کتابی که خوندم . یه کتابی بود که به زشتی های زندگی خیلی زیبا نگاه کرده . یعنی وقتی که کتابو میخونی حتی دوست داری زباله هایی هم که گفته رو لمس کنی .
یه پسر بچه 10 ساله است که با روسپی پیر زندگی میکنه . کلا شغل روسپی ـه نگهداری از فرزندان بی پدر روسپی های دیگه است .
پسر بچه میتونه با دید مثبت خودش نقاط خوب وجود بیهودهترین آدمها را کشف کنه و از اینراه به سیاهی دوروبرش و به تنهاییاش غلبه کنه .
ولی زندگیش سیاه تر و سختتر از اون میشه که دیگه بتونه چیزی در اون پیدا کنه. اونجاست که میره روی آسفالت دراز میکشه چشمانش را میبنده و رویابافی میکنه ... میشینه زندگی رو با دستش نقاشی میکنه .
خیلی عالیه خیلی ! یعنی وقتی که کتابو تموم کردم احساساتمو نمیتونستم کنتذل کنم کلی گریه کردم . دقیقا یه حسی داشتم که انگار که با پسره حرف زدم نه اینکه یه کتاب بوده باشه ! .
رومن گاری حتما بخونیدش کتابو ... عالیه واقعا . یه لحظه ادم با خودش فک میکنه با این همه تفاوت ما داریم دنیارو میبینیم ؟
یک کتاب کلاسیکه که برای خوندنش زیاد نیاز نیست که به کتاب های کلاسیک علاقه مند باشی . فقط ترجمه اش خیلی بد بود ؛ ترجمه اقای سحابی بود کلا نظر خوبی در باره ی ترجمه های اقای سحابی ندارم . بگذریم
داستانش در مورد پسر باهوشیه با پدر نجارش . بعد در اون زمان اختلاف طبقاطی توی فرانشه زیاد بوده و پسر از همون اول میخواد که وارد جرگه اعیان بشه . بعدش واسه رسیدن به هدفش با نقاب ریاکاری میاد اما خودش یه سرشت خوب رو داشته ولی با وجود اینکه خودش هم میدونسته سرشتش با این نقاب در تناقضه اما به کارش ادامه میده و نقابشو حفظ میکنه .همین تناقض باعث به وجو اومدن اتفاقای داستان میشه .
بعد پسر میاد شغل کشیشی رو انتخاب میکنه ، خودش باهوش بوده و با نقاب ریا کاری ! باعث میشه سرنوشتش متفاوت شه .
کتابش خوبه و خسته کننده نیست فقط مترجمش بد بود ! یعنی یه جاهایی احساس میکردم داستان ناقص میشه
در کل از موضوع داستانش راضی بودم :)