شکوفه ۴۰۶۸

  • شروع کننده موضوع
  • #1

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
بادبادک باز ، هزار خورشید تابان : خالد حسینی
ناطور دشت : سلینجر
عقاید یک دلقک : هاینریش بل
ارمیا ، من او ، بیوتن ، ازبه ، نشت نشا ، سرلوحه ها: رضا امیرخانی
روی ماه خداوند را ببوس ، من دانای کل هستم ، حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه : مصطفی مستور
یوزپلنگانی که با من دویده اند : بیژن نجدی
کوری ، بینایی ، همه ی نامها ، در ستایش مرگ : ژوزه ساراماگو
شازده کوچولو ، زمین انسانها : اگزوپری
مرد داستان فروش ، دختر پرتقالی ، درون یک آینه درون یک معما ، سلام کسی اینجا نیست ، راز تولد ، راز فال ورق ، دنیای سوفی: یاستین گوردر
صفر ، یک ( کوانتوم درمان و عرفان ) : مسعود ناصری
بوف کور ، دیوار ، گروه محکومین : صادق هدایت
چهار صندوق ، سیاوش خوانی ، سگ کشی ، مجلس ضربت زدن : بهرام بیضایی
1984 ، دختر کشیش ، قلعه ی حیوانات: جورج اورول
طاعون ، بیگانه ، پشت و رو : آلبر کامو
جاودانگی ، هویت ، بار هستی : میلان کوندرا
همنام ، خاک غریب : جومپا لاهیری
تاریخ فلسفه ، لذات فلسفه : ویل دورانت
شیاطین و فرشتگان ، راز داوینچی : دن براون
مسخ : کافکا
و ...

در آینده :
جنایات و مکافات : داستایفسکی
پیکر فرهاد : عباس معروفی
غرب زدگی : جلال آل احمد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" بادبادک باز "

659c8ajmbu9kuidslpy4.jpg


بادبادک باز ؛ اثر خالد حسینی

خب ، خالد حسینی که یه نویسنده ی افغانه و یه چن تا کتابش ترجمه شدن.
توی بادبادک باز هم نویسنده میاد در کنار وقایع سیاسی و اجتماعی ای که توی افغانستان در جریانه ؛ داستان افرادی رو بیان میکنه که نژاد اونها باعث شده یکی اربابی کنه و اون یکی خدمت کاری !
داستان کلّا داستان یه خدمتکار ( و دوست البته ) وفادار هست و ارباب اون که از بچگی باهم در افغانستان بزرگ میشن ؛ جریاناتی رو میگذرونن و ضمن اینا جنگ های داخلی و بقیه مشکلات افغانستان در حال پیدایشه!

کلا کتاب ارزش خوندن داره اما فقط یه دفعه ! من هیچ آشنایی ای با افغانستان نداشتم ؛ با خوندن این کتاب واقعا فهمیدم تصوری که راجع بهش داشتم همیشه غلط بوده. چه تاریخش و چه مردمش.
نثر خالد حسینی هم نسبتا بد نیست! اما خب تو کتابایی که من ازش خوندم داشته همش در مورد بدبختی حرف میزده.
البته طبیعیه ؛ به هر حال تاثیر محیط رو هم باید در نظر گرفت.

× من قدیمی بادبادک باز رو خوندم ؛ شنیدم چاپ های جدیدش سانسور داره! پیشنهاد میکنم قدیمی گیر بیارید :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" هـزار خورشید تابان "

sgem3kg52nwh2fxh9kz.jpg


خب نویسنده همون نویسنده ی بالاییه ! سبک کتاب همونه !
اما این دفعه به جای تمرکز روی تبعیض نژاد نویسنده رفته سراغ تبعیض ج×سیتی ؛ و محدودیت های زنان رو بیان میکنه در افغانستان ، رنج هایی که در طول جنگ ها متحمل شدن و سخت گیری های طالبان.
کلا کتاب جوری بود برای من ، که در عرض 2 روز خوندمش و تا 2 ماه بعد هر روز خدا رو شکر می کردم که اینجام ، اونجا نیستم.
مطلب دیگه ای که در داستان خیلی روش بحث میشه اهمیتیه که فرزند پسر برای خانواده ها داشتن ! و اینکه اگر زنی پسر به دنیا نمی آورد از چشم میفتاد!

مدل داستانم یه جور باحالیه ! دو تا شخصیت مجزا رو تعریف میکنه که هیچ ربطی بهم ندارن ، اما وسطای کتاب زندگی اینا بهم گره میخوره.
باز هم ارزش خوندن داره خصوصا برای دخترهایی که از محدودیت در ایران مینالن ! :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" روی ماه خداوند را ببوس "

2gx4ige8llv5gcd7q76.jpg


یهو میخوام بپرم سر مصطفا مستور ؛ چون خیلی حرف دارم در موردش !
کار ندارم یه عقاید دینی یا مذهبی کسی ؛ شاید خوندن یه کتاب مستور کفایت بکنه چون همشون یه حرف ُ میخوان بزنن.
شاید خیلیا نپسندن اما من سبکش رو دوست دارم ؛ جوری که در مورد خدا حرف میزنه رو دوست دارم - یه جور متفاوت - .
موضوع اینه که حرف مستور رو خوب میفهمم ؛
اگر بگن یه دل شکسته واقعی نام ببر میگم مستور.
اگر بگن چشم بسته یه شیعه نام ببر میگم مستور ؛ - درد بقیه درد خودت باشه خیلی حَرفه - .
با اینکه آدم مذهبی ای نیستم و شاید اونقدرا از خدا و بقیه چیزی سرم نشه ، اما میپسندم. بویی که نوشته هاش میده رو میپسندم.
روی ماه خداوند را ببوس داستان شک ّ یکی از آدمهاست. شکّی که شاید تو ذهن خیلیامون باشه که : اگر خدا هست پس این همه بدبختی چرا هست ؟
پایان این کتاب یکی از بهترین پایان هایی بوده که دیدم ؛ یه پایان کاملا باز که من با هرکسی که کتاب ُ خونده صحبت کردم یه برداشت کرده.
+ اسم کتاب عالیه.

توی توبه. توی توبه های مکرّری که دائم که شکسته میشن. توی پشیمونی از گناه. توی بازگشت به من. توی غلط کردم ها. توی قول میدم دیگه بچه ی خوبی باشم ها.توی آدمهایی که خودشون شدن بهشت. توی علی (ع) که بهشت متحرکه و باز هم توی علی.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" همنام "

qfpw7vfgatll87zeez1.jpg

همنام اولین رمان جومپا لاهیری هست که یه نویسنده ی هندیه. ترجمه ی امیر مهدی حقیقت رو من خوندم که قابل قبول بود. این نویسنده برنده ی جایزه ی پولیترز سال 2000 شده.

خلاصه: کتاب داستان زندگی یک خانواده ی هندیه که به آمریکا مهاجرت می کنن! و بچه ها شون در آمریکا به دنیا میان.حالا داستان میخواد حال این بچه رو روایت کنه که کاملا دچار دوگانگی شده ؛ پدر و مادر یک فرهنگ کاملا سنتی دارن و خیلی مقیّدن ؛ اما خود بچه داره تو محیط متفاوتی بزرگ میشه و جذب فرهنگ دیگه ای میشه که در اون سنّت ها کم رنگ میشن ! جذب فرهنگ جامعه ی مدرن.
بعد در کل زندگی خودش با شکست هایی روبه رو میشه : چه تو روابط عاشقانه اش و چه در تطبیق خودش با انتظارات والدینش.
درکل موضوع دیگه ای که بررسی میشه گسستگی بین نسلهاست و اینکه چقدر تفاوت عقیده به وجود میاد بین اونها.

بررسی ادبی: نثر کتاب کلّا خوبه. لاهیری انگار خودش این دغدغه ها رو داشته ، چون واقعا عالی حس ّ این بچه ذو انتقال میده ؛ اون شک و تردیدش رو موقع انتخاب هاش ، اون نفرتش از سنت ها. و از طرفی در طول داستان با دوست دختر های مختلف این بچه آشنا می شیم که هر کدوم از اونها سبک زندگی خاصی دارن. این ترسیم سبک های مختلف زندگی و تضاد های اونها به نظر جالب میاد.

قسمتی از متن: خارجي بودن يك جور حاملگي مادام العمر است ، با يك انتظار ابدي ، تحمل باري هميشگي و ناخوشي مدام

+ توصیه میکنم بخونید حتما. حداقل برای اینکه بفهمیم مهاجرت چقدر سخته. تفاوت فرهنگ ها چقدر زیاده. شکاف بین نسل ها چقدر عمیقه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" درون یک آینه ، درون یک معمّا "

pvosv31snx8lsqx864nh.jpg



درون یک آینه ، درون یک معمّا کتابیه از یاستین گوردر که یه نویسنده ی نروژیه. توی بیشتر کتاب هاش سعی کرده مفاهیم فلسفی رو خیلی ساده و در خلال اتفاقات داستان بیان بکنه. من ترجمه ی مهرداد بازیاری رو پیشنهاد می دم.

خلاصه:کتاب ، داستان یه دختر مریضه که با فرشته ای به اسم آریل هرشب ملاقات می کنه. در واقع داستان کتاب مکالمات بین این دوتاست ؛ و اینکه هر کدوم میخوان دنیای خودشون رو برای اون یکی تشریح کنن. گاهی وقت ها هست که اون دختر یکی از مسائل خیلی معمولی و بدیهی در مورد انسان ها رو میگه و برای فرشته اونقدر عجیبه که شما به عنوان خواننده مجبور می شید فکر کنید به نعمتهایی که دارید.

بررسی ادبی: کلّا کتاب های گوردر به نظرم خسته کننده هستن. مثلا خود همین کتاب فقط یه سری مکالماته و هیچ اتفاقی نمی افته. یعنی مث اینه که یه سری عقاید ساده ی فلسفی رو بگنجونن تو دیالوگا. و بدیش اینه که همین عقاید در بقیه ی کتاب هاش هم داره تکرار میشه. نکته ی دیگه اینکه خیلی از جاهاش با تصوری که حالا ما معمولا تحت تاثیر اسلام از عالم غیب داریم ، تضاد داره.

قسمتی از متن:اگر تو قدرت درک این را نداری ، مقصّر نیستی. چون تو هم مانند تمام انسان ها همه چیز را از درون یک آینه می بینی ، درون یک معمّا.

+ زیاد به درد خوندن نمیخوره ، مگر اینکه واقعا کسی بخواد آثار گوردر رو بررسی کنه. وگرنه با خوندن هر کدوم از کتابای دیگش ، دیگه لازم نیست این رو بخونه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" خاک غریب "

ozn8djz7hvzj0xskkgw9.jpg


خاک غریب یکی از مجموعه داستان های جومپا لاهیری هست. متاسفانه مشکلی که آثار لاهیری دارن تکرار مداوم یک موضوعه.
یعنی در تمام آثاری که من خوندم ازش بحث روی محور مهاجرت خانواده ای هندی از هند به آمریکاست. این مهاجرت روی هر کدوم تاثیر متفاوتی میذاره اما موضوع توی همشون مشابهه.

چون کتاب مجموعه داستانه ؛ خلاصه نمی تونم بذارم اما در کل نکاتی در مورد محتوا که به ذهنم می رسه ایناست :
جومپا لاهیری توجه خیلی زیادی به جزئیات داره ؛ یعنی شما از روی دیالوگ ها یا کار های کوچیک تک تک کارکتر ها می تونید تاثیر محیط یا افکارش رو بفهمید.
تفاوت و شکاف بین نسل ها رو خیلی خوب نشون میده ؛ همین طور تفاوت های بین خانواده های سنتی و مدرن.
در کل رویکرد های مختلفی که میشه به یک موضوع واحد ( مهاجرت ) داشت خیلی خوب تو ضیح داده شده مثلا گروه بی تفاوت ، یا گروه دلتنگ و وابسته یا ...

بررسی ادبی: مشکل اساسی اینه که شروع داستان هاش گیج کننده است ، غالبا چهار ، پنج صفحه طول می کشه تا بفهمیم کارکتر مرده یا زن ؛ نسبت هاشون با هم چیه. مثلا شروع یکی از داستان هاش این طور بود : سودا بود که راهول رو با الکل آشنا کرد.
بعد میاد در خلال داستان و شرایط علایق اینها و شخصیتشون رو میگه.
( به شخصه اینجا احتمال می دادم الکل اسم یک آدم باشه حتی :)) :-" )
پایان ها هم اصلا خوب نیست به نظرم.
البته رمان هاش رو خوب تموم میکنه اما پایان داستان کوتاه هاش واقعا افتضاحه. چون در طول داستان خیلی جزئی و قشنگ پرورش میده اما یهو تو سه ، چهار خط زمان زیادی میگذره اتفاقات زیادی میفته و کلّا ایده های پایانش خوب نیست.
یعنی ایده ی داستان خوب ُ داره اما نمی دونه چطور جمعش کنه :-"

قسمتی از متن:آدمیزاد هم مثل سیب زمینی است، اگر نسل اندر نسل در همان خاک بی قوت بکارندش خوب رشد نمی کند.بچه های من هر کدامشان جایی به دنیا آمده اند و اگر سرنوشتشان دست من باشد باید در خاک غریب ریشه بدوانند. - ناتالی هاثورن -

+ برای خوندن توصیه ـش نمی کنم ؛ " مترجم درد ها " و یا " همنام " آثار بهتری از لاهیری هستن.
 
  • لایک
امتیازات: N.M
  • شروع کننده موضوع
  • #8

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" نشت نشا "

razo0w72p3h71ygboif7.jpg



نشت نشا در واقع از رمان های آقای امیر خانی نیست ؛ یک مقاله ی بلنده. که سعی می کنه فرار مغز ها رو آسیب شناسی کنه.

خلاصه: خوب تونسته بگه که مشکل در اصل از کجاست ، راه حل هم ارائه شده. کلّا کتاب خیلی تم انتقادی داره ؛ و این قضیه فقط در مورد فرار مغز ها نیست ؛ انتقاد امیرخانی به همه چی یه گریزی زده : به رپ ، به المپیاد ، ... .
در هر صورت به نظر نمیاد هدفشون تحقیر یا شکایت صرف باشه ؛ ایراد رو به عنوان ایراد پیکره ی ایران بیان می کنه و راه حل ارائه میده.
به هر حال بحث تاثیرش روی مسئولین نیست ؛ چون بارها از این مقاله ها نوشته شده.
اما به نظر میاد ماها باید این کتاب رو بخونیم. خصوصا مغز های فراری آینده :D

بررسی ادبی: راستش نثر کتاب به معنای واقعی مزخرفه !
کلمات تماما ثقیل و جملات طولانی و پیچیده ! اما هر بار که بخونیدش چیزای بیشتری دستگیرتون میشه!

قسمتی از متن:نشت نشا را معادلی گرفته ام برای پدیده ی مهاجرت نخبگان ؛ تعبیر فرار را هیچ گاه نپسندیده ام. فرار بار معنایی تندی دارد. خیلی تند تر از مسافرت قانونی بر و بچه ها. از آن طرف نخبگان را نیز تعریف جامع و مانعی نمی دانم برای آن ها که می روند. همه ی آنها که میروند در نخبگی مشترک نیستند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
" ارمیا "

nnlpk7z1bdqeaakmuoxk.gif



ارمیا یکی از رمان های آقای امیرخانی هست که سال 74 نشر سمپاد منتشرش کرد.

خلاصه: ارمیا یه جوونی بوده که تو سال های جنگ میره جبهه و توی آخرین لحظات جنگ دوستش رو از دست میده. کلّا شخصیت خاصّی داره که خیلیا میگن آینه ی خود امیر خانیه. خلاصه ، ارمیا برمیگرده تهران و توی فضایی قرار می گیره دور از جنگ و مردمی که تفکرشون با ارمیا فاصله داره. نمی تونه تحمل کنه ؛هیچ جور نمی تونه خودش رو وفق بده و میره. میره و اتفاقاتی پیش میاد که به دنبالش ارمیا توی یک معدن شروع به کار می کنه.

بررسی ادبی: خب برخلاف خیلیا ( :D ) من از نثر امیر خانی خوشم میاد. هم از شروع کردن و هم از پایان دادنش و همین طور از توصیف هاش.
یه کار خاصّی تو ارمیا می کرد و اون این که با یک جمله یک صحنه تموم می شد و با همون جمله یه صحنه با زمان و مکان متفاوت شروع می شد.
در کل دیالوگ هاش خوبن ؛ یعنی دیالوگ هر شخص به وضوح عقایدش رو داد می زنه!

+ لازم نیست برای این که بگیم یه کتاب خوب بود ؛ عقایدمون عین نویسنده ش باشه. حس میکنم تعداد زیادی از مخالفای امیرخانی با عقایدش مشکل دارن. در حالیکه برای شخص من که سال دوم راهنمایی این رو خوندم ؛ یه دید هرچند کوچیک از عقاید آدمهای مذهبی بهم داد.
یعنی شاید تصور چنین فضایی و چنین افکاری برای من اون موقع که دوروبرم به جنگ رفته ی (!) مذهبی نبود خیلی سخت بود.
به نظرم خوب بود که با فضاشون آشنا شدم ، هر چقدر هم که عقایدم فرق بکنه ؛ به نظرم امیر خانی عقاید کارکترش رو عالی توضیح داده ، توصیف کرده ، صحنه سازی کرده.

قسمتی از متن:چشمان مصطفا ، ارمیا را بر خطوط کتاب ترجیح دادند ، اما چشم هایش مثل همیشه از اولین در نماز ارمیا جلو تر نرفتند ، یعنی نتوانستند ...

+ " ارمیا " هم اسم قشنگیه ؛ البته نه برای بچه :)) برای کارکتر کتاب!
 
بالا