اسبهای پشت پنجره
اسبهای پشت پنجره
نمایشنامه
ماتئی ویسنی یک/ تینوش نظم جو
نشر نی
امتیاز:8 از 10
متن پشتِ جلد:
پیک:راستش یکم خنده داره...منم نمیدونم باید در این مورد چی فکر کنم...پسرتون مثه جریان هوا بی رنگ بود.میشه گفت
بخار شد و توی فضا گم شد...زیر فشار درد اینقدر کِز کرد که دیگه تنها یه نقطه شد، یه نقطهای که ناپدید شد...و من بهتون اطمینان
میدم که از این لحاظ نشون داد سرباز نمونهایه...هیچوقت فکر کردین چهقدر دنیای ما دنیای پاکیزهای میشد اگه هیچ سربازی جسدشو
رو پشت سرش نمیذاشت؟
خلاصه:
یه کتاب 88 صفحهای ـه. داستان تو سه بخش مختلف با یک شخصیت زن ثابت ـه. زمانی که پسرش به جنگ میره، زمانی که پدرش به جنگ میره و زمانی که شوهرش به جنگ میره.
نقد:
×کشش متن زیاد بود. ینی جوری نبود که یهو خسته شم وسطش یا جاییش رو بخوام رد کنم.
میشه گفت جزو کتابایی که بگیری دستت تصمیم بگیری تا تمومش نکردی نذاریش زمین. حداقل برای من اینجوری بود.
×پایان قسمت سومشو ،که مرگ شوهرش بود، رو خیلی دوس داشتم به شدت.
ایده اش جالب بود.
پیک: هرچی از ایشون باقی مونده زیر پاشنههای این پوتینهاست که له و لوردش کردن. واسه همین من همشونو براتون اوردم.
×خیلی خوب بعضی تاثیرات جنگ رو نشون میداد. به هم خوردن کانون خانواده. اینکه همیشه زنها موقع جنگ باید با دست خودشون
اعضای خانوادشونو به سمت مرگ بفرستن. و حتی تاثیرات منفی دیگه ی جنگ. مثه مشکلات روحی و روانی.
و البته تاثیرات مثبت. مثه شجاعت و امید و روحیه ی قوی.
×از همه بیشتر دیالوگهای پیک جذبم کردن. جذاب بودن. همش منتظر بودم به قسمتایی برسم که وارد صحنه میشه.
نوع خبر دادنش، حرفاش، توضیحاش و... عالی بود کلا.
در کل کتاب خوبیه. پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
