زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

  • شروع کننده موضوع
  • #1

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
درست یادم نمیاد . مربوط به قبل از زمانیه که نوشتن یاد گرفته بودم . آخه با دستخط مامانم توی یه دفتر نوشته شده بود.
تازه تو وسایل قدیمی پیداش کردم اون دفتر رو !


(آغا گیر ندین به یه جاهاییش دیگه خب بچه بودم :D :-" )

1.
بهار آمد در چشمه ی آب
گفت : ای آب چقدر دوست دارم در مسابقه ی مبارک جهان شرکت کنم
اگر شرکت کنم سکه ی طلا را میگیرم
اگر بگیرم خورشید مهتابی در آسمان میدرخشد
اگر بدرخشد تمام جمهوری اسلامی ایران روشن میشود.

آذر 79


2.
من دوست دارم با تو دوست شوم
اما تو دوست نداری
اما ستاره ها در آسمان میدرخشند
پروانه ها شادند ، شاد و خوشحال
اما بچه اردک ها دوست دارند شنا کنند در دریاچه ی زیبا و درخشان
ماه در آسمان میدرخشد

آذر 79


3.
بهار زیبا در چشمه ی آب می آید و میگوید ای آب
من چقدر تورا دوست دارم
اگر تو را دوست داشته باشم بهار می آید
اگر بیاید همه ی مردم شاد و خوشحال میشوند

آذر 79


4.
ای بهار زیبا مثل غنچه میدرخشی
تو همیشه با مایی
در درختان در گل ها
ما تو را دوست داریم
در صحراها در باغ ها

17.02.80
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

شما اونموقع ها چه ادیب بودین ;;)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

به نقل از sahere :
شما اونموقع ها چه ادیب بودین ;;)
بعله :D با تشکر ;;)
به نقل از FazBeFaz :
ميگم اون موقع ها هتاد ونه و اينا چند سالتون بوده ؟؟؟!!!… حرف زدن بلد بودين آيا ؟؟؟!!!…
در كل عالى بود به جز اولى خط آخر … :)) :D :-"
یک چیزی حدودا 5سال:D
اولی خط آخر احتمالا تحت تاثیر جو بودم :-‏"‏ با تشکر :D
 

F@temeh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,877
امتیاز
15,502
نام مرکز سمپاد
فرزانگـــان
شهر
کاشـــان
مدال المپیاد
مرحله اول ریاضی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

ترشی خوردی؟ ;;) یه چیزی میشدی وگرنه :-"
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

آغا اجازه! مام از این زبونا داشتیم!
الان رفتیم دفتر خاطرات 10سالگیمونُ ورش داشتیم. با اجازتون کفمون برید! چندتا شعرم 7 8 سالمون بود گفتیم. ولی چون آبرومون رو دوست داریم نشونتون نمیدیم ;;) جامعه ی ادبی شانس آورد که ما شعر را ادامه ندادیم :D

* امروز احساس میکنم تمام پنجره ها را به رویم بستی...
احساس میکنم تمام راه ها را برایم سد کردی...
امروز تمام کبوترهای دلم را زندانی کردی...
تمام درها را به رویم قفل کردی...
آخر چرا...


ما انگار 10سالمان بود فقط سه نقطه بلد بودیم بگذاریم آخر جمله هایمان!

* نگاهم راهش را در اعماق نگاههاتان گم کرده.
نمیدانم کدام نگاه چشمان مرا دچار کرد.
یک تکه از قلبم نیست. آن را به که امانت دادم؟
حرفهایم دست خورده اند. چه کسی به حرفهایم گوش داد؟
فکرم مغشوش است.
چه کسی مرا به فکر کردن وا داشت.
چه کسی بود که مثل یک رویا آمد و ... رفت؟
اعتراف کند.
باید آگهی بدهم و بگویم
چه کسی بود که گرمای وجودش را در دستان سرد یک دختر جا گذاشت.


نکند عاشق بودیم خودمان یادمان نیست :-"
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

پرنیان تو تا ده سالگی به زبون گلا حرف میزدی؟ :-"
خیلی بامزه هستن ;;)


من ندارم جایی
یه دفتر انشا داشتم(از همون طفولیت ;;) ) الان نیست!
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

به نقل از sahere :
پرنیان تو تا ده سالگی به زبون گلا حرف میزدی؟ :-"
خیلی بامزه هستن ;;)


من ندارم جایی
یه دفتر انشا داشتم(از همون طفولیت ;;) ) الان نیست!
خواستم ریا نشه نگفتم وگرنه من الانم به زبون گلا...بله :D

منم اولین دفتر خاطراتی که نوشتم رو گم کردم :( بسی آه و افسوس. اگه چیزی پیدا کردی حتماً بذار.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : زمانی به زبان گل ها ، سخن میگفتم ...

به نقل از F@temeh :
ترشی خوردی؟ ;;) یه چیزی میشدی وگرنه :-"
دیگه فاطمه جان نذاشتن استعدادامون شوکوفا بشن :-" :D

به نقل از ParNiaN.D :
آغا اجازه! مام از این زبونا داشتیم!
الان رفتیم دفتر خاطرات 10سالگیمونُ ورش داشتیم. با اجازتون کفمون برید! چندتا شعرم 7 8 سالمون بود گفتیم. ولی چون آبرومون رو دوست داریم نشونتون نمیدیم ;;) جامعه ی ادبی شانس آورد که ما شعر را ادامه ندادیم :D

* امروز احساس میکنم تمام پنجره ها را به رویم بستی...
احساس میکنم تمام راه ها را برایم سد کردی...
امروز تمام کبوترهای دلم را زندانی کردی...
تمام درها را به رویم قفل کردی...
آخر چرا...


ما انگار 10سالمان بود فقط سه نقطه بلد بودیم بگذاریم آخر جمله هایمان!

* نگاهم راهش را در اعماق نگاههاتان گم کرده.
نمیدانم کدام نگاه چشمان مرا دچار کرد.
یک تکه از قلبم نیست. آن را به که امانت دادم؟
حرفهایم دست خورده اند. چه کسی به حرفهایم گوش داد؟
فکرم مغشوش است.
چه کسی مرا به فکر کردن وا داشت.
چه کسی بود که مثل یک رویا آمد و ... رفت؟
اعتراف کند.
باید آگهی بدهم و بگویم
چه کسی بود که گرمای وجودش را در دستان سرد یک دختر جا گذاشت.


نکند عاشق بودیم خودمان یادمان نیست :-"
واییی !!! خیلی عالی بود ! تازه وقتی هم کوچول تر بودی یادمه ، راهنمایی ، گوگولی ، یه چیزایی مینوشتی :-? حالت شعر داشت فک کنم :-?
تو فک کنم این توی خونت بود از اولشم :پی
شکسته نفسی مکن :D
 
بالا