mini نوشت (Madmazel)

Madmazel Fairy Tale

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
522
امتیاز
1,895
نام مرکز سمپاد
فرزانـ/̵͇̿̿/'̿'̿̿̿ ̿ ̿̿ ½
شهر
Minsk
دانشگاه
BSMU
رشته دانشگاه
پزشکی
"Begin "
دیدیم اینجا میشود حک کرد
گفتیم حاصل ثانیه ای ِ تراوشات ِ مغزیمان را به درُ دیوار اینجا بچسبانیم
مینیمال نیست
اما اونقدی هم بلند نیست که متن باشه
ما بهش میگیم مینی نوشت!
ادعای ادب نیست
نوشتالژی هم نیست
چند خطی همه زمان همه مکان.
عمومی کردیم پس نظرات عمومی را میپذیریم (:
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

ساده های پر اهمّیت ام

مهم نیست چقدر سعی کردیـــم برویم ،

تا آن ها که قدرمان را نمی دانند ، بدانند !

همیشه ماندیـم ، فقط چون یادمان آمــد بودند کسانی که یادمان رفتــه بود قدرشــان را بدانیــم
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

من از بی کسی که نه ، از نبودنِ بودن ها کز میکنم ،

که هی سردم بشودُ سرد تر ..

که هی سیلی ها را داغُ داغ تر بخواهم ..

و هی رگ هایم ورم کنند سر چار راهیای مغز ملتهبم ..

دیوار را تکیه گاه سرم کنم ُ لبخندی بزنم بی معنا .

که این راه را پایانی نیست ، شاید .. !
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

من که هیچی از نوشته های نفهمیدم :-?
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

به نقل از ناهیــــــــــــــــــــــد :
من که هیچی از نوشته های نفهمیدم :-?
نکته ش در همینجاست ;D
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

من ایستاده ام این جا نه برای تو بلکه برای خودم

مانده ام تا بویم اگر نیست کسی که قدر من را بداند باز خود هستم که میدانم قدر خودم را

یکه و تنها اینجا ایستاده ام ...
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

در بازی پوکر نباید به آنچه حریف می گوید باور داشت.

.

.

.

وقتی همه دروغ میگویند
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

مثل اينكه كسي به اينجا سر نمي زنه؟
ميشه من يه ميني متن بذارم؟
 
  • لایک
امتیازات: ALISC
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

پس مي ذارم


مي گذرم
رنگ به رنگ رنگين كمان را
تا مثل هميشه به چشم هاي تو برسم
اما اين بار انتهاي رنگين كمان تنها آسمان بود
مثل اينكه اشتباه گرفته بودم!!!!
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

به نقل از AGHA ALEX :
مي گذرم
رنگ به رنگ رنگين كمان را
تا مثل هميشه به چشم هاي تو برسم
اما اين بار انتهاي رنگين كمان تنها آسمان بود
مثل اينكه اشتباه گرفته بودم!!!!

نه اشتباه نگرفته بودی . ولی آن جا را خیلی وقت است که بدرود گفته ام . نقل مکان کرده ام نمیدانستی ؟

کوچک و تنگ بود جایش . نفسم را میگرفت . قفسی بود پر ازیبایی ، قفسی بود ...

دیگر بس است خانه ای تنگ و تاریک . دیر زمانی است که به آسمان ها پیوسته ام . به آسمان بنگر . پیدایم خواهی کرد ...
 
پاسخ : mini نوشت (Madmazel)

همان بود که شکست و رفت و حالا هم یادم نمی آید که چه بود ..

حس خوب ِ من به
کسی
جایی
زمانی
شایــد .
 
Back
بالا