باران

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع brano
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

brano

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
421
امتیاز
1,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
توی این تاپیک شعرای مربوط به بارون رو بزاریم
هوا لطیف شده آدم دلش میخاد شاعر بشه!
اولیش رو که یکی از قشنگ ترین هاست خودم میزارم:

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.«حمید مصدق»
 
پاسخ : باران

بارون میاد جر جر
پشت خونه هاجر
هاجر عروسی داره
دمب خروسی داره :-"

ولی حالا جدی
باز باران

با ترانه

با گوهر های فراوان

می خورد بر بام خانه



من به پشت شيشه تنها

ايستاده :

در گذرها

رودها راه اوفتاده.



شاد و خرم

يک دوسه گنجشک پرگو

باز هر دم

می پرند اين سو و آن سو



می خورد بر شيشه و در

مشت و سيلی

آسمان امروز ديگر

نيست نيلی



يادم آرد روز باران

گردش يک روز ديرين

خوب و شيرين

توی جنگل های گيلان:



کودکی دهساله بودم

شاد و خرم

نرم و نازک

چست و چابک



از پرنده

از چرنده

از خزنده

بود جنگل گرم و زنده



آسمان آبی چو دريا

يک دو ابر اينجا و آنجا

چون دل من

روز روشن



بوی جنگل تازه و تر

همچو می مستی دهنده

بر درختان می زدی پر

هر کجا زيبا پرنده



برکه ها آرام و آبی

برگ و گل هر جا نمايان

چتر نيلوفر درخشان

آفتابی



سنگ ها از آب جسته

از خزه پوشيده تن را

بس وزغ آنجا نشسته

دمبدم در شور و غوغا



رودخانه

با دوصد زيبا ترانه

زير پاهای درختان

چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان



چشمه ها چون شيشه های آفتابی

نرم و خوش در جوش و لرزه

توی آنها سنگ ريزه

سرخ و سبز و زرد و آبی



با دوپای کودکانه

می پريدم همچو آهو

می دويدم از سر جو

دور می گشتم زخانه



می پراندم سنگ ريزه

تا دهد بر آب لرزه

بهر چاه و بهر چاله

می شکستم کرده خاله



می کشانيدم به پايين

شاخه های بيدمشکی

دست من می گشت رنگين

از تمشک سرخ و وحشی



می شنيدم از پرنده

داستانهای نهانی

از لب باد وزنده

راز های زندگانی



هرچه می ديدم در آنجا

بود دلکش ، بود زيبا

شاد بودم

می سرودم :



" روز ! ای روز دلارا !

داده ات خورشيد رخشان

اين چنين رخسار زيبا

ورنه بودی زشت و بی جان !



" اين درختان

با همه سبزی و خوبی

گو چه می بودند جز پاهای چوبی

گر نبودی مهر رخشان !



" روز ! ای روز دلارا !

گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد

ای درخت سبز و زيبا

هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "



اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره

آسمان گرديده تيره

بسته شد رخساره خورشيد رخشان

ريخت باران ، ريخت باران



جنگل از باد گريزان

چرخ ها می زد چو دريا

دانه های گرد باران

پهن می گشتند هر جا



برق چون شمشير بران

پاره می کرد ابرها را

تندر ديوانه غران

مشت می زد ابرها را



روی برکه مرغ آبی

از ميانه ، از کناره

با شتابی

چرخ می زد بی شماره



گيسوی سيمين مه را

شانه می زد دست باران

باد ها با فوت خوانا

می نمودندش پريشان



سبزه در زير درختان

رفته رفته گشت دريا

توی اين دريای جوشان

جنگل وارونه پيدا



بس دلارا بود جنگل

به ! چه زيبا بود جنگل

بس ترانه ، بس فسانه

بس فسانه ، بس ترانه



بس گوارا بود باران

وه! چه زيبا بود باران

می شنيدم اندر اين گوهرفشانی

رازهای جاودانی ،پند های آسمانی



" بشنو از من کودک من

پيش چشم مرد فردا

زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -

هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "
 
پاسخ : باران

باز باران بارید
خیس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابری هوا...
هرکجا هستی باش
آسمانت آبی
و تمام دلت از غصه دنیا خالی
 
پاسخ : باران

باران که آمد به یاد چشمانم افتادم
چشمانی که روزها و شبها بارانی بود
 
  • لایک
امتیازات: brano
پاسخ : باران

ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان كرده بید وحشی باران
یا نه دریایی‌ست گویی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی كه فرو می‌بارد از حد بیش
ریشه در من می‌دواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شب‌های وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران
چشم‌ها و چشمه‌ها خشكند، روشنی‌ها محو
در تاریكی دلتنگ، همچنان‌كه نام‌ها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدی‌ها كه ما عمری‌ست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟


با صدای شجریان فوق العاده است
 
پاسخ : باران

زندگی قافیه ی باران است، من اگر پائیزم و درختان همه بی برگ شدند، تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی...
 
  • لایک
امتیازات: brano
پاسخ : باران

نیا باران...!
نیا باران...!
زمین جای قشنگی نیست...!
من از جنس زمینم...!
خوب میدانم...!
که این جا جمعه بازار است...!
و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه می دادند...!
در این جا قدر نشناسند مردم...!
شعر حافظ را به فال کولیان اندازه می گیرند...!
زمان سرد است و بی احساس...
طراوت دور...!
چرا بیهوده می آیی...؟
نیا باران...!
زمین جای قشنگی نیست...!


نیا باران...!
نیا باران...!
زمین جای قشنگی نیست...!
من از جنس زمینم...!
خوب میدانم...!
که گل در عقد زنبور است...
ولی سودای بلبل دارد...
و پروانه را هم دوست میدارد...!
 
  • لایک
امتیازات: brano
پاسخ : باران

زین پس تنها ادامه می دهم در زیر باران...!
حتی به درخواست چتر هم جواب رد می دهم...!
می خواهم تنهاییم را به رخ این هوای دو نفره بکشم…!
باران نیا…
من نه چتر دارم نه یار…
نبار لعنتی”من” دیگر “ما” نیستم…!
 
  • لایک
امتیازات: brano
پاسخ : باران

باران که می بارد تو در راهی...!
 
پاسخ : باران

باران یعنی تو برمیگردی ..
 
پاسخ : باران

گنجشک که میخواند...باران که می بارد...
باخودم میگویم...حتما حال "تو" خوب است...که جهان این همه زیباست...!
 
پاسخ : باران

آخرين برگ سفرنامه باران اين است،
که زمين چرکين است...

دکتر شفيعي کدکني
 
پاسخ : باران

حسن باران این است
که زمینی ست، ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید...

محبتی کاشانی
 
پاسخ : باران

می زنه به شیشه
اشک بارون

هیچکی نیس جز من
تو خیابون...

شاعرش نمیدونم کیه :-"
 
  • لایک
امتیازات: brano
پاسخ : باران

باز باران با ترانه

با گوهر های فراوان

می خورد بر بام خانه

یادم آرد روی ماهت

باورت شاید نباشد

که دلم تنگ است برایت.....
 
  • لایک
امتیازات: brano
پاسخ : باران

من این دوتا رو تو دوروز بارانی مختلف تو بی آر تی گفتم
باران که میبارد دلتنگ دوست هستم
شاید کسی نخواهد این عشق بی وفا را


تویی باران که می بارد
منم آن بوته خشکی که با مهرت شدم این سان!
 
  • لایک
امتیازات: brano
Back
بالا