این حقیقت رو می دونستی؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع White Devil
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

White Devil

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
157
امتیاز
81
نام مرکز سمپاد
شهیدمدنی
شهر
تبریز
تو توی این دنیا تک و تنها هستی. همه ی چیزهایی که اطرافت می بینی برنامه هستند، حتی من و همه ی این هایی که بعد من میان نظر می دن هم برنامه هستند. چه حسی داری؟ اگه نتونی باور کنی پس همون طور که به فلسفه وارد شدی همون طور هم خارج شو چون اینجا جای تو نیست و اگر هم غیر اینه با دلایل کاملا دقیق بگو و ثابت کن (حرف من رو الکی و بدون دلیل رد نکن). B-)
ثابت کن من وجود خارجی دارم!
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

نمي دونم !
منم بهش زياد فکر ميکنم !
قبول کردن خدا و برستشش البته البته نتيجه مي ده که اين طوري نيست ! طبق عدالت خدا يعني !
ولي واقعيت اينه که مستقل از اون منم توجيحي واسش ندارم
خوشحال ميشم اکه کسي بدونه
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

وجود خارجی که هیچ، نمی شه ثابت کرد که اصلاً خودمون وجودی داریم. (حتی فکرمون. هیچ گونه وجودی.) این چیزیه که از بوعلی سینا تا دکارت و ... سعی کرده ن نشون بدن و بر کارشون اشکالاتی وارده. این مسئله این قدر بنیادیه که فرضیات ساده تری نمی شه پیدا کرد که با قبولش این رو نتیجه گرفت.
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

زندگی در پذیرفتن بی دلیل اصل ها و رسیدن به فرض ها بر پایه ی آنان است...
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

خوب حالا وجود خارجی نداشته باشی چه فرقی میکنه؟
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

من 40 سال تفکر می کنم، سرِ این موضوع که وجود خارجی دارم یه نه. بعد از 40 سال به یکی از این دو نتیجه می رسم:
نخست: وجود خارجی دارم.
یا: وجود خارجی ندارم.
سرِ چهل سال فرض کنید به نتیجه اول رسیدم. با شوق و ذوق می دوم به سمت دوستانم، فریاد می زنم که:«وجود خارجی دارم... من وجود دارم...آهای بچه ها» بعد رفیقم می زنه زیرِ گوشم، می گه برو [...]، من از اول که یادمه(!) وجود خارجی داشتم، کلی هم صفا و لذت (حلال) بردم تو این چهل سال که تو داشتی فقط فکر می کردی!
یا:
سرِ چهل سال به این نتیجه می رسم که وجود خارجی ندارم بعد می رم پیشِ همون رفیقم، با شوق و ذوق فریاد می زنم که:«وجود خارجی ندارم، آهای وجود ندارم...» بعد رفیقم می زنه زیرِ گوشم، می گه برو [....]، من از وقتی یادمه دارم با وجودِ خارجی ای که دارم تو دربند و درکه صفا سیتی می کنم دارم کلاً زندگی می کنم!

قضاوت با خودتان.
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

البته نکته اینه که تو اون حالت دوم رفیقت از اون جا که برنامه ست، رؤیاست یا هر چی، هر حرفی بزنه، مفته و خب دیگه معنی نداره که بگی وای چهل سال عمرم از کف رفت.
اصل مطلب و فایده ی این پرسش اینه که به آدم یادآوری می کنه که هیچ چیزی رو نمی تونه قطعی و متقن بدونه تو اعتقاداتش. قرار نیست این مسئله حل بشه و یا با حلش اتفاقی بیافته. قراره آدم رو از جزم اندیشی دور کنه.
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

به نقل از M. Honari :
البته نکته اینه که تو اون حالت دوم رفیقت از اون جا که برنامه ست، رؤیاست یا هر چی، هر حرفی بزنه، مفته و خب دیگه معنی نداره که بگی وای چهل سال عمرم از کف رفت.
اصل مطلب و فایده ی این پرسش اینه که به آدم یادآوری می کنه که هیچ چیزی رو نمی تونه قطعی و مطقن بدونه تو اعتقاداتش. قرار نیست این مسئله حل باشه و یا با حلش اتفاقی بیافته.
با پاسخی که رفیقِ طرف، در حالت دوم بهش داد. دیگه اصلاً باید دو دستی بکوبه تو سرش!

فصل الخطاب :هر کسی که حس می کنه وجود خارجی نداره یا کلاً با وجود خارجی (داشتن یا نداشتن) یا بودن یا نبودنش، مشکلی داره. حضوری براش ثابت می کنم.کارِ دو ثانیه ست. فقط قبلش وصیت نامه ای چیزی اگه می خواد بنویسه، بنویسه، بعد بیاد.
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

بودن یا نبودن...
مسأله این هست یا نیست....فرقی نمی کند.برای اطلاع از این امر سر مبارک خودتون رو به در یا دیوار نزدیک کنید و یهو با یه صربه تمیز چکشی آگاه شوید که هستید یا خیر...
{با تمام احترام نسبت به تاپیک}
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

منم یه مدت خیلی بهش فک میکردم و بعضی اوقاتم عصبی میشدم حتی همین که میگی همه چیز وجود خارجی نداشته باشه،یه مدت حتی به این فکر میکردم که یه توهمم فقط برای خدا!
ولی بنظرم یه چیزی که مهمه تو اینجور چیزا و فک کردن دربارشون جنبه هستش و خودم فکر میکنم اونموقع که به این چیزا فکر میکردم جنبشونو نداشتم یا یجوری شاید بچه بودم که خیلی روم تاثیر میذاشتن و بعضی وقتا اعصابمو خورد میکردن اینجور تفکرات!هنوزم بعضی وقتا فکر میکنم بهشونو یه حس ناخوشایندی بهم دست میده که نمیتونم چیزی درباره ی این راز(شاید)بفههمم و درک کنم.
حالا هم بنظرم زیاد مهم نیست که همه چیز وجود خارجی داشته باشن یا نداشته باشن!(البته این فکرمم میتونه به خاطر این باشه که هنوزم هیچی رو نمیتونم درک کنم!)
 
این حقیقت رو می دونستی؟

کلن من با این قضیه که الان هیچ چیزی در حقیقت وجود ندارهُ همه چی یه برنامه ی در حالِ اجراس مخالفم.
ابتدایی ترینُ ساده ترین دلیلش هم فک کنم اعتقاد به خدا باشه .
- منظور از خدا اینجا اون چیزیِ که آدما احساسِ پرستششونُ با هاش پر میکننُ اونُ صرفا با قلبشون و بدون هیچ دلیلِ منطقی ای پذیرفتن -
از صفاتِ معبودِ ماورایی نداشتنِ جسمِ و این بزرگترین تفاوتش با مخلوقاتش هست!
+ تاپیک شبیهِ تاپیکِ "مغز درونِ خمره" نیس.. ؟
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

اینطور که می بینم، هیچ کس حتی فکر نمی کنه که:

1) اگه همه وجود داریم باید به اثبات چیزهای دیگه بپردازیم چون اهدافی رو باید اجرا کنیم.
2) اگه وجود نداریم باید تا قبل مرگ بنا به احتیاط از هر لذت و گناهی که هست باید استفاده کنیم و چون هدفی نیست زندگی بدون لذت و گناه ممکنه از دستمون بره (اگه هیچی وجود نداشته باشه، حیفه اگه از یکی متنفرم نکشمش)

اگه اینطوری فکر نکنین فلسفه براتون سرگرمیه. همه فکر می کنن همه چی می دونن اما حتی یکی نیومد بگه برای من این موضوع تو زندگی تاثیر میزاره. فلسفه خیلی بازی سرگرم کننده ای ها! =))
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

به نقل از White Devil :
اینطور که می بینم، هیچ کس حتی فکر نمی کنه که:

1) اگه همه وجود داریم باید به اثبات چیزهای دیگه بپردازیم چون اهدافی رو باید اجرا کنیم.
2) اگه وجود نداریم باید تا قبل مرگ بنا به احتیاط از هر لذت و گناهی که هست باید استفاده کنیم و چون هدفی نیست زندگی بدون لذت و گناه ممکنه از دستمون بره (اگه هیچی وجود نداشته باشه، حیفه اگه از یکی متنفرم نکشمش)

اگه اینطوری فکر نکنین فلسفه براتون سرگرمیه. همه فکر می کنن همه چی می دونن اما حتی یکی نیومد بگه برای من این موضوع تو زندگی تاثیر میزاره. فلسفه خیلی بازی سرگرم کننده ای ها! =))
البته که به طور کلی تفکر فلسفی باید و می تونه شیوه ی زندگی رو روشن کنه، ولی تعیین روش زندگی وابسته ی حل این سؤال نیست.
 
پاسخ : این حقیقت رو می دونستی؟

من ميتونم اينجا امضاكنم كه بيش از دوسال هر روز و هرشب ذهنم درگير اين مسئله بود. جالبه،منم مرتب به خودم ميگفتم "ثابت كن كه وجود دارى،ثابت كن كه وجود داره"
اونموقع آدماعجيب بودن برام
هنوزم فكر ميكنم ولى نتيجه... :-s
چيزى كه به نظرم منطقى اومد اينه:
يه اصل هست(كه اسمش يادم نيس،سعى ميكنم پيداش كنم)كه ميگه هرچى ساده تره. حقيقت داره
حالا اگه اين اصله رو قبول كنيم،دوحالت هستش
١.ماوجود داريم
٢.ايناهمه برانامه است كه با يه چيزىمثلا يه كامپيوتر غولپيكر(!)يا به نيروى عجيب كنترل ميشه.
برا عقل سليم اين كه ماوجود داشته باشيم ساده تره. (نتيجه گيرى آخرش بود)
ولى آيا واقعا اينطوريه؟به نظرمن كه اگه يه نيرو باشه واين چيزايى كه من(فكرميكنم) ميبينمشون،همه يه تصور ياتصوير هايى باشن كه بهم القا شدن(مثلا اين كه فكر ميكنم اسمم فلانيه يا فلانجا زندگى ميكنم)همه چى خيييلى ساده تره
اونوقت ديگه اين همه درخت وساختمون ونيرو وواكنش وآنزيم وعنصر وپيوندوتيلياردها چيز ديگه وجود نداره #-o

اين نظرمنه
به نظرم اينجا وجود نداره
آدموگيج وديوونه ميكنه 8-}

ولى به هرحال زندگى بايد كردد

+پستاى قبلونخوندم ;D
 
Back
بالا