• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,668
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
اعتراف میکتم از صبح عمه‌الفت رو رفعت، عمه‌رفعت رو اقدس، و عمه‌اقدس رو الفت صدا میزدم:)
چیکار کنم خب عمه ها متعددن:)
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
631
امتیاز
15,410
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
اعتراف میکنم تا چن سال پیش دختر عمه هامو نمیشناختم
اعتراف میکنم جز چند تا از پسر عموهام بقیشون و نمیشناسم=\(اون چند تا ام شناختم ازشون در حد چهره و اسمشونه ಠ_ಠ)
 

__TITY__

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
87
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1404
اعتراف میکنم کلاس هشتم از معلم زیستمون سر درس تولید مثل پرسیدم اسپرم مرد چطوری میره تو بدن زن:))~X(اون تباه هم گفت تو محیط آزمایشگاهی:)):))
 

behnaz81

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
642
امتیاز
9,007
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
شهید رجایی
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
اعتراف می کنم یه ماهه از روز بعد کنکور مامانم داره آشپزی یادم میده و میزان یادگیری من صفر بوده
صفر خالص :|
همین قدر بااستعداد
 

ثنا:/

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
257
امتیاز
1,999
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
wgaf?
سال فارغ التحصیلی
1400
اعتراف می‌کنم
احساس می‌کنم اگر یک شهر دیگه قبول نشم زندگیمو باختم.
 

behnaz81

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
642
امتیاز
9,007
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
شهید رجایی
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
یه بازی بود که بچگی بازی می کردم
یه پنگوئن رستوران داشت
اعتراف می کنم وقتی غذا می بردم برای مشتریاش یا سفارش می گرفتم ازشون واسه اینکه معذب نشن می رفتم سر یه میز خالی :)) تازه باهاشون حرف می زدم حتی دنبال اونا که قرمز می شدن عصبانی می شدن می رفتن می رفتم که معذرت خواهی کنم :))
قوه تخیل که نیست واقعیت مجازیه :))
واقعا بچگی تباهی داشتم
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,668
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
اعتراف میکنم در سن چهارسالگی وقتی مامانم خواب بود در جوار پدر بزرگوارم، در حالی که کل قوانین خونه رو میشکوندیم و هرچیو نباید میخوردیم، برنامه نَوَد تماشا میکردم...

عاقا این قیافه عادل فردوسی‌پور به کودکی من گره خورده!
 

مجهولツ

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
506
امتیاز
4,848
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جای دور ...!
سال فارغ التحصیلی
1401
اعتراف میکنم از بعضیا تو سایت وحشت دارم:>
انقد ترسناک نباشید =)SS-:
#غبار_روبی_تاپیک_ها
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,432
امتیاز
8,553
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
اعتراف مى كنم كه اين يارو چى بود اسمش،تيلور سوييفت كه بازيگر يا خواننده بود رو تا همين چند هفته پيش سيفت مى خوندم.
همش ميريد پى اين خواننده هاى غربى اسمشونم ادم يادش نميمونه: )
 

amir_

پوچه
کنکوری 1403
ارسال‌ها
405
امتیاز
5,985
نام مرکز سمپاد
(: 0
شهر
:)
سال فارغ التحصیلی
1403
اعتراف میکنم بازه 5 تا 10 سالگی یه اکیپ خرابکاری 3 نفره داشتیم تو خانواده که همینطوری کرم میریختیم (واسه دل خودمون)
کلا این اتفاق رو از ته دل میدوستم با اینکه اکیپ مون از هم پاشیده فقط به خاطر اینکه مثلا بزرگ شدیم ولی من اون حس خرابکاری رو ته دلم قایم کردم امید وارم یه روز اون اکیپ دوباره زنده بشه
نقشه های فوق سری میریختیم و اجراشون میکردیم انقد مهم بود که حتی بعضی از نقشه ها چند ماه طول میکشید
 

Smohammadreza

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
885
امتیاز
9,898
نام مرکز سمپاد
حلی یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
مدال المپیاد
نقره فیزیک
اعتراف میکنم یه امتحان ریاضی کلاس چهارم دبستان رو 9 شدم! بعد اون ورقه رو سوزوندم تا مامانم نبینه :/
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,759
امتیاز
40,668
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
اعتراف میکنم وقتی میبینم نوتیف پ.خ اومده با خودم میگم این فک و فامیل ما دوباره به حرف افتادن:)
 

Lushato

لنگر انداخته
کنکوری 1403
ارسال‌ها
2,894
امتیاز
22,492
نام مرکز سمپاد
frz 1
شهر
idk
سال فارغ التحصیلی
1403
اعتراف میکنم از یه زمانی به بعد دین و ایمانم بر باد رفت و هیچوقت دیگه اون عادم معتقد نشدم...آه
 

_Violet_

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
715
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1402
اعتراف میکنم گاهی بدون هیچ دلیل خاصی یه جوری ناراحتم که یه اتفاق کوچولو باعث میشه از همچی بدم بیاد:|
خیلی رو مخهL-:
 
ارسال‌ها
3,096
امتیاز
12,052
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
2000
رشته دانشگاه
فیزیک
من برای مرخصی گرفتن، یه بار گفتم پدربزرگم مرده، یبار گفتم مادربزرگم مرده، بعد اون یکی پدر بزرگ مادربزرگمو گفتم.
مدیر مدرسه سری آخر به جای من بغضش گرفته بود، میگفت چه روحیه ای داری میتونی این همه مصیبتو تحمل کنی :))
 
بالا