پاسخ : بررسی مکاتب فلسفی - نهیلیسم
به نظر من اولیه.
اون فعالا، طبق گفته ی خودت، میخوان ارزش درست رو پیدا کنن. و معتقدن که ارزشی که رایجه واقعی نیست. این خودش یه تغییره.
منفعل ها میگن نباید خودکشی کرد. این که تصمیم بگیرن خودکشی نکنن خودش یه تغییر نیست؟
پس در هر حال چیزی برای تغییر وجود داره.
----------------------------------
به نقل از Shek8fe :
به نظرم مکتبیه که خیلی الان مُد شده بین افراد ، فکر می کردم استقبال بیشتر باشه.
برای چی باید دنبال معنا باشیم ؟
ببینید فقط در صورتی برای ارزشها و اولویت هامون توجیه فکری و روانی داریم که
همه چیز معنا داشته باشه!
در غیر این صورت چرا اصلا باید درگیر ارزشها بشیم ؟
همون طور که گفته شد عده ای از نهیلیست ها به "راز " معتقدن
یعنی معتقدن جهان معنی داره اما ما نمی دونیمش
یعنی فکر می کنن مسائی و پاسخ های مربوط به هستی در نهایت همشون راز هستن
به قول کامو : " راز ها حقایقی نیستند فراتر از ما ، حقایقی هستن فراگیرنده ی ما. "
" ابر انسان " نیچه انسانیه که روی پای خودش می ایسته که ارزشهای جدیدی رو پی ریزی کنه.
چون نیچه معتدقه ارزش های کنونی ارزش واقعی نیستن.
مدرنیته ... چرا مدرنیته باعث میشه پوچ گرایی زیاد بشه ؟
فرق دغدغه های انسان سنتی با مدرن مگر در چیه ؟
با مد شدن به شدت موافقم. آدم هایی که میبینیم خیلی شیفته پوچی هستن! نمیدونم چرا! (نمیدونم؟)
یه بار شنیدم این عقیده دکارت که عقل در همه انسان ها یکسانه، پایه مدرنیته ـست. این یعنی این که عقل یه پیامبر با عقل هر کس دیگه ای مثلا برابره. پس اگر چیزی هست، عقل من هم باید بفهمه. در گذشته، چیزی که کم بوده «سوال» بوده شاید. چون اعتقاد بر این بوده که: من همه چیز رو نمیفهمم و دلیلی هم نداره که بفهمم؛ کسی که این رو فهمیده و عقلش بیشتره به من گفته. حالا اون فرد میتونه یه عارف، یه پیامبر، یه راهنما یا ... باشه.
اما الآن اعتقاد بر اینه که اگه درسته، پس من هم باید بفهمم.
کسی به تو میگه هدفی هست. تو میتونی «باور» داشته باشی یا میتونی درباره ـش سوال کنی و با منطق بهش برسی. اما نکته اینه که عقل ما تقریبا هیچ وقت به هیچ چیز نمیرسه. (منظورم چیزهای پایه ای، اساسی و حیاتیه).
حالا اون آدم ها دارن میگن «هدفی» وجود داره. انسان سنتی میپذیره، انسان مدرن میپرسه.
یه چیز دیگه اینه که قبلا درک قوانین هستی، یه راه بود برای پی بردن به این که دنیا هدفی داره و چیزی فراتر از درک انسان اون رو مقدر کرده. اما الآن هرچقدر علم آدم ها بیشتر میشه، بیشتر به این فکر میکنن که همه چیز همینه و نه چیزی بیشتر از این. چون همه چیز با منطق درک میشه. (درک میشه؟)
ساعت دنیا (نه دقیقا به معنای فیزیکی که نیوتن گفت) هنوز هم وجود داره، اما فقط وجود داره. نه چراییش مهمه و نه چگونگیش. (اگر هم مهم باشه، پاسخش با احتمالات و تصادفی بودن توجیه میشه.)
نیوتن میگفت: اگر دوردست ها را میبینم به این خاطر است که بر شانه غول ها ایستاده ام.
الآن ما میگیم: غولی وجود نداره و این که هستم و میبینم صرفا یک اتفاق پست و بی ارزشه.
(این تفسیر شخصی خودم بود از جمله نیوتن. شاید منظورش از غول واقعا چیز دیگه ای بوده باشه)