Moneyball - رَکَب (!!!)
سلام . امروز سراغ یکی از محبوب ترین فیلمام رفتم . فیلمی که نامزد 6 جایزه ی اسکار شد .
{ در قسمت هایی از نقد از سایت برترین ها استفاده شده }
Moneyball
کارگردان : Bennett Miller
نویسنده : Steven Zaillian و Aaron Sorkin
بازیگران : Brad Pitt و Robin Wright و Jonah Hill
سال تولید : 2011
خلاصه فیلم : مانی بال نشیب های مدیر تیم Oakland که یک تیم بیسبال هست رو بیان میکنه. شخصیت اصلی فیلم Billy Bean با بازی برد پیت هست که مدیر عامل این تیم ورزشیه و هر روزه با مشکلاتی مثل خرید و فروش بازیکن ها ، انتقال اون ها ، سر و کله زدن با استعداد یاب ها ، سر و کله زدن با مربی و… دست و پنجه نرم میکنه. فیلم یک فصل ورزشی رو نشون میده که این تیم با درایت بیلی بین و آنالیزورش پیتر برند از پایین ترین رتبه به بالاترین میرسه ...
درون مایه : {به این قسمت زیاد پرداخته شده}
* مانی بال یک درام ورزشی خیلی خوبه که ورزش رو بهونه قرار میده تا فیلمی درباره "انسان" بسازه.
*
میشه روند فیلم رو کلا به 3 بخش تقسیم کرد :
الف- باخت تیم اوکلند تا زمان آشنایی بیلی با پیتر برند و گفتگوی اون ها در پارکینگ.
ب- یک فلاشبک ذهنی وسپس خرید پیتر از کلیولند و ورود وی به باشگاه اوکلند بعنوان آنالیزور تا زمانیکه بیلی تصمیم می گیره بازیکنا رو اخراج کند.
ج- تصمیم به اخراج بازیکنان تیم و سپس کسب موفقیتهای پی در پی برای اوکلند تا انتها .
در قسمت اول معرفی شخصیت بیلی به عنوان محور شکلگیری قصه آغاز میشه.تنها روی صندلیهای استادیوم نشسته و با کلید خاموش و روشن رادیو بازی میکنه و همه چیز گویای اینه که از باخت تیم به شدت ناراحته . اما بدلیل غروری که در وجودشه این مطلب رو بروز نمیده تا زمانی که از باشگاه خارج شده و مطمئنه دیده نمی شه . در آن لحظه بیلی تمام خشم خود را از وضعیت تیم و موقعیتی که در اون قرار دارد با پرتاب کردن رادیو به بیرون از اتومبیل و پس از اون لگدکوب کردن رادیو بروز میده .
کارگردان با نفوذ به اعماق ذهنیت بیلی و با استفاده از فلش بکهای ذهنی تو این قسمت و قسمتهای بعدی چگونگی ورود بیلی به دنیای بیسبال رو هم به تصویر می کشد .
وجه دیگه ی شخصیت بیلی نگاهش به نقاط ضعف خود و تیمش (در واقع نگاه بدبینانهای که در طول این 26 سال پیدا کرده) هستش . به عنوان مثال در همین قسمت زمانیکه مربیان و آنالیزورهای تیم برای فصل آینده در حال برنامه ریزی و گفتگوی هستن بیلی با حرکات دست خود به نشانه وراجی کردن مربیان و آنالیزورها اونا رو به تمخسر میگیره و با نگاهی بد بینانه و ناامید کننده در مورد طبقه بندی تیمها میگه : اول تیمهای ثروتمند ، دوم تیمهای فقیر و بدبخت ، بعد آشغالها و بعد هم تیم ما .
قسمت دوم با یک فلاشبک شروع میشه که مرور خاطرات بیلیه و مشخص میشه که بیلی توی 18 سالگی می تونسته به دانشگاه استنفورد بره ولی با 1انتخاب اشتباه وارد دنیای بیسبال شده.
با کنار هم قرار دادن صحنه ها و فلاشبک ها این نتیجه حاصل میشه که پیتر با ورود به باشگاه و زندگی بیلی ، قراره موجب ریزش بسیاری از دلبستگیهای بیلی شده و راه و روش دیگری را بهش نشون بده. درحقیقت پیتر و آنالیزهای وی قراه جای اونها رو برای بیلی پر کرده و اینطور به نظر می رسه که پیتر نیمه گم شده بیلیه(نیمه دانشگاه رفته و تحصیل کرده.)
پس از آنکه در صحنهای در فرودگاه بیلی با دخترش خداحافظی میکنه قسمت سوم شروع می شه و ابتدا شاهد صحنهای هستیم که بیلی در حال رانندگیه و ناگاه تصمیم به دور زدن می گیره بعد توقف کرده و باز دور می زنه و دوباره توقف کرده و پس از تاملی میگه " آره " . ارتباط این صحنه و صحنه فرودگاه در ادامه به سرعت آشکار می شود .
{ این درنوبه ی خود یکی از بهترین سکانس هایی که توی عمرم دیدم.}
اونجا که بیلی در دفترش پس از اقدام به فروش دو بازیکن مشهور تیم به پیتر که عواقب این تصمیم رو به اون تذکر میده، میگه " آره حق باتوئه ، ممکن کارم رو از دست بدم ، در هر صورت من یه مرد 44 ساله ام با یه دیپلم و یه دختر که دوست دارم بفرستمش کالج ... مشکل اینجاست که تو احساس می کنی باید کارمون رو توضیح بدیم ، نه به هیچ کس توضیح نده ؛ می خوام این تجربه رو از سر بگذرونم ، چه خوب چه بد".
{یکی از بهترین دیالوگ های فیلم}
در این صحنه تحول روحی و تصمیم انقلابی که تو ماشین گرف و با رفتن دخترش که تنها امید زندگیشه، مشخص می شه.در واقع صحنه اتومبیل غلبه بیلی بر شکها و تردیدهاشه اما در فیلم برای آنکه بر شخصیت درونگرای وی تاکید شده باشد تصمیم بیلی را در صحنههای بعدی میبینیم. اثرات این تحول روحی و تصمیم انقلابی در ادامه ، هم در وضعیت تیم و هم در پیتر و بیلی بوضوح دیده می شه بطوریکه اون دو در کنار هم با بازیکنان تیم رابطه صمیمی ایجاد کرده و عوامل پیروزی در مسابقات را به اونا توضیح میدن و در عین حال تیم هم یکی پس از دیگری در بازی ها به پیروزی می رسه .
بهترین سکانس : لابه لای قسمت "درون مایه" سعی کردم به بهترین سکانس های فیلم هم بپردازم. اینجا به ذکر 2سکانس فوق العاده ی دیگه بسنده میکنم .
-صحنه ورود پیتر به باشگاه کلیولند حاوی نکات بسیار جالبیه. زمانیکه به درب ورودی باشگاه میرسه در نمایی شاهد سقوط پوسترهای سه بازیکن بزرگ اوکلند هستیم که بیلی به آنها بسیار دلبسته بود ولی نتونست از رفتن آنها جلوگیری کنه .
-پس از باخت اوکلند در یکی از مسابقات ، در صحنهای بیلیِ درونگرا رفتاری می کنه که مختص افراد کاملا برونگراست .اون پس اینکه متوجه می شه بعد از باخت تیم بازیکنا در حال شادیَن وارد رختکن میشه و با عصبانیت بسیار زیاد با آنها برخورد کرده و هنگام خروج از رختکن کلمن پر از یخ را نیز به زمین میکوبه .
بهترین دیالوگ :
پیت: بیلی ما 20 بازی پشت سر هم را بردیم.
بیلی : خوب که چی؟
پیت: ما رکورد تارخ رو شکستیم.
بیلی: من خیلی وقته دارم ... خوب گوش کن ... من سالهاست که دارم توی بیسبال کار میکنم. رکورد شکستن به درد من نمیخوره. من به دنبال خوشحالی بعد از برد نیستم. این چیزاست که آسیب عاطفی به آدم میزند. اگر ما بازی آخر مسابقات را نبریم اونا ما را نادیده میگیرند.
پیت: بیلی
بیلی: من آدما را میشناسم میدانم به چی فکر میکنند و مطمئنم ما را به فراموشی میسپارن و هر کاری که تا الآن کردیم دیگر هیچ اهمیتی ندارد. هر تیم دیگری که بازی پلیآف را ببرد ... اونا خوشحال میشن. شامپاین میخورن و حلقه شادی میزنن.
نکات مثبت فیلم :
1) کادر سازنده ی فیلم همه از بهترین های هالیوود هستن.از فیلمنامه نویس(Aaron Sorkin) که سال قبلش اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فیلم شبکه اجتماعی رو گرفته بگیر تا فیلمبردار (Wally Pfister) که سال قبلش اسکار بهترین فیلمبرداری رو برای فیلم اینسپشن گرفته و کارگردان که 1فیلم اقتباسی فوق العاده ی دیگه هم داره و برای اون نامزد اسکار شده. کادر بازیگری هم عالیه. از بردپیت که همه ی ما میشناسیمش بگیر تا Jonah Hill که برای همین بازیش نامزد اسکار بهترین بازیگر مردمکمل شد و البته Philip Seymour Hoffman که 1بار اسکار گرفته و یکی از بهترین بازیگرای هالیووده.
2) فیلم نامه کار خیلی خوب گسترش پیدا کرده یکی از اصلی ترین نقات قوت فیلمه و البته دیالوگ ها که خیلی خیلی حساب شدس و واقعا آدم رو تحت تاثیر قرار میده. {کلا هم فیلم دیالوگ محوره و بازی ها اینقد خوبه که من خودم 4بار این فیلم رو دیدم}
3) از نظر فنی هم هیچ مشکلی تو فیلم نمیشه پیدا کرد. صدا گذاری ها فوق العاده عالی انجام شده ، تدوین فوق العاده بی نقصه و فیلم برداری هم که شاهکاره { فیلم با دوربین های Arriflex و Panavision فیلم برداری شده ینی فیلمبرداری 35میلیمتری که خیلی گرونه! برای همین هم بودجه ی 50میلیون دلاری فیلم قابل توجیهه }
4) دکوپاژ (مجموعه کتبی نماهای کارگردان) هم خیلی خوبه! لانگ شات ها و مدیوم شات های طولانی و خیلی خوب اجرا شدن.
5) پایان فیلم هم یکی از نقات قوت این فیلمه. رانندگی بیلی توی جاده همراه با آهنگی که گذاشته که صدای زیبا و ترانه ی مفهومی دخترشه و حلقه ی اشک توی چشمای بیلی توی پلان نهایی ، پایان فیلم رو عاطفی و درام کرده .
این فیلم در آی ام دی بی 7.7 گرفته و من بهش 8.5 دادم. { از نظر من نکته منفی خاصی هم نداره. }