مرضیه - 10241

  • شروع کننده موضوع
  • #1

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
کتابهایی که خوندم و فک کنم بشه چیزی در موردشون نوشت:

1- کوری- ژوزه ساراماگو
2- ارمیا- رضا امیرخانی
3-بیوتن- رضا امیرخانی
4- منِ او- رضا امیرخانی
5- قیدار رضا امیرخانی
6-یاسمین - م.مودب پور
7- ورونیکا تصمیم میگرد بمیرد.-پائولو کوئیلو
8- بادبادک باز- خالد حسینی
9- دا- زهرا حسینی
10- مرد داستان فروش- یوستین گور
11- جانستان کابلستان- رضا امیرخانی
12- همخونه - مریم ریاحی
13- هزار خورشید تابان- خالد حسینی
14- در رویای بابل - ریچارد براتیگان
15- دنیای سوفی- یوستین گوردر
16کافکا در کرانه- هاروکی موراکامی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
2-ارمیا

book-big-070903002602-140.gif

کلا کتابهای امیرخانی به نظرم کتاب ایرانی خوب هستن.
یعنی کلا جزو معدود نویسنده های ایرانی که کتاباش مخاطب خاص داره و مخاطباش کم هم نیستن.
+نتیجه ی دیدن جمعیت هنگام امضا گرفتن در نمایشگاه کتاب.

کتابهای زیادی در مورد جنگ و رزمندگان و این ها نوشته شده و آدمای زیادی خاطرات خودشون رو نقل کردن که من تعداد زیادیشون رو خوندم و به خاطر همین به نظرم ارمیا یه کار متفاوت از بقیه بود و خیلی خوب خاطرات در قالب یک رمان گفته شده بود.

البته ارمیا از بقیه رمان های امیرخانی (منِ او + بیوتن) ضعیف تر بود و اون دوتا رمان دیگه بیشتر شکل داستانی و رمان داشت.

بهتر بود ارمیا آخر داستان شهید میشد به نظرم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
3- بیوتن

3282084.jpg

ارمیا که تا آخر جنگ توی جبهه بود ولی شهید نشد.(!) شخصیت اصلی این داستانه.
به نظرم این رمان به خوبی مشکلات یه آدم که از ایران میره آمریکارو گفته بود.

این داستان به نظر برخی افراد که باهاشون موافقم تقابل سنت و مدرنیته رو نشون میداد و از پسِ بیانش هم به خوبی بر اومده بود.
در طول داستان نظر هر دو نیمه راجعبه اتفاقاتی که میفته گفته میشه و این دو تا نیمه انقدر به هم نزدیک میشن تا جایی که آخرش خود ارمیا میگه:فکر میکنم دو نیمه ی سنتی و مدرن هر دو یک چیز میگویند اما به زبانی متفاوت.

اینکه نویسنده خودش به امریکا سفر کرده و بعد این داستان رو نوشته خیلی به واقعی تر شدنش کمک کرده و یه جورایی مثه سفرنامه واقعیه و احساس نمیکنی نظراتش راجعبه اونور خیلی جبهه گیرانه باشه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
6- یاسمین

reiran.com1403922141.jpg

خب یه کتاب کاملا متفاوت. :D
به گفته ی افرادی که علاقه ی زیادی به خوندن اینجور کتاب ها دارن این کتاب بهترین رمانی است که در طول عمرشان خوانده اند.
+یعنی این بهترینش باشه خدا به داد بقیش برسه.

اصولا این کتابهایی که اسمشون اسمِ یه دختره دیگه خودشون همه چیُ میرسونن.

شخصیت ها امکان نداره چیزی جز این ها باشه:
یه دختر خیلـــــی پولدار که همیشه خوشگله و نیازی به آرایش نداره و مدام در طول داستان گفته میشه تو آرایش نکرده اینی آرایش کنی دیگه چی میشی.(!)
و یه پسری که فقیره و احتمالا پدر مادرش رو هم توی تصادف از دست داده یا اینکه ولش کردن رفتن.
امکان شخصیت ها بزعکس باشن یعنی پسرِ پولدارو دختر فقیر.
شخصیت های این کتاب هم جدا از این قاعده نیستن.

کلا این داستان ها (اینایی که اسمشون اسمِ یه دختره :D) همشون یه موضوع دارن و اون اینکه اونی که پولدارُ خوشتیپُ جذابّه حالا دختر یا پسر، عاشق اون یکی میشه و معشوق به دلیل اینکه حس میکنه طرف مقابل میتونه موقعیت های بهتری داشته باشه یا با بهونه هایی مثه ما به هم نمیخوریمُ خانوادت منُ قبول نمیکننُ اینا هی میگه نه و فرار میکنه و اینا.
و این وسط هم حتما پدر و مادر جناب عاشق یکیشون موافق یکیشون مخالف از آب در میاد.

کل داستان روی شخصیت ها میگرده و شخصیت های اصلی احتمالا یکیشون یه دوست داره که خیلی نمکه و تو جدّی ترین شرایط نمیفهمه داره شوخی میکنه یا جدّیه و اون یکی شخصیت هم که بیشتر دخترست یه دوست داه که سنگ صبوره و این صُبَتا.

جای یاسمین اسمِ هر دختر دیگه ای که ازش رمان نوشتنُ بذارین تمام چیزایی که گفتم با اندکی دخل و تصرّف درست از آب در میاد.

به اضافه اینکه این رمان ها همشون چاشنیِ بازی یا احساسات مخاطب های 14 تا 17 سال رو دارن حالا یا با خودکشی یا فرار به جایی که کسی دستش بهش نرسه و اینا.
+مخصوصا اگه نویسنده م.مودب پور باشه.
+دو نفر هم که هیچ وقت به هم نمیرسن.

یه ژانر جدیدن این کتابا: عاشقانه - تخیّلی.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
7- ورونیکا تصمیم میگرد بمیرد.

5f4d49559cdc7bf464765efe6c7f1722.jpg

از خیلیا شنیدم که میگن خیلی کتاب خوبیه و اینا ولی به نظر من خیلی خوب نبود.
بد نبود ولی خب خوب هم نه.

وارد شدن به یک بیمارستان روانی و رو به رو شدن با آدم ها و اتفاقات متفاوت و اینکه فهمید باید زندگی کنه و نمیدونم زندگی کردن خوبه و این ها موضوع داستانه.

یه جوریه کلا خیلی عادی و معمولیه داستان. :|

آخرشم اصلن خوب نبود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
14- در رویای بابل

9643623876.240.jpg

به نقل از مرضیــــه :
در کل بد نبود ولی حالا خیلیم خوب نبود.
به نظرم خیلی معمولی بود و ایده ی در رویا و اینا هم خیلی خلاقانه نبود.یعنی یه موضوع یک خطی داشت که شده بود کتاب.
کلا خیلی بی مزه بود به نظرم. :|
خوشم نیومد :|
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
11-جانستان کابلستان

344956.jpg

"من از پرسه زدن در شهرها بیشتر چیز آموخته ام تا از پرسشِ از کتب در کتابخانه ها! برای فهمِ روح یک شهر، هیچ چاره ای نیست الّا پرسه زدن. روح شهر، عاقبت خود را نشان خواهد داد.
شاید زیرِ سطل زباله ای باشد، یا روی سقفِ آسمان خراشی، یا پشت جعبه آینه ای..."
از کتاب جانستان کابلستان- صفحه 287- بندآخر

به همین دلیلی که خود نویسنده تو کتاب گفته از خوندن سفرنامه خوشم نمیاد.
یعنی هیچ حسّ خاصی بهم نمیده.
البته این کتاب خیلی هم سفرنامه نبود چون خیلی کم از مکان ها و کشوری که مقصد بوده یعنی افغانستان گفته شده و خیلی توصیف نکرده اون کشور رو و بیشتر حرف هایی که با مردم زده رو گفته و حس و حال خودشُ.
کلا سفرنامه های امیرخانی به اندازه ی داستان هاش خوب نیست. داستان سیستان هم خوب نبود به نظرم.
ولی یه چیزِ خوبه کتاب این بود که یه سری لغت افغانی رو معرفی کرده بود و اینکه عکس داشت هم خیلی خوب بود.
بعد کلا فصل آخر،انتخابیات،هیچ ربطی نداشت و کاملا یه فصل سیاسی بود که راجعبه افغانستان و اتفاقات منطقه بود و صرفا چون اوضاع منطقه تو اون زمان قاتی پاتی بود به نظرم خواسته بود اینم یه چیزی گفته باشه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

م.ز

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
2,766
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
تهران
16-کافکا در کرانه

kafka-dar-karane-166.jpg

داستان درباره ی پسر 15ساله ای به نام کافکا تاموراست که در توکیو به همراه پدرش،مجسمه سازی پیشرفته و روان پریش، زندگی میکند.
مادر و خواهرش در 4سالگی بدون دلیل واضحی ترکش میکنن و او بعد ها به دنبال آنها از خانه فرار میکند.
او توسط پدرش نفرین شده و میخواهد از این سرنوشت فرار کند اما در رویاهایش اسیر آن میشود.

داستان از جایی شروع میشه که یه عده کودک دبستانی به همراه معلمشان در پایان جنگ جهانی دوم برای گردآوری قارچ به کوهستان میروند و این کار غیر عادی نیست چون بچه های مدرسه زیاد به گردش علمی میرفتند.
بر اثر حادثه ای مشکوک در کوهستان همه از هوش میروند و یکی (ناکاتا) مدتها به هوش نمی آید و وقتی به هوش می آید حافظه اش را به کل از دست داده و استعدادهای خارق العاده ای مانند توانایی حرف زدن با گربه ها و باران سازی به دست آورده.
زندگی و رویاهای کافکا با ناکاتا در بزرگسالی گره میخورد.
فصلهای کتاب به جز فصل اول و یکی دو فصل دیگه، یکی در میون از زبان کافکا و زبان ناکاتا گفته شده.
فصلهایی که کافکا بیان میکند اول شخص و زمان حال است.
و فصلهایی که ناکاتا بیان میکند سوم شخص و زمان گذشته است. و اینکه فصلهای سوم شخص طوری گفته شده که از اول نمیشه فهمید بچه ای که توی کوهستان از همه دیرتر بهوش اومد همون ناکاتا بوده.
مرز بین واقعیت و رویا خیلی تتو این کتاب مشخص نیست و این کمک میکنه هر تصویری که دوست داری از اون صحنه بسازی.
توصیفای کتاب نه بیش از حد زیاده که حوصله ی آدم سر بره و محدود بشه و نه بیش از حد کم که هیچ تصوری بهت نده.
اینکه نمیتونی ته کتاب رو دقیقا حدس بزنی خوبه.
در کل راضی بودم، خوب بود. :D
 
بالا