کیارش - ۶۸۶۳

  • شروع کننده موضوع
  • #1

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
فیلم‌های خارجی:

× A Clockwork Orange - Stanley Kubrick
× Full Metal Jacket - Stanley Kubrick
× Immortal Beloved - Bernard Rose
× Requiem For A Dream - Darren Aronofsky

فیلم‌های ایرانی:

× حوض نقاشی - مازیار میری

توضیحات:

۱- فیلم‌ها بر اساس حروف الفبا مرتب شده‌ن.
۲- تصمیم گرفتم از این به بعد فقط فیلم‌هایی رو اینجا قرار بدم که درموردشون چیزی نوشتم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
Requiem For A Dream - Darren Aronofsky

Requiem_for_a_dream.jpg


Requiem For A Dream
کارگردان: Darren Aronofsky
محصول ۲۰۰۰
بازیگران: Ellen Burstyn, Jared Leto, Jennifer Connelly​

خلاصه داستان:

هری گلدفارب (Jared Leto) پسریه که با مادرش (Ellen Burstyn) زندگی می‌کنه. هری و دوتا از دوستاش تایرون (Marlon Wayans) و ماریون (Jennifer Connelly) به دنبال پول دراوردن از یه راه سریع هستن که باعث میشه به سمت مواد مخدر کشیده بشن...
فیلم با هری شروع می‌شه ولی باید گفت هر چهار تا شخصیت، شخصیت‌های اصلی محسوب می‌شن و فیلم سقوط شخصیت‌های اصلی رو به نمایش می‌کشه.

نقد فیلم:

نکته منحصر به فردش همین نحوه روایت داستانه! داستان زندگی چهار نفر به صورت موازی با هم پیش می‌ره و کارگردان به نحو احسن اینو نشون داده! البته داستان فیلم، داستان غم‌انگیزیه و نباید انتظار پایان خوبی ازش داشت. وقتی فیلم تموم می‌شه بیننده بهت زده می‌مونه و فقط به حال کاراکترها افسوس می‌خوره! (دیدن فیلم به افراد حساس توصیه نمی‌شود! :D)

موسیقی متن فیلم که کار آقای Clint Mansell هست در یک کلام فوق‌العادس!! در حقیقت به لطف موسیقی عالیه که فیلم اینقدر رو بیننده اثر می‌ذاره. بعد از دیدن فیلم هیچ‌وقت تم اصلی آهنگ از ذهنتون بیرون نخواهد رفت...

بازیگرا همه خیلی خوب بازی کردن جوری که حرفی واسه گفتن نمی‌مونه. مخصوصاً Ellen Burstyn که به خاطر این فیلم نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل زن هم شد.

یه سری نکات قابل توجه دیگه هم هست. مثل تیتراژ یا یه افکت کلی که روی تصویر انداخته (اسمشو نمیدونم! :D)، نماهای فیلم‌برداری و...

نکات پایانی:

از اون فیلم‌هاییه که باید حداقل یه بار تو عمرتون ببینید.
با خانواده نبینیدش! :-" تنهایی تو یه جای آروم نگاه کنید که کسی بهتون کاری نداشته باشه. برا این میگم که خودم تقریباً وسط مهمونی دیدم. :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
Immortal Beloved - Bernard Rose

Immortal_beloved_film.jpg


Immortal Beloved
کارگردان: Bernard Rose
محصول ۱۹۹۴
بازیگران: Gary Oldman, Jeroen Krabbé​

خلاصه داستان:

لودویگ ون بتهوون (با بازی Gary Oldman)، آهنگساز معروف، یه نامه برای کسی که همیشه دوسش داشته نوشته و قبل از مرگش وصیت می‌کنه بقیه هرطور شده این نامه رو به مقصد برسونن. اما توی نامه از فرد خاصی اسم برده نشده!
آنتون شیندلر (Jeroen Krabbé) که منشی بتهوون بوده برای پیدا کردن صاحب واقعی نامه دست به کار می‌شه...

نقد فیلم:

... My angel, my all, my other self

شیندلر یکی‌یکی می‌ره دنبال افرادی که بتهوون رو می‌شناختن و اونا هم هرچی درمورد بتهوون می‌دونن به شیندلر می‌گن؛ به امید این که صاحب اصلی نامه پیدا بشه. در اولین صحنه فیلم بتهوون می‌میره و داستان به صورت فلش‌بک‌های دوستان بتهوون روایت می‌شه. در مورد داستان باید بگم که اکثر چیزایی که تو فیلم می بینید توی زندگی واقعی بتهوون وجود داشته اما در حقیقت صاحب اصلی نامه هیچوقت مشخص نشده. یعنی فقط آخر داستان تخیلات نویسندس!

خوب فیلم در مورد بتهوونه و طبعاً تو این فیلم موسیقی متن نقش مهمی رو ایفا می‌کنه. اکثر آهنگ‌هایی که در طول فیلم شنیده می‌شن ساخته خود بتهوون هستن. انتخاب قطعات هم خوبه. نکته جالب توجه دیگه ترتیب نواخته‌شدن قطعاته! آهنگ‌ها به ترتیب ساخته شدن توسط بتهوون واقعی (;D) شنیده می‌شن. یعنی هرچقد فیلم جلوتر می‌ره و بتهوون پیرتر می‌شه، آهنگ‌های جدیدتری به گوش می‌رسن.

به نظر من انتخاب بازیگر نقش بتهوون خیلی خوب بوده. گری اولدمن به خوبی از پس این نقش براومده و اون بداخلاقی و تندخویی بتهوون رو کاملاً نشون می‌ده! بازیگر نقش اسکار شیندلر هم نسبتاً خوب بازی کرده.

یه چیز دیگه هم در مورد این فیلم خیلی دوست دارم و اون صحنه‌هاییه که توش کر بودن بتهوون به نمایش درمیاد. بعضی وقت‌ها انتظار دارید صدایی بشنوید ولی از همون اول نمی‌شنوید. بعضی وقت‌ها وسط آهنگ، صحنه رو از دید بتهوون می‌بینیم و صداها قطع می‌شن. فیلم این حس بتهوون رو خیلی خوب انتقال داده و بیننده واقعاً اون درماندگی بتهوون رو درک می‌کنه.

نکات پایانی:

اگه اهل موسیقی کلاسیک و دوستدار بتهوون هستید حتماً این فیلمو ببینید. اگر هم نیستید حتماً بعد از دیدن این فیلم علاقه‌مند می‌شید! :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
حوض نقاشی - مازیار میری

poster_hoze_naghashi1_1_.jpg


حوض نقاشی
کارگردان: مازیار میری
محصول ۱۳۹۱
بازیگران: شهاب حسینی، نگار جواهریان​

خلاصه داستان:

رضا (شهاب حسینی) و مریم (نگار جواهریان) یه زوج معلولن که دارن شاد و خوشحال با پسرشون سهیل کنار هم زندگی می‌کنن. مدرسه از پدر و مادر سهیل می خواد که برای بررسی وضعیت درسی بچشون به دیدن مسئولین بیان. مریم برخلاف میل سهیل به مدرسه میاد ولی اتفاقاتی رخ می‌ده که باعث می‌شه سهیل به خاطر معلولیت ذهنی والدینش شرمنده و ناراحت بشه. سهیل خونه رو ترک می کنه و به خونه خانم ناظم مدرسه پناه می‌بره...
فیلم روایت مشکلات این خانواده متفاوت و مقابله خانواده با این مشکلاته.

نقد فیلم:

گریه مال مَرده! فقط وقتی گریه می‌کنی، سرتو بالا بگیر...!

از داستان می‌شه برداشت کرد که این فیلم یه فیلم درامه. کارگردان و نویسنده احساسات مخاطب رو هدف گرفتن و توی این زمینه هم موفق عمل کردن. داستان فیلم جالب و نسبتاً جدیده. دیالوگ‌ها نسبتاً خوب و کار شده‌ن. بعضی جاها مخاطب رو می‌خندونن و بعضی جاها اشکتون رو در میارن.
شخصیت‌های اصلی خوب پرورونده شدن. فیلم خیلی روی این زن و شوهر مانور می‌ده و همین باعث می‌شه که این دو نفر تو ذهنتون ماندگار بشن. نکته منفی که بعد از تموم شدن فیلم کاملاً حس می شه شخصیت‌های فرعین! این شخصیت‌های فرعی متعدد که بعضاً حضورشون توی فیلم نقشی در جلو بردن داستان هم نداره اصلاً اونطوری که باید پرداخته نشدن و فیلم‌نامه نقششون رو تو ذهن مخاطب پر رنگ نکرده! که به نظرم این یکی از نکات ضعف فیلم محسوب می‌شه.

50.jpg

بازی شهاب حسینی و نگار جواهریان یکی از نقات قوت فیلمه که باعث می‌شه ضعف‌های فیلم تو قسمت‌های دیگه تا حدودی به چشم نیاد. شهاب حسینی تو حوض نقاشی یکی از بهترین بازی‌هاشو ارائه داده. تو چند صحنه خاص هم واقعاً عالی کار کرده ولی بازیگریه که فیلم‌های بهتر از این هم بازی کرده و پتانسیل بهتر بودن هم داره.

به نظرم طراحی صحنه و فیلم‌برداری در کنار بازی شخصیت‌های اصلی از بهترین ویژگی‌های حوض نقاشی بودن. کل فضای فیلم خیلی رنگی و قشنگ دراومده و حس خوبی به بیننده می‌ده! انتخاب لوکیشن‌ها مثل خونه مریم و رضا خیلی خوب بوده. فیلم‌برداری واقعاً قویه! توی انتخاب نماهای فیلم‌برداری و زاویه دوربین خیلی دقت شده و انصافاً هم خوب از آب دراومده.

تو کل فیلم موسیقی خاصی به گوش من نرسید! :D
در حقیقت از آهنگ پس زمینه خیلی کم استفاده شده. اون جاهایی هم که استفاده کرده یه چیز معمولیه. صدابرداری و صداگذاری هم کاملاً معمولیه. نکته مثبت یا منفی خاصی نداره.

نکات پایانی:

خب حوض نقاشی یه فیلم ایرانیه؛ با یه پایان کاملاً ایرانی!
به دیدنش می‌ارزه. در کل نظرم مثبت بود. حتماً ببینید و تو سینما هم ببینید!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
Full Metal Jacket - Stanley Kubrick

Full_Metal_Jacket_poster_1_.jpg


Full Metal Jacket
کارگردان: Stanley Kubrick
محصول ۱۹۸۷
بازیگران: Matthew Modine, Vincent D'Onofrio, R. Lee Ermey​

خلاصه داستان:

داستان تو زمان جنگ ویتنام اتفاق میفته. یه گروه از سربازای تازه استخدام شده United States Marine Corps به هدف آموزش نظامی وارد یه کمپ آموزشی می‌شن. فیلم از دو قسمت تشکیل شده. قسمت اول تو کمپ اتفاق میفته و از ورود تا فارغ شدن سربازا رو روایت می‌کنه. تو قسمت دوم ما با یکی از سربازهای آموزش دیده با اسم مستعار جوکر همراه می‌شیم که برای خدمت به ویتنام اعزام می‌شه.

نقد فیلم:

[ltr]
In Vietnam the wind doesn't blow, it sucks.
[rtl]

بخش اول فیلم که حدود ۴۵ دقیقه ابتدایی فیلم رو به خودش اختصاص داده (طول کل فیلم ۲ ساعته.) در یک کلمه عالی از آب دراومده.
فیلم با نشون دادن چهره‌ی اخمو سربازایی شروع می‌شه که مجبورن برای رفتن به کمپ آموزشی موهاشونو از ته بزنن. همراه با اون آهنگ پس‌زمینه پخش می‌شه که می‌خونه: "Goodbye my sweetheart, Hello Vietnam". شروع فیلم جالب از آب دراومده و جذبتون می‌کنه. بعد از اون ما برای اولین بار مربی ارشد سربازها رو می‌بینیم که یه گروهبان بداخلاق و تندخو به نظر می‌رسه. Ronald Lee Ermey، بازیگر نقش گروهبان، که در واقعیت هم مربی سربازان USMC بوده بهترین بازی ممکن برای این نقش رو ارائه داده. فوق‌العاده خوب بازی کرده! گفته می‌شه کوبریک اول راضی نبوده این نقش به ارمی واگذار بشه ولی بعد از ضبط چند پلان ارمی کوبریک رو مبهوت می‌کنه. به علاوه کوبریک که به دقت و صبر بالا در ضبط کردن پلان‌ها معروفه گفته صحنه‌هایی که ارمی توشون حضور داشته رو حداکثر دو یا سه بار ضبط می‌کرده. تمام این نکات نشون‌دهنده قدرت بالای ارمی در بازیگریه.

full_metal_jacket_sergeant_670.jpg

دیالوگ‌های فیلم عالی کار شده‌ن. برای نوشتن تک‌تک دیالوگ‌ها زمان گذاشته شده. دیالوگ‌های گروهبان به تنهایی یکی از نکات قوت کل فیلم محسوب می‌شن. لازم به ذکره که کوبریک نقش زیادی تو نوشتن این دیالوگ‌ها نداشته و بیشتر ارمی رو برای این کار آزاد گذاشته. ممکنه ابتدای فیلم به دیالوگ‌های گروهبان بخندید ولی بعد از مدتی متوجه تاریکی پشت این دیالوگ‌های به ظاهر خنده‌دار می‌شید و مجبور می‌شید به عمق مفهوم دیالوگ‌ها فکر بکنید. شخصیت لئونارد لورنس هم خیلی به این فضاسازی کمک کرده. اولین بار که بیننده لئونارد رو می‌بینه در حال جواب دادن به گروهبانه. گروهبان داره ازش پرس‌وجو می‌کنه و لئونارد لبخند به لب داره. بعد از اون گروهبان لئونارد رو به سختی مجازات می‌کنه. چون فکر می‌کنه لئونارد با لبخند زدن قصد مسخره کردنش رو داره. بعد از این تا آخر فیلم لئونارد رو در حال لبخند زدن نمی‌بینیم. گروهبان و جو کمپ روی لئونارد تاثیری می‌ذاره که نه تنها دیگه نمی‌تونه لبخند بزنه، بلکه در آخر هم موجب می‌شه لئونارد سلامت عقلیشو از دست بده.

از بازیگری ارمی خیلی تعریف کردم ولی از بازی خوب بقیه بازیگرا هم نباید غافل شد. بازیگرا همه در سطح خوبی بازی کردن که البته یکی از دلایلش کمال‌گرایی کارگردانه. کوبریک به این معروفه که یه صحنه رو انقد ضبط می‌کرده تا به اون صحنه ایده‌آلی که تو ذهنش بوده برسه. به لطف بازی‌های عالی و داستان‌پردازی قوی ۴۵ دقیقه قسمت اول فیلم مثل برق و باد می‌گذره! بعد از این ما وارد ویتنام می‌شیم. فیلم تو این قسمت یکم افت می‌کنه و از جذابیتش کاسته می‌شه. فاز فیلم کلاً عوض می‌شه. ما از کمپ آموزشی به ویتنام اومدیم و با جوکر همراه می‌شیم. یه سری از شخصیت‌های کمپ دیگه تو فیلم حضور ندارن و جای خالیشون حس می‌شه. به خاطر همین یکم طول می‌کشه که فیلم دوباره براتون جذاب بشه. جوکر به صورت اتفاقی چندتا از دوستای کمپ آموزشی رو می‌بینه و با هم عازم یه عملیات می‌شن. وقتی اون مأموریت شروع می‌شه باز هم به جذابیت فیلم افزوده می‌شه و بیننده رو تا پایان فیلم مجذوب نگه می‌داره.

full_metal_jacket_joker_trench_bunker_670.jpg

یکی از بهترین صحنه‌های فیلم، صحنه‌ی مردن کابوی (یکی از دوستان جوکر تو کمپ) ـه. این صحنه از تأثیرگذارترین صحنه‌های فیلمه و واقعاً اوج خشم و درماندگی یه سرباز رو می‌رسونه. کابوی که می‌دونه به زودی می‌میره از این ناراحته که نتونسته وظایف فرماندهی‌ش رو درست انجام بده و به طرز احمقانه‌ای مورد اصابت تیر قرار گرفته. به خاطر این با درماندگی فریاد می‌زنه. از طرفی از این‌که داره می‌میره هم ناراحته و داره گربه می‌کنه. همه این‌ها رو Arliss Howard، بازیگر نقش کابوی، به بهترین نحو ممکن با بازی و حرکات چهره خودش نشون داده. فیلم‌برداری و کارگردانی عالی هم باعث شده یک پلان فوق‌العاده به وجود بیاد.

نکات پایانی:

[ltr]Gunnery Sergeant Hartman: Today, you people are no longer maggots. Today, you are Marines. You're part of a brotherhood. From now on until the day you die, wherever you are, every Marine is your brother. Most of you will go to Vietnam. Some of you will not come back. But always remember this: Marines die. That's what we're here for. But the Marine Corps lives forever. And that means YOU live forever.[rtl]

Stanley_Kubrick_Kubrick_Matthew_Modine_Full_Metal_Jacket_Set_2.jpg

Full Metal Jacket یا همون «غلاف تمام فلزی» یه فیلم معمولی در مورد جنگ نیست بلکه فیلمی درمورد آدم‌های درگیر جنگه. آدم‌هایی که ناخواسته وارد جنگ شدن و حتی هدف جنگ رو نمی‌دونن و فقط از دستورات مافوق خودشون اطاعت می‌کنن. غلاف تمام فلزی به خوبی تغییر‌های تدریجی که جنگ تو وجود آدم‌ها باقی می‌ذاره رو نشون می‌ده. تغییرهایی که ممکنه نه فقط از جنگ، حتی از کمپ‌های آموزشی USMC، که هدفشون تبدیل کردن انسان‌ها به ماشین‌های سلاخیه، نشئت گرفته باشن. تغییرهایی که ممکنه آدم‌ رو مثل لئونارد لورنس تا مرز جنون پیش ببرن. ما اول فیلم جوکر رو می‌بینیم که به دلیلی از طرف گروهبان مربی توبیخ می‌شه و تا مرز گریه کردن پیش می‌ره. اما بعد از چند ماه تو ویتنام دوستانش رو جلو چشماش از دست می‌ده و فقط با خشم و اندوه نگاه می‌کنه.

ممکنه بعضی‌ها از پایان فیلم ایراد بگیرن که داستان نصفه و نیمه مونده و در حقیقت سرنوشت سربازا مشخص نشده. خب این هم از ویژگی فیلم‌های کوبریک محسوب می‌شه و به نظر من اشکالی هم نداره. کارگردان اون مفهومی رو که مد نظر داشته رسونده و وقتی مفهوم دیگه رسونده شده ادامه فیلم لزومی نداره و فقط باعث بی‌مزه شدن فیلم می‌شه.

یکی از بهترین فیلم‌هایی که تا الان دیدم. شدیداً توصیه می‌شه.

پ.ن. خیلی زیاد شد؟ :-?
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
A Clockwork Orange - Stanley Kubrick

Clockwork_orangeA.jpg


A Clockwork Orange
کارگردان: Stanley Kubrick
محصول ۱۹۷۱​

پرتقال کوکی داستان الکس نوجوونه که تو زندگیش فقط به سه چیز علاقه داره: خشونت، تجاوز، و سمفونی شماره‌ی نه بتهوون.
الکس تنها نیست؛ با سه نفر از دوستاش که دست‌کمی از خودش ندارن یه گروه تشکیل داده. این گروه زندگی‌شون رو با انجام دادن کارای مورد علاقه‌شون -که عمده‌ش آزار و اذیت باقی مردمه- سپری می‌کنن. تک نبودن الکس شاید اوّلین تلاش نویسنده برای معمولی نشون دادن شخصیتی که خلق کرده باشه.
داستان پرتقال کوکی اقتباسیه از رمانی به همین نام. متأسفانه نه تو فیلم و نه تو کتاب اشاره‌ای به گذشته‌ی شخصیت اوّل داستان وجود نداره؛ ولی نویسنده از ما انتظار داره به الکس به چشم آدمی نگاه کنیم که میل به خشونت از بدو تولّد درونش وجود داشته. ضدّقهرمان داستان، آدمیه که با شنیدن سمفونی نهم بتهوون صحنه‌های خشونت‌آمیز رو به یاد میاره. حتّی انجیل رو به خاطر روایت جنگ‌ها و خشونت‌هایی که توش شرح داده شده می‌خونه.
فیلم می‌خواد الکس و امثالش تو دنیای واقعی رو یه نمونه‌ی معمولی دیگه از انسان‌هایی که هرروز به دنیا میان نشون بده. قرار دادن سمفونی شماره‌ی نه بتهوون توی لیست علاقه‌مندی‌های الکس یکی از تکنیک‌های زیرکانه‌ی نویسنده در همین راستاست: همون‌طوری که انسان‌هایی وجود دارن که سمفونی شماره‌ی نه بتهوون رو دوست دارن، انسان‌هایی هم هستن که خشونت رو می‌پسندن و ازش لذّت می‌برن.
پرتقال کوکی در این زمینه دو تا سؤال مطرح می‌کنه. اوّل این که ما از چه معیاری برای تشخیص خوب یا بد بودن این ویژگی‌های انسانی استفاده می‌کنیم؟ و دوّم این که در مقابل هرکدوم از این ویژگی‌ها، خود شخص و جامعه چه عکس‌العملی باید نشون بدن؟

ludwig_alex.jpg

شباهتی بین این دو تصویر می‌بینید؟ :‌دی

از نکات قابل توجّه در مورد پرتقال کوکی موسیقی متنشه که از تعدادی قطعه‌ی کلاسیک به علاوه‌ی چند ریمیکس الکترونیک از اونا تشکیل شده. تم اصلی پرتقال کوکی از مشهورترین قطعه‌های این فیلمه که ریمیکسیه از یه قطعه‌ی کلاسیک به اسم «مارچ خاکسپاری ملکه ماری». نشانه‌های روح سرکش الکس تو این موسیقی کاملاً مشهوده؛ شنونده وقتی به این قطعه گوش می‌ده مثل قهرمان داستان به وجد میاد. از این جهت موسیقی خیلی به فضاسازی تو فیلم کمک کرده. می‌تونید از اینجا به این اثر گوش بدید.

یه روز که الکس مشغول دزدی و تجاوزه پلیس از راه می‌رسه. الکس نمی‌تونه فرار کنه؛ پس دستگیر و راهی زندان می‌شه. تو زندان الکس به فکر اصلاح خودش میُفته تا زودتر آزاد بشه. خبر می‌رسه که روش درمانی جدیدی با پشتیبانی دولت داره تست می‌شه که مجرم‌ها رو در مدّت زمان کوتاهی تبدیل به آدم‌های معمولی می‌کنه. الکس داوطلب می‌شه تا این درمان رو که «روش لودوویکو»[nb]Ludovico technique (تلمیح به اسم لودویگ ون بتهوون؟)[/nb] نام داره امتحان کنه.
فلذا با شخصیت اوّل داستان همراه می‌شیم که راهی یه مرکز درمانی می‌شه و اون‌جا با لودوویکو روبرو می‌شه. این درمان چیزی نیست جز پخش کردن ویدئوهای خشونت‌آمیز جلوی بیمار، در حالی که چشم‌هاش رو به زور باز نگه داشتن، و البته از سمفونی شماره‌ی نهم بتهوون به عنوان عامل محرّک[nb]بخوانید شرطی‌شدن کلاسیک رو در ویکی‌پدیا.[/nb] استفاده می‌کنن. بعد از سپری کردن دوره‌ی درمان الکس فارغ می‌شه و به جامعه برمی‌گرده؛ ولی فقط در ظاهر درمان شده. «الکس بزرگ» تبدیل به انسان بی‌اراده و سستی شده که توانایی دفاع از خودش رو نداره و در صورت مواجهه با هر نوع خشونت، حالش به شدّت بد می‌شه. شخصیت اوّل داستان قربانی حکومت و جامعه‌ای می‌شه که نمی‌دونن چطور باید در مقابل رفتارهای الکس و امثالش واکنش نشون بدن؛ نمی‌دونن چطور باید مهارشون کنن؛ بنابراین سعی می‌کنن این رفتارها رو تغییر بدن و از بین ببرن. دوباره اشاره‌ای می‌شه به این که الکس بی‌گناهه و فقط یه قربانیه: دوستای الکس که مثل خودش بودن ولی پلیس دستگیرشون نکرده بود، حالا خودشون پلیس شدن و دارن تو جامعه ایفای نقش می‌کنن. شاید راه بهتری برای ارضای حس خشونت‌طلبی درونشون پیدا کردن.

از قضای روزگار، الکس به دست نویسنده‌ای میُفته که قبلاً خانواده‌ش مورد تجاوز قرار گرفته بودن. این نویسنده که از مخالفین دولت هم هست، وقتی از نقطه ضعف الکس خبردار می‌شه، الکس بیچاره رو تو یه اتاق حبس می‌کنه و با پخش کردن موسیقی مورد تنفّرش، اونو وادار به تلاش برای خودکشی می‌کنه. با این کار هم ازش انتقام می‌گیره و هم بهانه‌ای پیدا می‌کنه برای انتقاد از دولتی که با حمایت کردن از یه روش درمانی جدید باعث خودکشی یه جوون بی‌گناه شده‌ن!
حالا الکس راهی بیمارستان شده. نخست‌وزیر به ملاقاتش میاد و با وعده‌هایی اونو وادار می‌کنه از درمان خودش اعلام رضایت کنه. به این ترتیب فیلم با نشون دادن نخست‌وزیر و الکس که با هم دست می‌دن و رو به دوربین‌ها لبخند می‌زنن رو به اتمام می‌ره.
جامعه با کدوم خط‌کش خوبی و بدی آدم‌ها رو اندازه می‌گیره؟ الکس یه روز تو روزنامه‌ها آدمی غیرعادّیه که می‌خواد خودکشی کنه؛ و روز بعد نمونه‌ی موفّقیت دولت در زمینه‌ی درمان‌های جدیدش. ولی در انتهای فیلم، الکس بیشتر از هر چیزی، خود الکسه؛ همون آدم عجیب و غریب و خشونت‌طلب. جنبه‌ی انتقادی فیلم بیشتر از همه معطوف به دولت‌ها، سازمان‌های پزشکی و هر آدم دیگه‌ایه که فکر می‌کنن با روش‌های عجیب و غریب و نامتعارف می‌تونن سرشت آدم‌ها رو دست‌کاری کنن. پایان مبهوت‌کننده‌ی فیلم به نوعی تمام کارهای این افراد رو باطل می‌کنه. و یادآور این جمله‌ی کشیش زندانه:
[ltr]"Goodness is something to be chosen..."
 
بالا