A Clockwork Orange - Stanley Kubrick
A Clockwork Orange
کارگردان: Stanley Kubrick
محصول ۱۹۷۱
پرتقال کوکی داستان الکس نوجوونه که تو زندگیش فقط به سه چیز علاقه داره: خشونت، تجاوز، و سمفونی شمارهی نه بتهوون.
الکس تنها نیست؛ با سه نفر از دوستاش که دستکمی از خودش ندارن یه گروه تشکیل داده. این گروه زندگیشون رو با انجام دادن کارای مورد علاقهشون -که عمدهش آزار و اذیت باقی مردمه- سپری میکنن. تک نبودن الکس شاید اوّلین تلاش نویسنده برای معمولی نشون دادن شخصیتی که خلق کرده باشه.
داستان پرتقال کوکی اقتباسیه از رمانی به همین نام. متأسفانه نه تو فیلم و نه تو کتاب اشارهای به گذشتهی شخصیت اوّل داستان وجود نداره؛ ولی نویسنده از ما انتظار داره به الکس به چشم آدمی نگاه کنیم که میل به خشونت از بدو تولّد درونش وجود داشته. ضدّقهرمان داستان، آدمیه که با شنیدن سمفونی نهم بتهوون صحنههای خشونتآمیز رو به یاد میاره. حتّی انجیل رو به خاطر روایت جنگها و خشونتهایی که توش شرح داده شده میخونه.
فیلم میخواد الکس و امثالش تو دنیای واقعی رو یه نمونهی معمولی دیگه از انسانهایی که هرروز به دنیا میان نشون بده. قرار دادن سمفونی شمارهی نه بتهوون توی لیست علاقهمندیهای الکس یکی از تکنیکهای زیرکانهی نویسنده در همین راستاست: همونطوری که انسانهایی وجود دارن که سمفونی شمارهی نه بتهوون رو دوست دارن، انسانهایی هم هستن که خشونت رو میپسندن و ازش لذّت میبرن.
پرتقال کوکی در این زمینه دو تا سؤال مطرح میکنه. اوّل این که ما از چه معیاری برای تشخیص خوب یا بد بودن این ویژگیهای انسانی استفاده میکنیم؟ و دوّم این که در مقابل هرکدوم از این ویژگیها، خود شخص و جامعه چه عکسالعملی باید نشون بدن؟
شباهتی بین این دو تصویر میبینید؟ :دی
از نکات قابل توجّه در مورد پرتقال کوکی موسیقی متنشه که از تعدادی قطعهی کلاسیک به علاوهی چند ریمیکس الکترونیک از اونا تشکیل شده. تم اصلی پرتقال کوکی از مشهورترین قطعههای این فیلمه که ریمیکسیه از یه قطعهی کلاسیک به اسم «مارچ خاکسپاری ملکه ماری». نشانههای روح سرکش الکس تو این موسیقی کاملاً مشهوده؛ شنونده وقتی به این قطعه گوش میده مثل قهرمان داستان به وجد میاد. از این جهت موسیقی خیلی به فضاسازی تو فیلم کمک کرده. میتونید از
اینجا به این اثر گوش بدید.
یه روز که الکس مشغول دزدی و تجاوزه پلیس از راه میرسه. الکس نمیتونه فرار کنه؛ پس دستگیر و راهی زندان میشه. تو زندان الکس به فکر اصلاح خودش میُفته تا زودتر آزاد بشه. خبر میرسه که روش درمانی جدیدی با پشتیبانی دولت داره تست میشه که مجرمها رو در مدّت زمان کوتاهی تبدیل به آدمهای
معمولی میکنه. الکس داوطلب میشه تا این درمان رو که «روش لودوویکو»[nb]Ludovico technique (تلمیح به اسم لودویگ ون بتهوون؟)[/nb] نام داره امتحان کنه.
فلذا با شخصیت اوّل داستان همراه میشیم که راهی یه مرکز درمانی میشه و اونجا با لودوویکو روبرو میشه. این درمان چیزی نیست جز پخش کردن ویدئوهای خشونتآمیز جلوی بیمار، در حالی که چشمهاش رو به زور باز نگه داشتن، و البته از سمفونی شمارهی نهم بتهوون به عنوان عامل محرّک[nb]بخوانید
شرطیشدن کلاسیک رو در ویکیپدیا.[/nb] استفاده میکنن. بعد از سپری کردن دورهی درمان الکس فارغ میشه و به جامعه برمیگرده؛ ولی فقط در ظاهر درمان شده. «الکس بزرگ» تبدیل به انسان بیاراده و سستی شده که توانایی دفاع از خودش رو نداره و در صورت مواجهه با هر نوع خشونت، حالش به شدّت بد میشه. شخصیت اوّل داستان قربانی حکومت و جامعهای میشه که نمیدونن چطور باید در مقابل رفتارهای الکس و امثالش واکنش نشون بدن؛ نمیدونن چطور باید مهارشون کنن؛ بنابراین سعی میکنن این رفتارها رو تغییر بدن و از بین ببرن. دوباره اشارهای میشه به این که الکس بیگناهه و فقط یه قربانیه: دوستای الکس که مثل خودش بودن ولی پلیس دستگیرشون نکرده بود، حالا خودشون پلیس شدن و دارن تو جامعه
ایفای نقش میکنن. شاید راه بهتری برای ارضای حس خشونتطلبی درونشون پیدا کردن.
از قضای روزگار، الکس به دست نویسندهای میُفته که قبلاً خانوادهش مورد تجاوز قرار گرفته بودن. این نویسنده که از مخالفین دولت هم هست، وقتی از نقطه ضعف الکس خبردار میشه، الکس بیچاره رو تو یه اتاق حبس میکنه و با پخش کردن موسیقی مورد تنفّرش، اونو وادار به تلاش برای خودکشی میکنه. با این کار هم ازش انتقام میگیره و هم بهانهای پیدا میکنه برای انتقاد از دولتی که با حمایت کردن از یه روش درمانی جدید باعث خودکشی یه جوون بیگناه شدهن!
حالا الکس راهی بیمارستان شده. نخستوزیر به ملاقاتش میاد و با وعدههایی اونو وادار میکنه از درمان خودش اعلام رضایت کنه. به این ترتیب فیلم با نشون دادن نخستوزیر و الکس که با هم دست میدن و رو به دوربینها لبخند میزنن رو به اتمام میره.
جامعه با کدوم خطکش خوبی و بدی آدمها رو اندازه میگیره؟ الکس یه روز تو روزنامهها آدمی غیرعادّیه که میخواد خودکشی کنه؛ و روز بعد نمونهی موفّقیت دولت در زمینهی درمانهای جدیدش. ولی در انتهای فیلم، الکس بیشتر از هر چیزی، خود الکسه؛ همون آدم عجیب و غریب و خشونتطلب. جنبهی انتقادی فیلم بیشتر از همه معطوف به دولتها، سازمانهای پزشکی و هر آدم دیگهایه که فکر میکنن با روشهای عجیب و غریب و نامتعارف میتونن سرشت آدمها رو دستکاری کنن. پایان مبهوتکنندهی فیلم به نوعی تمام کارهای این افراد رو باطل میکنه. و یادآور این جملهی کشیش زندانه:
[ltr]
"Goodness is something to be chosen..."