Eglantine - 1570

  • شروع کننده موضوع
  • #1

nastaran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
111
امتیاز
185
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
کتابایی که خوندم و از خوندنشون پشیمون نیستم!
اونایی که ستاره دارن کتابایین که خیلی پسندیدم
1.کیمیاگر
پائولو کوئیلو
2.بیگانه*
آلبر کامو
3.بار هستی*
میلان کوندرا
4.صد سال تنهایی*
گابریل گارسیامارکز
5.ناتور دشت*
جی دی سلینجر
6.نامه های عاشقانه یک پیامبر
جبران خلیل جبران
7.دیوار
ژان پل سارتر
8.قلعه حیوانات
جورج ارول
9.مگس ها
ژان پل سارتر
10.پیام آور و ماسه و کف
جبران خلیل جبران
11.ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
پائولو کوئیلو
12.بادبادک باز*
خالد حسینی
13.هزار خورشید تابان
خالد حسینی
14.کلاس پرنده
اریش کستنر
15.دزیره
آن ماری سلینکو
16.بابا لنگ دراز
جین وبستر
17.طاعون
آلبر کامو
18.کسی که مثل هیچکس نیست
پوران فرخزاد
19.شازده کوچولو*
آنتوان دو سنت اگزوپری
20.غرور و تعصب
جین آستن
21.جنایت و مکافات*
فیودور داستایوسکی
22.ویزای کوه قاف
علیرضا میراسدالله
23.دستنوشته های یک کودک فهیم
امیرمهدی ژوله


کتابایی که دارم میخونم:
در جست و جوی زمان از دست رفته
(سری هفت جلدی شامل:
طرف خانهٔ سوان
در سایهٔ دوشیزگان شکوفا
طرف گرمانت
سدوم و عموره
اسیر
گریخته
زمان بازیافته)
مارسل پروست

کتابایی که باید بخونم:
1. کمدی الهی
دانته
2. جنگ و صلح
لئو تولستوی
3. دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم
جی دی سلینجر
4. 1984
جورج ارول
5. ناپیدا
پل استر
6. در سرزمین کوچک من
نادر ابراهیمی
7. کلیدر
محمود دولت آبادی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

nastaran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
111
امتیاز
185
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : EGLANTINE

1339099697%D8%B1%D9%88%DB%8C%20%D8%AC%D9%84%D8%AF.jpg



کیمیاگر
ترجمه دل آرا قهرمان
این کتاب جز اولین کتاباییه که خوندم(سال 81)
داستان در مورد یه چوپان جوان اسپانیایی به اسم سانتیاگو هستش که چند بار خواب میبینه در نزدیکی احرام مصر گنجی وجود داره طی یه سری اتفاقات تصمیم می گیره که برای به دست آوردن گنج راهی مصر بشه
در راه اتفاقات مختلفی براش میوفته. با کیمیاگری آشنا می شه و عاشق دختری به اسم فاطمه می شه ولی گویا نه زیاد! چون برای رسیدن به گنج عشق رو کنار می ذاره و...
بلاخره به مصر می رسه
جایی رو که تو خواب میدید رو می گرده دنبال گنج که در همین حال یه عده لات و لوت! مصری سر می رسن و یه تکه طلا تو بار و بنه ی سانتیاگو پیدا میکننکه مربوط به کیمیاگری بوده. با خودشون میگن پس لابد اینجا گنجی هست. اما هرچی می گردن چیزی پیدا نمی کنن. شروع می کنن به زدن چوپان که یالا بگو قضیه ی طلا و گشتن اینجا چیه.سانتیاگو بیچاره همه چیزو میگه
سر دسته ی لات ها کلی می خنده و می گه این احمق حتی ارزش زدنم نداره , ولش کنید بره
بعدم به چوپان می گه: (( منم چند بار خواب دیدم در اسپانیا زیر یک درخت در مراتعی که گوسفندان چوپانان می چرند گنجی هست , اما مثل تو انقدر احمق نیستم که برای خوابی موهوم صحرا هارو طی کنم))
اینجاست که سانتیاگو متوجه میشه که گنج در خونه ی خودش بوده در واقع:
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم/ یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
خلاصه اینکه برمیگرده و گنج رو پیدا می کنه

در واقع به نظر میاد کوئیلو قصد داشته یه داستان عرفانی بنویسه ولی خوب راستش من خیلی این کتابو نپسندیدم
در پروراندن عرفان خیلی خوب عمل نکرده بود. نثر کتاب قوی نبود و نویسنده خواننده رو سردرگم می کرد.
نمادها بیش از حد داستانو در دست داشت طوری که شاید خیلیا فک کنن که واقعا بحث سر زر دنیویه.
البته یه جاهایی سعی کرده که با جملاتی به داستان رنگ معنوی بده مثلا از زبان مرد کیمیاگری میگه :« هر جا كه قلبت باشد همانجا گنج هم خواهد بود»
یا جای دیگه میگه: «وقتي شما خواستار چيزي هستيد؛ همه جهان به حركت درمي‌آيد تا شما به اين خواسته خود برسيد» که این حرف اصلی کتاب "راز" هم هست و منم قبولش دارم
من این کتابو توصی نمیکنم به خصوص که بعده ها فهمیدم سرقت ادبی هم هست
در واقع کوئیلو عین داستان مولوی رو بدون اینکه کوچکترین اشاره ای بکنه باز نویسی کرده
اصل داستان به مراتب قشنگتره
تنها چیز مثبتی که در مورد "کیمیاگر" میشه گفت وجه تسمیه ی این کتابه.در واقع کیمیاگری یعنی در زندگی جرئت دنبا کردن رویای شخصی رو داشتن
کاری که سانتیاگو کرد.
در آخر اینکه اون چیزی که من از این کتاب گرفتم این بود:
گنج درون خود ماست( در خانه ی ما) و کیمیاگر کسی است که درون خود را دریابد
 
بالا