پاسخ : Fight Club
(باشگاه مشت زني) Fight Club
کارگردان :
David Fincher
نويسندگان :
Chuck Palahniuk (novel) - Jim Uhls (screenplay)
بازيگران :
Edward Norton - Brad Pitt - Helena Bonham Carter
ژانر :
درام
محصول کشور :
آمريکا
تاريخ انتشار :
1999/10/15
کمپاني سازنده :
Fox 2000 Pictures - Regency Enterprises - Linson Films
مدت زمان :
139 دقيقه
خلاصه داستان :
Edward Norton در اين فيلم نقش يک کارمند عادي و قانونمندِ يک کارخانه ي اتومبيل سازي را بازي مي کند. او در فيلم با نام Jack شناخته مي شود و مدتي است که از بي خوابي رنج مي برد. او به منظور حل اين مشکل و به توصيه ي پزشک معالج خود به جلسات مشاوره اي بيماران سرطاني مراجعه مي کند. جک پس از مدتي پي مي برد که با گريه کردن و تخليه ي احساسي و رواني خود در اين جلسات مي تواند بر مشکل بي خوابي خود غلبه کند. اما ورود دختري به نام Marla Singer به اين جلسات مشاوره اي شرايط را براي جک تغيير مي دهد. در حالي که جک در پي پيدا کردن راهي براي رها شدن از مشکل جديدش يعني Marla مي باشد در يکي از سفرهاي خود با فردي به نام Tyler Durden که نقش آن را Brad Pitt بازي مي کند آشنا مي شود و...
نقد فيلم :
Fight Club درامي است اکشن، اجتماعي و فلسفي و اقتباسي است از رماني به همين نام نوشته ي Chuck Palahniuk. به اعتقاد عده اي از منتقدين سينما از جمله جيمز براردينلي اين فيلم مي تواند نسخه ي ديگري از فيلم پرتقال کوکي باشد. اين فيلم همچون پرتقال کوکي همواره متهم به ستايش خشونت و مثبت جلوه دادن آن و گسترش تفکرات آنارشيستي بوده و هست.
Fight Club يک فيلم معمولي نيست. حتي قبل از شروع فيلم و با خواندن متن اخطار (Warning) (تصوير 1) آن مي توانيد متوجه اين مسئله بشويد.
تصوير 1
فيلم از درون مغز راوي (Jack) آغاز مي شود. اولين چهره اي که مي بينيد چهره ي Jack است. او در تمام لحظات فيلم حضوري پر رنگ دارد، درونيات ذهن اوست که در طول فيلم به مخاطب عرضه مي شود و در نهايت اوست که به عنوان راوي، داستان زندگي خودش را روايت مي کند. اما بر خلاف انتظار نقش اول فيلم شخص ديگري است; شخصي به نام Tyler Durden که در دقيقه ي 22 وارد فيلم مي شود. اگر به ليست بازيگران در تيتراژ ابتداي فيلم که به ترتيب ايفاي نقش معرفي مي شوند دقت کنيد به ترتيب نام هاي Brad Pitt و Edward Norton و Helena Bonham Carter را مي بينيد که به ترتيب در نقش هاي Tyler و Jack و Marla بازي مي کنند. اما ترتيب ورود اشخاص به فيلم طبق ليست بازيگران در تيتراژ انتهاي فيلم به گونه اي ديگر است.
نقش اول فيلم يعني Tyler Durden به طور رسمي در دقيقه ي 22 وارد فيلم مي شود. اما Tyler Durden در 22 دقيقه ي ابتداي فيلم و پيش از ورود رسمي اش به فيلم در 4 فريم حضور داشته (تصاوير 2 تا 5) و از آنجايي که هر فريم معادل 1/24م ثانيه ارزش زماني دارد يعني در هر ثانيه 24 فريم قرار مي گيرد چشم بيننده قادر نيست که هر فريم را از ديگر فريم ها تفکيک کند. اما همين مدت زمان بسيار کوتاه کافي است تا بيننده در ضمير ناخودآگاه خود با شخصيت ظاهري Tyler مانوس شود و اينگونه حس کند که او پيش از اين هم در فيلم حضور داشته است.
تصوير 2
تصوير 3
تصوير 4
تصوير 5
Tyler Durden کيست؟ Tyler Durden در ظاهر بازارياب صابون است اگرچه در طول فيلم مي بينيم به کار هاي نيمه وقت ديگري هم مثل آپارتچي و پيشخدمتي هتل مشغول است.
اما Jack يک کارمند عادي است که در يک کارخانه ي اتومبيل سازي کار مي کند. Jack نمونه ي يک آدم عادي در جامعه است و Edward Norton به شکلي استادانه اين عادي بودن را به نمايش مي گذارد. شخصيت Jack به اندازه ای عادي خلق شده که بيننده احساس مي کند مي توانسته همچين شخصيتي را هر روز در اتوبوس، خيابان و يا هر مکان عمومي ديگر ببيند. اما اين شخصيت عادي دچار يک مشکل غير عادي مي شود، بي خوابي. بي خوابي در اين جا مي تواند به عنوان وجدان بيدار و بي طاقت مطرح شود. وجداني که نمي تواند در مقابل واقعيت هاي ناهنجار اطرافش ساکت بماند. به طوري که در فيلم مي بينيم Jack نمي تواند بي کيفيتي و مشکلات فني اتومبيل هاي ساخت کارخانه اي که در آن کار مي کند را ببيند و در مقابل بي مسئوليتي و دروغ هاي تبليغاتي کارخانه ساکت بماند. Jack براي حل مشکل بي خوابي خود وارد يک سري انجمن هاي بيماران سرطاني مي شود. اولين انجمن، انجمن مردان سرطاني بيضه است. در مفهوم، اين انجمن، انجمن مرداني است که مردانگي خود را از دست داده اند.
Tyler ِDurden شخصيتي ساختار گريز است و نسبت به نظام اجتماعي، اقتصادي و طبقاتي جامعه به شدت بد بين مي باشد. با ورود Tyler شخصيت Jack نيز به آرامي تغيير مي کند و Tyler براي او تبديل به يک معلم، الگو و حتي خدا مي شود. Tyler با حرف ها و نظراتش ذهن Jack را درگير مي کند.Tyler حرف هايي را که Jack مي خواهد بشنود مي گويد. اعتقاد نهايي Tyler اين است که افراد موفق کساني هستند که چيزي براي از دست دادن نداشته باشند و آب از سرشان گذشته باشد. Jack به مرور تحت تاثير اين اعتقاد قرار مي گيرد و در لحظاتي از جانب Tyler مورد آزمايش قرار مي گيرد.
Jack و Tyler باشگاه مشت زني را در زير زمين يک کافه تشکيل مي دهند. هدف اين باشگاه تحقق همان اعتقاد نهايي Tyler است. ساختن افرادي که هر روز تا پاي مرگ کتک مي خورند و نوعي پادتن در روح آنها ترشح مي شود و آنها را در مقابله با مشکلات زندگي ايمن مي سازد. اين باشگاه به تدريج تبديل به يک انجمن زيرزميني با تفکرات آنارشيستي مي شود. اين تفکر به مرور از درون خود را نابود مي کند تا جايي که اعضاي آن که معتقدان به هرج و مرج گرايي و ساختار شکني هستند 2 قانون اول باشگاه را زير پا مي گذارند و ساختار قوانين باشگاه خود را مي شکنند.
در ادامه ي فيلم مي بينيم که باشگاه مشت زني جاي خود را به گروه خراب کاري مي دهد. Tyler اين بار براي تشکيل گروه خراب کاري افرادي مطيع و پايبند را انتخاب مي کند. افرادي که اساسي ترين ويژگي شان پايبندي به قوانين گروه و عدم پايبندي به قوانين جامعه است. افراد يک به يک و با سخت گيري هاي شديدي که Tyler لحاظ کرده انتخاب مي شوند و در اين ميان تنها فردي به نام Bob است که با توجه به عدم صلاحيتش به علت دوستي اش با Jack وارد گروه مي شود. Bob فرد ضعيفي است که خصوصيات مردانه و ويژگي هاي مورد نظر Tyler را ندارد. در ادامه ي فيلم مي بينيم تنها فردي که در جريان پروژه هاي خراب کاري کشته مي شود همان شخص ضعيفي است که معيار هاي مورد نظر Tyler را نداشته، يعني Bob.
هدف پروژه هاي خرابکاري از بين بردن اختلاف طبقاتي و توضيع عادلانه و برابر منابع بين تمام افراد جامعه است. در آخرين پروژه که هدفش تخريب تمام اسناد رسمي و از بين بردن نظام مالي و اقتصادي کشور است مي توان اين مسئله را به وضوح مشاهده کرد. صفر شدن تمامي حساب هاي بانکي که موجب برابري مالي افراد مي شود هدفي است که Tyler در سر دارد و به کمک افرادش آنرا عملي مي کند.
در سکانس پاياني فيلم نام Jack براي اولين بر در طول فيلم از زبان Marla شنيده مي شود. بيننده که نام Jack را تا آن لحظه در فيلم نشنيده ناخودآگاه اينگونه مي پندارد که شخص ديگري به نام Jack وارد فيلم شده اما وقتي دقت مي کند مي بيند تنها 2 نفر در آن لحظات در فيلم حضور دارند، Marla و مردي که قاعدتا بايد نامش Jack باشد. اين ترفند ظريف و هوشمندانه اي است که از جانب Fincher به مخاطب عرضه مي شود. دليلش با وقايعي که در لحظات پاياني فيلم بين Jack و Tyler رخ مي دهد گره خورده است. هويت و شخصيت Jack در آن لحظات پاياني معنا پيدا مي کند و کسي که هويت و شخصيت خودش را دارد بايد نامي هم داشته باشد.
Fincher تا آخرين فريم هاي فيلم ذهن و ضمير ناخودآگاه بيننده را به چالش مي کشد. بيننده پس از مشاهده ي فيلم نوعي سرخوردگي، تخريب و تحقير را احساس مي کند. به ثانيه هاي پاياني فيلم بر مي گرديم. باز هم چند فريم مهندسي شده را مي بينيد. تصوير يک آلت تناسلي مردانه با ارزش زماني 3 فريم در بين فريم هاي اصلي فيلم بُر خورده است. حتي زاويه دوربين در اين تصوير سربالا (Low Angle) است که باعث تشديد حس تحقير و تخريب در بيننده مي شود. علاوه بر اين بيننده اين تصوير را در شروع سکانس آپاراتخانه در دقيقه 35 در بين تصاويري مشاهده مي کند که Tyler مي خواهد آن ها را در بين فريم هاي اصلي يکي از فيلم ها پنهان کند. گرچه Fincher گرهي که بين شخصيت هاي Tyler و Jack وجود داشت را گشود اما در پايان شخصيت خود را در مقام کارگردان به شخصيت Tyler Durden گره زد. اين مسئله را از متن اخطار ابتداي فيلم هم مي توان فهميد. در واقع مي توان گفت کارگردان اين فيلم Tyler Durden يا همان David Fincher است. اين چيزي بود که Fincher مي خواست به مخاطب خود بفهماند. Fincher به شکل هوشمندانه اي داستان فيلم را به خارج از فيلم و به دنياي ما مي کشاند و اين در نوع خود منحصر به فرد است.
اين فيلم از آن دسته فيلم هاي است که شخصيت ها نقاط عطف آن را به وجود مي آورند نه حوادث. با ورود Marla Singer نقطه ي عطف اول فيلم به وجود مي آيد و ورود Tyler ِDurden نقطه ي عطف دوم فيلم را شکل مي دهد.
طبق الگويي که سيد فيلد "مورد توجه ترين استاد فيلم نامه نويسي دنيا" ارائه کرده اگر فيلمنامه 120 صفحه تصور شود از صفحه ي 1 تا 30 پرده ي اول (آغاز)، از صفحه ي 30 تا 90 پرده ي دوم (تقابل) و از صفحه ي 90 تا 120 (گره گشايي) مي باشد که نقطه ي عطف اول در اواخر پرده ي اول (صفحات 25 تا 27)و نقطه ي عطف دوم در اواخر پرده ي دوم (صفحات 85 تا 90) جا مي گيرد. طبق اين الگو هر صفحه معادل يک دقيقه در نظر گرفته مي شود. اگر فيلمنامه ي اين فيلم را در اين الگو قرار دهيم مي بينيم که هر دو نقطه ي عطف در پرده اول قرار مي گيرد و دو پرده ي بعدي طبق حوادث متناوبي که شخصيت هاي داستان پديد مي آورند و در يک روند خاص جلو مي رود تا به پايان مي رسد. مي بينيم که روحيه آنارشيستي و ساختارشکني حتي در ساختار فيلمنامه نويسي اين فيلم لحاظ شده است. با تمام اين تفاسير اين ساختار شکني کوچکترين آسيبي به بدنه ي فيلم وارد نکرده و فيلم موزون بودن و ذهن نوازي خود را حفظ کرده است.
اما گذشته از کارگرداني استادانه ي Fincher بازي فوق العاده تيم بازيگران از ديگر نقاط قوت اين فيلم است. به ويژه ي بازي فوق العاده قوي و بدون نقص Edward Norton و Brad Pitt و ميميک هاي دقيق و تاثيرگذارشان (تصوير 6).
تصوير 6
همچنين Helena Bonham Carter ، که بازي خوب و قابل قبولي را از خود ارائه داده است. چهره ي او کاملا براي ايفاي اين نقش مناسب بود. چهره اي که شخصيت هاي فانتزي فيلم ها و انيميشن هاي Tim Burton را براي بيننده تداعي مي کرد (تصوير 7). او در سال 2001 (2 سال پس از بازی در اين فيلم) با Tim Burton ازدواج کرد.
تصوير 7
در اين فيلم طنز هاي ظريف زيبايي هم به چشم مي خورد. به طور مثال لحظاتي که Jack و Marla انجمن هاي سرطاني را بين خودشان تقسيم مي کنند.
Marla : خب، حالا هر کدوم از ما 3تا داريم که در جمع ميشه 6تا... پس تکليف روز هفتم چي ميشه؟ من سرطان روده رو ميخوام...
Jack : نه، نه، من سرطان روده رو ميخوام...
Marla : پس تو هم اونو دوست داري؟ خب سعي کن اونو با من نصف کني...
Jack : باشه تقسيم مي کنيم... خب، يکشنبه ي اول و سوم هر ماه رو تو بردار...
Marla : قبول
از ديگر نکات مثبت اين فيلم نورپردازي قوي و حساب شده ي آن است(تصوير 8). به طور کلي در اکثر فيلم هاي Fincher فضاي فيلم تاريک تر از حد معمول مي باشد که اين مسئله در فيلم Seven به وضوح و با شدت بيشتري ديده مي شود. نورپردازي اين فيلم در لحظاتي به منظور القاء مفهوم مورد نظر در خدمت داستان در مي آيد و در لحظاتي ديگر فيلم را تلطيف مي کند و فضايي شاعرانه پديد مي آورد. علاوه بر اين ايجاد کنتراست مناسب در لحظات مختلف فيلم و عمق نمايي مطلوب از ديگر دست آورد هاي نورپردازي استادانه ي اين فيلم است.
تصوير 8
يکي از مهم ترين ارکان موفقيت اين فيلم، فيلم برداري دقيق و شيک آن مي باشد. استفاده ي متعدد و به جا از نما هاي Insert براي تاکيد بر اجسام مادي در زندگي انسان مدرن (تصوير 9)، انتخاب زواياي مناسب دوربين به منظور القاء مفاهيم مورد نظر (تصوير 10) و کادر بندي هاي مهندسي شده (تصوير 11) و ... فيلم برداري اين فيلم را تبديل به يک شاهکار سينمايي کرده است.
تصوير 9
تصوير 10
تصوير 11
به طور مثال در ثانيه هاي پاياني فيلم که تنها ترکيبي از موزيک متن فيلم و صداي فرو ريختن ساختمان ها به گوش مي رسد فيلم بردار با کادر بندي هوشمندانه ي خود ذهن مخاطب را درگير نتيجه ي فيلم مي کند (تصوير 12). Marla و Jack که مشغول مشاهده ي فروپاشي نظام اقتصادي و طبقاتي مي باشند در لحظه ي آخر دست يکديگر را مي گيرند و به يکديگر خيره مي شوند. در اينجا کادربندي مفهومي فيلم بردار به نتيجه گيري فيلم کمک شاياني کرده است. در دنياي مادي و مدرني که انسان امروزه در آن زندگي مي کند امکان برادري (اشاره به اعضاي باشگاه مشت زني و پروژه ي خرابکاري) و برابري (اشاره به فروپاشي نظام اقتصادي و طبقاتي و به دنبال آن برابري اجتماعي و اقتصادي) انسان ها وجود دارد اما تحت هيچ شرايطي در اين دنياي مدرنِ مادي هيچکس نمي تواند آزاد باشد و هرکس در سلول انفرادي اطراف خود (اشاره به قاب های جداگانه ی اطراف Jack و Marla) محصور شده است.
تصوير 12
استفاده از Whipهاي سريع و خلاقانه (تصوير 13) و Freeze Frame (تصوير 14) از جمله نکات قابل توجهي است که در تدوين اين فيلم به چشم مي خورد.
تصوير 13
تصوير 14
مخاطب قرار دادن بيننده از سوي بازيگر در لحظاتي از فيلم که در اصطلاح شکستن ديوار چهارم ناميده مي شود حالتي مستند گونه را به وجود مي آورد و باعث نزديکي بيشتر بين بازيگر و بيننده مي شود(تصوير 15).
تصوير 15
به طور کلي اين فيلم چه از لحاظ محتوايي و چه از لحاظ فني به اندازه اي غني مي باشد که هر سکانس آن نقدي چند صفحه اي و منتقداني حرفه اي و متخصص را مي طلبد.