/ اشـــعار بی وزن /

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع 8043
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

8043

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
121
امتیاز
451
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
گاهی "بی وزن" می سرایم تا درد هایت دلت "سنگینی" نکنند ... !

شروع تاپیک : 31 شهریور 1391
درود !
 
پاسخ : / اشـــعار بی وزن /

اولین شعر ... اولین اتفاق !

هیچ کس تنها نیست ! واقعا تنها کیست؟
او که شب ها اشک می ریزد روی تخت؟
یا که فریادش سکوت است بر روی بخت ؟
یار تنها کیست؟ جنس اشک هایش چیست؟
بغض شعر هایش غریب است با لبخند؟
آرزویش چیست؟
پیک مشروبش دو تااست اما خالی یکیست؟
گریزان از غروب است و طلوعش رو به مرگ؟
خسته از عشق است و نامش هم دو بخش؟
کار هر روزش پس چیست؟
شعله ی شمع اتاقش را که روشن می کند؟
سوزش درد های دلش با چه فروکش می کند؟
ذهنش از کدامین کس پر است؟ یا که خالی است و شعورش سردرگم است؟
وزن شعر هایش چه؟ غمناک است؟
درک رویاهایش وحشتناک است؟
آخر این تنها کیست؟
مرد روی نیمکت ، کنج شهر ، یار تنها نیست؟!
 
خاکــــ

بغض گندم
اعتراضش به نبود جرعه ای باران
سایه سار نخل پیری
که لب از لب نگشاید تا شاید
برهاند خود را از تن خاک
پوزخند مترسک به کلاغی نا آرام
بانگ ناموزون کمک
در پس غرور رفته به باد
نخل و مترسک در رکوع
قبله ای با نام کشاورز
و خاک ...
در تکاپوی رسیدن به شبی
که صبحش در راه است
گرچه قیامت نیز به آن وصله شده !
 
از خلوت آسمان امشب می ترسم

کوبیدن انگشتان بر میز
از بی تابی اوست
شاید اما گذراست
کنج این اتاق به ظاهر آبی
شاعری می خواند
تک چراغ اتاقش همان آفتاب است
روز ها سرگرم تماشای زمینی ها
می گذرند ...
رفتار آدمک های اتاقش او را به تامل وا می دارد
شعله ی شمع اتاقش مهتاب
شب نیز سیاهی آبی هاست
این ظلمت محزون تنیده بر روحش را
واژگان محبوس درون قلم می دانند
گاه این شاعر ما
محوِ پیچیدگیِ بازیچه ی تقدیرِ کودکی اش می ماند
به گمانم پشیمان از بخت خود است
نمی دانم شاید ...
در پیِ جذابیتی گمشده لابه لای اشعار خودش می گردد
تر شدن گونه هایش دیگر
کاهنده ی دلتنگی هایش نیست
هر چند طراوت به زمین می بخشد
آرامش تزریقی از گفتن شعری
شاید دیگر نیست...
آنجاست که لب هایش
معشوقه ی آلوده ی دیگری می یابند
ابر های سیاه ، دود نخ سیگار هایی است
کز لب شاعر خسته ی ما بر می خیزد
کوبیدن انگشتان بر میز
از بی تابی اوست
شاید اما گذراست
زلزله نیز گذشت
از خلوت آسمان امشب می ترسم
از رخوت آدمک امشب می ترسم
شاید شاعر عاشق ما رفته به خواب ...
 
پاسخ : / اشـــعار بی وزن /

درود.
;D
شعر اولت به نظرم خوب نبود زیاد. البته بعضی عبارتا و بعضی صحنه هایی که ساخته بودی خوب بودن

شعر دوم. آهنگ کلامت بعضی جاها به هم میریخت و برای بعضی جاهای دیگه به زور کلمه جور کرده بودی. تازه یه جاهایی انگار خسته شده بودی سر سرکی نوشتی :دی

ولی شعر سوم رو دوس داشتم.
یکم پخته تر شده لحنت توش. مشکل داره ولی بهتر از دوتای دیگه بودن. خوندنش خسته نمیکنه آدم رو.

کلا تصاویر تازه داشتی تو شعرات که خوبن. بقیه مشکلا هم با گسترش دایره لغات و شعر خوندن حل میشه.

منتظر کارای بهترت هستیم
موفق باشی ;)
 
پاسخ : / اشـــعار بی وزن /

به نقل از sahere :
درود.
;D
شعر اولت به نظرم خوب نبود زیاد. البته بعضی عبارتا و بعضی صحنه هایی که ساخته بودی خوب بودن

شعر دوم. آهنگ کلامت بعضی جاها به هم میریخت و برای بعضی جاهای دیگه به زور کلمه جور کرده بودی. تازه یه جاهایی انگار خسته شده بودی سر سرکی نوشتی :دی

ولی شعر سوم رو دوس داشتم.
یکم پخته تر شده لحنت توش. مشکل داره ولی بهتر از دوتای دیگه بودن. خوندنش خسته نمیکنه آدم رو.

کلا تصاویر تازه داشتی تو شعرات که خوبن. بقیه مشکلا هم با گسترش دایره لغات و شعر خوندن حل میشه.

منتظر کارای بهترت هستیم
موفق باشی ;)
;D
خیلی خوب گفتی قبول دارم . شعر اول خُب راستش هیچ مطالعه ای در مورد شعر نداشتم و همین که جرئت کردم بذارمش اینجا کافیه برام ... X_X
در مورد شعر دوم هم راست می گی چون تو مدت واقعا کمی نوشتم. شعر سوم حالا شاید بهتر شده باشه ;D
مرسی که کمکم کردی چون واقعا نیاز به گسترش دامنه لغات دارم و یه امر ضروریه در حال حاضر :)
 
پاسخ : / اشـــعار بی وزن /

انچه عیال است چه حاجت به بیان است =D>
 
پاسخ : / اشـــعار بی وزن /

دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
من در این ابادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
.
.
.
چه کسی بامن حرف میزد؟
راه افتادم
یونجه زاری سر راه
لب ابی
گیوه ها را کندم و نشستم
پاها در اب
.
.
.
وچنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه
دور ها اوایی است که مرا می خواند...

______________
میگن شعر نوعه
باشه قبول ولی نه دیگه تا این حد که بابا
 
پاسخ : / اشـــعار بی وزن /

بچه دقت دارید که هر «شعر نو»یی بی وزن نیست؟
شعر نیمایی در اصل وزن و قافیه داره؛ همون وزن و قافیه ی شعر سنتی رو هم داره (مثلا فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) فقط به این صورت نیست که همه ی مصرع ها اینجوری باشه! ممکنه یه مصرع باشه : فاعلاتن فا
و مصرع بعدی: علاتن
و به نظر منم وزن یکی از مهمترین عوامل تشکیل دهنده ی شعره و نباید حذفش کرد!

البته عنصر خیال مهمتره ولی اهمیت وزن هم کم نیست... دوستانی که شعر میگن به راحتی ازش نگذرن!
 
Back
بالا