- شروع کننده موضوع
- #1
Agent 47
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 318
- امتیاز
- 1,190
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- تهران
- دانشگاه
- شهید بهشتی
- رشته دانشگاه
- علوم کامپیوتر
با سلام. مقالهی کوتاهی که میبینید در واقع حرف دلی است که به صورت نوشتاری و از طریق تجربیات جمعآوری شده و نمیتوان آن را علمی خواند. در واقع این متن قسمتی از دلنوشتههای یک پسر 17 ساله ایرانی است. امیدوارم تحمل خواندن آن را داشته باشید. در آخر هم میتوانیم راجع به این مسئله بحث کنیم. با تشکر.
تهاجم فرهنگی در معنای کلمه رجوع داده میشود به هجوم فرهنگی بیگانه از خارج به داخل. اما در این نوشتار خرد تهاجم فرهنگی نه در معنای حقیقی آن، بلکه در معنای فرهنگی تهاجمی به کار میرود. لابد میگویید فرهنگ تهاجمی دیگر چه صـیغهای است؟ برای فهمیدن این مطلب کمی صبر ( به اندازهی لپه) و خواندن ادامه مطلب کافی است.
یکی از ویژگیهای فرهنگی جالب انگیزناک ما ایرانیان هجومی عدالت طلبانه به هر مکان عمومی است. آن گونه که اگر فردی از خارج کشور برای مدتی به عنوان مهمان وارد شود از هجوم و عجلهی این مردم در تعجب مانده و به این فکر فرو میرود که چه جالب، گویی همهی مردم این کشور علاقهای بس فراوان برای انجام دادن کارها با سرعت بس بالا دارند. بیچاره بی خبر است که این تعجل شامل پروژههای علمی و عمرانی نمیشود.
میدانید که راجع به چه چیزی صحبت میکنم؟ همان فرهنگی که در هر چیزی اعم از صف ایستادن، رانندگی، کار، تحصیل و ایتها الباقی باید با عجله هجوم برد و حق دیگران هم که چیزی مانند پشم. البته منظورمان پشمک است که فایده آنچنانی ندارد شما بهتر است ذهن خود را ویرایش کنید. بگذارید این دیدگاه روان شناسی غیر علمی را از بنیاد آن بررسی کنیم. آخر یکی دیگر از ویژگیهای ما این است که هر کس در تخصصی که ندارد مشغول به کار است. سومین ویژگی هم جملهی معروف "ما ایرانیان" است. خب من نویسنده هم که بی بهره از این ویژگیها نیستم بگذارید با استفاده از این نعمتهای الهی سخنی بگوییم دیگر.
عدهای از روشنفکران چهرهنمایی معتقدند همهی این ماجرا ها از آنجا آغاز میشود که در نوزادستانهای اینجا چند صندلی کنار یکدیگر می گذارند و با پخش کردن آهنگی همگی به دور صندلی ها چرخیده و به محض قطع شدن نوای قر کمر همگی هجومی زیبا به سمت صندلیهای میبرند. کسی خواهد باخت که نتواند یورش خوبی به طرف جایگاه عدالت ببرد و آن جایگاه را از آن خود کند. همین عدهاز روشن فکران در کنار این واقعیت داستانی از یک کشور چشم بادامی را نیز مطرح میکنند که البته معلوم نیست واقعیت دارد یا ساختگی است. به هر حال ایدهی جالبی است. قابل ذکر است نویسنده به فرهنگ سازی از دوران کودکی اعتقادی زیاد دارد و زیر ساختهای شکل گیری یک فرد را به ژنتیک، تربیت خانواده و محیط رشد فرد میداند. بدیهی است نه؟
عدهای دیگر که تشکیل شده از تاریخ شناسان هستند ریشهی این معضل فرهنگی را در تاریخ جست وجو میکنند. آنان علت وجود فرهنگ تهاجمی را مورد هجوم قرار گرفتن این مرز و بوم توسط قبایل و دیگر کشورها میدانند. هر فردی با داشتن اندکی دانش تاریخی میداند که از دیرباز ایران محل خوبی برای لشکر کشی و تصرف آن توسط دوستان بودهاست. به قولی دیواری کوتاهتر از ما وجود نداشت. حملهی مغولان، اسکندر، اعراب، روس ها و دیگر ملل از جملهی این دخل و تصرف ها هستند. تاریخ دانان علت وجود فرهنگی تهاجی در بین مردم را همین تهاجمهای پر شمار بیگانگان میدانند. پس برای حل این مشکل باید دست به دامان روان شناسان برد که به داد این ملت تهاجم زده برسید.
دوران میگذرد و به سن تحصیل میرسید. یعنی همگی با هم میرسیم. در آنجا کسی فرهنگ صبر داشتن و رعایت حق را آموزش نمیدهد که هیچ، طبیعت مدرسه دانش آموزان را وادار به رعایت نکردن آن میکند. 10 دقیقه زنگ تفریح تحویل میدهند و از شما میخواهند که در آن 10 دقیقه ضمن استراحت و کمی گفت و گو با دوستان شکم خود را پر کرده و همزمان به خالی کردن آن نیز بپردازید. وقتی هم از معلم اجازهی بیرون رفتن بگیرید جواب دندان شکنی خواهید شنید:" این همه وقت بهتان دادهاند چه شکلاتی میخوردید؟" به ناچار به صف بوفهای کوچک با یک مستخدم هجوم میبرید که بتوانید هر چه زودتر تغذیهای تهیه کرده و بقیه کارها را انجام دهید. تجربه نشان میدهد در آن دوران هر چه قد بلندتری داشته باشید زمان کمتری را صرف خرید از بوفه مدرسه خواهید گذراند. اگر هم به کسی بگویید که در صف آنجا حق خوری میشود انتظامات تعیین میکنند و ناظم میفرستند و الخ که مبادا حق کسی در صف بوفه خورده شود!
همانطور که گفته شد رفتار یک فرد به تریبت خانواده هم بستگی دارد. در این قسمت والدین در بعضی موارد سنگ تمام گذاشته اند! انواع راهکاری های دورویی، دروغ گفتن، دور زدن، زرنگی کردن و حق خوردن را میتوانید در طول زندگی از والدین بیاموزید. باز هم ذکر مثالی در این مورد میتواند همه چیز را روشن کند. در یکی از پارکهای شهر لندن وسیلهای بود برای استفاده و کودکان را میدیدید که قد و نیم قد کاملا منظم در صفی بلند ایستاده بودند تا نوبت آن ها برسد. همه هم به خوبی از آن وسیله استفاده میکردند و دووشواری نبود. حال بر میگردیم به ایران و سرزمین گل و بلبل خودمان؛ دست یکی از بچههای آشنا را گرفته بودم و با تهیه بلیطی در صف ترامبولین منتظر بودیم که چنان صف بلندی هم نبود. همان لحظه والدی را مشاهده کردم که کودکان خود را گرفت و به جلو هل داد و این جملهی زیبا را بر زبان آورد:" برین جلو وایسین که سریع برین تو" و بدین وسیله آنها را به اول صف فرستاد. تماشای چهرهی بنده نیز در آن لحظه دیدنی بود.
و خب این گونه دوران کودکی و نخستین گامهای فرهنگی یک فرد شکل میگیرد و وارد اجتماع میشود. از آنجا که هیچ چیز این میهن زمین در جای خود نیست باز هم باید فرهنگ هجوم را به خوبی یاد بگیرید که مبادا باد کلاهتان را بردارد. برای مثال بلیط رفتن به ورزشگاه یا کنسرتی را خریداری میکنید. با این که خرید بلیط به معنای رزرو کردن مکان و صندلی است ولی میدانید که مسئولان بیش از حد نصاب بلیط را فروختهاند و برای وارد شدن و کسب جایگاهی مطمئن و با دید مناسب باید هجوم ببرید. همه روزه شاهد اتفاقاتی این چنینی هستیم. اگر در مکانی غذا و یا خدمات دیگری بدهند حتما باید برای تصاحب آن یورش ببرید چرا که در غیر این صورت آن چیز تمام خواهد شد. مترو، اتوبوس و تاکسی نیز نمونهی بارز این خدمات هستند. البته نه خود مترو بلکه پیدا کردن جای خالی برای نشستن. به راستی کمبود امکانات عامل وجود آورندهی چنین فرهنگی است؟
یادش بخیر باری رفته بودیم به حرم مطهر امام رضا .زیر زمین حرم در اختیار خانومها بود که به راحتی عبادت کنند اما پس از مدتی قرار بود آن قسمت را خالی کرده و برای مردان باز کنند. به هنگام باز کردن در ها همگی مانند ببران گرسنه چشم به انتظار بودند. گویی با باز شدن در ها این ببران خفته تبدیل به چیتا شده بودند! زن و بچه را زیر پا له میکردند و آن چنان پر قدرت میدویدند که اوسین بولت در کنار آن ها نفس کم میاورد. عشق به امام رضا چه کارها که میکند. حتی پلهای بالا تر نزد خانه خدواند موتور اسلام را میبینید که توسط مردم همیشه در حال گردش است. در آن بین رویداد جالبی در حال اتفاق افتادن است و آن حجر الاسوه است. در آن جا سینهها دریده شده و پنجهها در گوشت فرو رفته تا دستی برسد به آن سنگ متبرک. دیدم که میگویم! یکی از دوستان تا نزدیکی از دست دادن قفسهی سینهی خود در آن مکان پیش رفت. البته قصد نویسنده تبعیض نژادی نیست ولی ملت عرب هم که دیگر جای توصیف ندارند. این است فرهنگ مسلمانان؟ مسلمانانی که میخواهند آرمانهای خود را به جهانیان منتشر کنند؟
این لامصب، مذهبی و غیر مذهبی، پولدار و غیر پولدار، با فرهنگ و بیفرهنگ نمیشناسد. همگی ما حداقل مقداری از آن را در گوهرهی وجود خود داریم. مثال مذهبی آن وا مصیبتا. کافی است نگاهی به نحوهی گرفتن نذری در ایام محرم بیندازید. غیر از عدهای متمدن که اقلیتی مذهبی به شمار میآیند دیگر مردم همگی آنقدر گرسنه هستند که نذری از نان شبشان واجب تر است. شاید منتقدی با خود بگوید دلیل آن اعتقاد مذهبی ایرانیان به ثواب داشتن خوردن نذری و دیگر موارد بر میگردد. این بنده حقیر از طرف جامعهای آرمان گرا باید بگوید در دیدگاه اسلامی رعایت حقوق دیگران بسیار مهمتر از گرفتن نذری است. مطمئن باشید این دینی که به آن اعتقاد دارید رنجش مردم را برای گرفتن غذا نمیپسندد.
فرهنگ رانندگی که تحت تاثیر هجوم قرار گرفته است و البته تاثیر که چه عرض کنم شاید کل رانندگی را هجوم در خیابان ها نام برد بهتر باشد. چراغ قرمز، که بهتر است فرهنگستان فارسی تجدید نظری در نام آن کند و به چراغ سبز تغییر دهد، نماد کاملی از هجوم است. وقتی چراغ زرد میشود که بعد آن تغییر رنگ دهد به قرمز همگان ناگه متوجه خطر شده و پا بر پدال گاز گذاشته و حتی اگر بشود چند ثانیهی ابتدای چراغ قرمز را هم میگذرند. اگر فردی هم در آن ماشین باشد با یک دمت گرم بابت رد کردن عالی آن چراغ راهنمایی تبریک میگوید. عدهای نیز که باز بودن دست راست را فرصتی برای جلو زدن از دیگر ماشینها میدانند.
البته این فرهنگ به قدری در ما رخنه کردهاست که اگر در جایی خدمات به صورت نامحدود هم وجود داشته باشد باز هم شاهد شورش و یورش و دیگر کلمات هم خانواده آن هستیم. در هر صورت ذات طبیعی است دیگر کاری نمیشود کرد.
لیدیز و جنتلمن، دوستان و آشنایان، کمی نیز به خودمان نگاه کنیم و اصلاح را از خود شروع کنیم. من نمیگویم که فرهنگ دیگر ممالک همیشه بهتر از ماست. نمیگویم در دنیا وضعیتی بدتر از ما وجود ندارد ولی چرا سعی نکنیم در دنیا بهترین باشیم؟ بیاید آن قدر از خود انتقاد کرده و به آن انتقادها گوش فرا دهیم که دیگران به داشتن چنین فرهنگی غبطه بخورند. اگر دارای دیدگاهی اسلامی هستیم تمام تلاش خود را بکنیم تا به افق داشتن کشوری متمدن و اسلامی برسیم. بگذارید تمام مسلمانان دنیا به اسلامی بودن این کشور افتخار کنند. اگر فاقد چنین دیدگاهی هستیم سعی کنیم فرهنگی غنی ایرانی را پربارتر کرده و به جهانیان معرفی کنیم. بیاید نشان دهیم که ما نوادگان چه کسانی هستیم. در کل همگی هدفی مشترک داریم. هدفی که دسته اول آن را مدینه فاضله و گروه دوم اتوپیا میداند؛ که البته دست نیافتنی است ولی میتوانیم کمی به آن نزدیک شویم.
وقت آن است که بیدار شویم.
تهاجم فرهنگی یا فرهنگی تهاجمی؟
تهاجم فرهنگی در معنای کلمه رجوع داده میشود به هجوم فرهنگی بیگانه از خارج به داخل. اما در این نوشتار خرد تهاجم فرهنگی نه در معنای حقیقی آن، بلکه در معنای فرهنگی تهاجمی به کار میرود. لابد میگویید فرهنگ تهاجمی دیگر چه صـیغهای است؟ برای فهمیدن این مطلب کمی صبر ( به اندازهی لپه) و خواندن ادامه مطلب کافی است.
یکی از ویژگیهای فرهنگی جالب انگیزناک ما ایرانیان هجومی عدالت طلبانه به هر مکان عمومی است. آن گونه که اگر فردی از خارج کشور برای مدتی به عنوان مهمان وارد شود از هجوم و عجلهی این مردم در تعجب مانده و به این فکر فرو میرود که چه جالب، گویی همهی مردم این کشور علاقهای بس فراوان برای انجام دادن کارها با سرعت بس بالا دارند. بیچاره بی خبر است که این تعجل شامل پروژههای علمی و عمرانی نمیشود.
میدانید که راجع به چه چیزی صحبت میکنم؟ همان فرهنگی که در هر چیزی اعم از صف ایستادن، رانندگی، کار، تحصیل و ایتها الباقی باید با عجله هجوم برد و حق دیگران هم که چیزی مانند پشم. البته منظورمان پشمک است که فایده آنچنانی ندارد شما بهتر است ذهن خود را ویرایش کنید. بگذارید این دیدگاه روان شناسی غیر علمی را از بنیاد آن بررسی کنیم. آخر یکی دیگر از ویژگیهای ما این است که هر کس در تخصصی که ندارد مشغول به کار است. سومین ویژگی هم جملهی معروف "ما ایرانیان" است. خب من نویسنده هم که بی بهره از این ویژگیها نیستم بگذارید با استفاده از این نعمتهای الهی سخنی بگوییم دیگر.
عدهای از روشنفکران چهرهنمایی معتقدند همهی این ماجرا ها از آنجا آغاز میشود که در نوزادستانهای اینجا چند صندلی کنار یکدیگر می گذارند و با پخش کردن آهنگی همگی به دور صندلی ها چرخیده و به محض قطع شدن نوای قر کمر همگی هجومی زیبا به سمت صندلیهای میبرند. کسی خواهد باخت که نتواند یورش خوبی به طرف جایگاه عدالت ببرد و آن جایگاه را از آن خود کند. همین عدهاز روشن فکران در کنار این واقعیت داستانی از یک کشور چشم بادامی را نیز مطرح میکنند که البته معلوم نیست واقعیت دارد یا ساختگی است. به هر حال ایدهی جالبی است. قابل ذکر است نویسنده به فرهنگ سازی از دوران کودکی اعتقادی زیاد دارد و زیر ساختهای شکل گیری یک فرد را به ژنتیک، تربیت خانواده و محیط رشد فرد میداند. بدیهی است نه؟
عدهای دیگر که تشکیل شده از تاریخ شناسان هستند ریشهی این معضل فرهنگی را در تاریخ جست وجو میکنند. آنان علت وجود فرهنگ تهاجمی را مورد هجوم قرار گرفتن این مرز و بوم توسط قبایل و دیگر کشورها میدانند. هر فردی با داشتن اندکی دانش تاریخی میداند که از دیرباز ایران محل خوبی برای لشکر کشی و تصرف آن توسط دوستان بودهاست. به قولی دیواری کوتاهتر از ما وجود نداشت. حملهی مغولان، اسکندر، اعراب، روس ها و دیگر ملل از جملهی این دخل و تصرف ها هستند. تاریخ دانان علت وجود فرهنگی تهاجی در بین مردم را همین تهاجمهای پر شمار بیگانگان میدانند. پس برای حل این مشکل باید دست به دامان روان شناسان برد که به داد این ملت تهاجم زده برسید.
دوران میگذرد و به سن تحصیل میرسید. یعنی همگی با هم میرسیم. در آنجا کسی فرهنگ صبر داشتن و رعایت حق را آموزش نمیدهد که هیچ، طبیعت مدرسه دانش آموزان را وادار به رعایت نکردن آن میکند. 10 دقیقه زنگ تفریح تحویل میدهند و از شما میخواهند که در آن 10 دقیقه ضمن استراحت و کمی گفت و گو با دوستان شکم خود را پر کرده و همزمان به خالی کردن آن نیز بپردازید. وقتی هم از معلم اجازهی بیرون رفتن بگیرید جواب دندان شکنی خواهید شنید:" این همه وقت بهتان دادهاند چه شکلاتی میخوردید؟" به ناچار به صف بوفهای کوچک با یک مستخدم هجوم میبرید که بتوانید هر چه زودتر تغذیهای تهیه کرده و بقیه کارها را انجام دهید. تجربه نشان میدهد در آن دوران هر چه قد بلندتری داشته باشید زمان کمتری را صرف خرید از بوفه مدرسه خواهید گذراند. اگر هم به کسی بگویید که در صف آنجا حق خوری میشود انتظامات تعیین میکنند و ناظم میفرستند و الخ که مبادا حق کسی در صف بوفه خورده شود!
همانطور که گفته شد رفتار یک فرد به تریبت خانواده هم بستگی دارد. در این قسمت والدین در بعضی موارد سنگ تمام گذاشته اند! انواع راهکاری های دورویی، دروغ گفتن، دور زدن، زرنگی کردن و حق خوردن را میتوانید در طول زندگی از والدین بیاموزید. باز هم ذکر مثالی در این مورد میتواند همه چیز را روشن کند. در یکی از پارکهای شهر لندن وسیلهای بود برای استفاده و کودکان را میدیدید که قد و نیم قد کاملا منظم در صفی بلند ایستاده بودند تا نوبت آن ها برسد. همه هم به خوبی از آن وسیله استفاده میکردند و دووشواری نبود. حال بر میگردیم به ایران و سرزمین گل و بلبل خودمان؛ دست یکی از بچههای آشنا را گرفته بودم و با تهیه بلیطی در صف ترامبولین منتظر بودیم که چنان صف بلندی هم نبود. همان لحظه والدی را مشاهده کردم که کودکان خود را گرفت و به جلو هل داد و این جملهی زیبا را بر زبان آورد:" برین جلو وایسین که سریع برین تو" و بدین وسیله آنها را به اول صف فرستاد. تماشای چهرهی بنده نیز در آن لحظه دیدنی بود.
و خب این گونه دوران کودکی و نخستین گامهای فرهنگی یک فرد شکل میگیرد و وارد اجتماع میشود. از آنجا که هیچ چیز این میهن زمین در جای خود نیست باز هم باید فرهنگ هجوم را به خوبی یاد بگیرید که مبادا باد کلاهتان را بردارد. برای مثال بلیط رفتن به ورزشگاه یا کنسرتی را خریداری میکنید. با این که خرید بلیط به معنای رزرو کردن مکان و صندلی است ولی میدانید که مسئولان بیش از حد نصاب بلیط را فروختهاند و برای وارد شدن و کسب جایگاهی مطمئن و با دید مناسب باید هجوم ببرید. همه روزه شاهد اتفاقاتی این چنینی هستیم. اگر در مکانی غذا و یا خدمات دیگری بدهند حتما باید برای تصاحب آن یورش ببرید چرا که در غیر این صورت آن چیز تمام خواهد شد. مترو، اتوبوس و تاکسی نیز نمونهی بارز این خدمات هستند. البته نه خود مترو بلکه پیدا کردن جای خالی برای نشستن. به راستی کمبود امکانات عامل وجود آورندهی چنین فرهنگی است؟
یادش بخیر باری رفته بودیم به حرم مطهر امام رضا .زیر زمین حرم در اختیار خانومها بود که به راحتی عبادت کنند اما پس از مدتی قرار بود آن قسمت را خالی کرده و برای مردان باز کنند. به هنگام باز کردن در ها همگی مانند ببران گرسنه چشم به انتظار بودند. گویی با باز شدن در ها این ببران خفته تبدیل به چیتا شده بودند! زن و بچه را زیر پا له میکردند و آن چنان پر قدرت میدویدند که اوسین بولت در کنار آن ها نفس کم میاورد. عشق به امام رضا چه کارها که میکند. حتی پلهای بالا تر نزد خانه خدواند موتور اسلام را میبینید که توسط مردم همیشه در حال گردش است. در آن بین رویداد جالبی در حال اتفاق افتادن است و آن حجر الاسوه است. در آن جا سینهها دریده شده و پنجهها در گوشت فرو رفته تا دستی برسد به آن سنگ متبرک. دیدم که میگویم! یکی از دوستان تا نزدیکی از دست دادن قفسهی سینهی خود در آن مکان پیش رفت. البته قصد نویسنده تبعیض نژادی نیست ولی ملت عرب هم که دیگر جای توصیف ندارند. این است فرهنگ مسلمانان؟ مسلمانانی که میخواهند آرمانهای خود را به جهانیان منتشر کنند؟
این لامصب، مذهبی و غیر مذهبی، پولدار و غیر پولدار، با فرهنگ و بیفرهنگ نمیشناسد. همگی ما حداقل مقداری از آن را در گوهرهی وجود خود داریم. مثال مذهبی آن وا مصیبتا. کافی است نگاهی به نحوهی گرفتن نذری در ایام محرم بیندازید. غیر از عدهای متمدن که اقلیتی مذهبی به شمار میآیند دیگر مردم همگی آنقدر گرسنه هستند که نذری از نان شبشان واجب تر است. شاید منتقدی با خود بگوید دلیل آن اعتقاد مذهبی ایرانیان به ثواب داشتن خوردن نذری و دیگر موارد بر میگردد. این بنده حقیر از طرف جامعهای آرمان گرا باید بگوید در دیدگاه اسلامی رعایت حقوق دیگران بسیار مهمتر از گرفتن نذری است. مطمئن باشید این دینی که به آن اعتقاد دارید رنجش مردم را برای گرفتن غذا نمیپسندد.
فرهنگ رانندگی که تحت تاثیر هجوم قرار گرفته است و البته تاثیر که چه عرض کنم شاید کل رانندگی را هجوم در خیابان ها نام برد بهتر باشد. چراغ قرمز، که بهتر است فرهنگستان فارسی تجدید نظری در نام آن کند و به چراغ سبز تغییر دهد، نماد کاملی از هجوم است. وقتی چراغ زرد میشود که بعد آن تغییر رنگ دهد به قرمز همگان ناگه متوجه خطر شده و پا بر پدال گاز گذاشته و حتی اگر بشود چند ثانیهی ابتدای چراغ قرمز را هم میگذرند. اگر فردی هم در آن ماشین باشد با یک دمت گرم بابت رد کردن عالی آن چراغ راهنمایی تبریک میگوید. عدهای نیز که باز بودن دست راست را فرصتی برای جلو زدن از دیگر ماشینها میدانند.
البته این فرهنگ به قدری در ما رخنه کردهاست که اگر در جایی خدمات به صورت نامحدود هم وجود داشته باشد باز هم شاهد شورش و یورش و دیگر کلمات هم خانواده آن هستیم. در هر صورت ذات طبیعی است دیگر کاری نمیشود کرد.
لیدیز و جنتلمن، دوستان و آشنایان، کمی نیز به خودمان نگاه کنیم و اصلاح را از خود شروع کنیم. من نمیگویم که فرهنگ دیگر ممالک همیشه بهتر از ماست. نمیگویم در دنیا وضعیتی بدتر از ما وجود ندارد ولی چرا سعی نکنیم در دنیا بهترین باشیم؟ بیاید آن قدر از خود انتقاد کرده و به آن انتقادها گوش فرا دهیم که دیگران به داشتن چنین فرهنگی غبطه بخورند. اگر دارای دیدگاهی اسلامی هستیم تمام تلاش خود را بکنیم تا به افق داشتن کشوری متمدن و اسلامی برسیم. بگذارید تمام مسلمانان دنیا به اسلامی بودن این کشور افتخار کنند. اگر فاقد چنین دیدگاهی هستیم سعی کنیم فرهنگی غنی ایرانی را پربارتر کرده و به جهانیان معرفی کنیم. بیاید نشان دهیم که ما نوادگان چه کسانی هستیم. در کل همگی هدفی مشترک داریم. هدفی که دسته اول آن را مدینه فاضله و گروه دوم اتوپیا میداند؛ که البته دست نیافتنی است ولی میتوانیم کمی به آن نزدیک شویم.
وقت آن است که بیدار شویم.