یه بحثی شد توی یکی از تاپیکای اینجا، گفتم تاپیکش کنم!
که ما که حالا گاهی مینویسیم، هدفمون از نوشتن چیه؟ علاقه؟ تخلیه ی روانی و احساسی؟بیان حرف هایی غیر مسقیم که نمیشه مستقیم زدشون؟ نشون ددن باور هامون؟ یا...؟
و این که برای چه قشری مینویسم؟ عام؟ خاص؟ اصلا شما خودتونو خاص میدونید یا عام؟
نظر خواننده چقد براتون مهمه؟ منظورم اینه که آیا دوست دارین عام بپسنده نوشته تون رو؟ یا دوس دارین هرچند کم اما خاص ها بپسندنش؟
قلمتون پایدار
پ.ن: مربوط به همین انجمن میشه دیگه؟!
پ.ن2: اگه مربوط به همین جاس، لطفا مهم شه.
ممنون
ببین بستگی داره دیگه
اگه واسه خودت مینویسی باید واسه خودت نگهش داری ...خب دیگه احتمالا چون تو اون نوشته مخاطب رو در نظر نگرفتی
اما اگه واسه انتشار مینویسی .... خب باید مخاطب رو در نظر بگیری ... ینی به مخاطب کمک کنی حرفتو بفهمه
نه اینکه بدون کمک رهاش کنی...که اینم می طلبه اول دریچه دید مخاطب رو بشناسی و ازش وارد بشی و وقتی مخاطب احساس همفکری کرد باهات کم کم نظرات خودت رو هم براش بگی (در غالب نوشته)ازش بخوای که فکر کنه راجبش
نمیگم مخاطب ها رو گول بزنیم اما خب قبول کن طرف مقابل تو در هر زمینه ای (که حالا نوشتن متنه که پشتش فکر و عقیده و..است) باید بپسنده قلمتو و با نوشتت ارتباط برقرار کنه اینطوریه که میتونی باهاش ارتباط برقرار کنی و امیدوار باشی که برای حرفت ارزش قائل بشه و روش فکر بکنه..... این ینی نوشتن یک نوشته هدفمند
همه خاص هستن و جدا کردن عام وخاص غلطه اساسا ... اما این مخصوص بودن خصوصیات هر کس تو یه جهتیه
نوشته ای که ما بهش میگیم عامه پسند در حقیقت نوشته ایه که این تفاوت خصوصیات رو در کنار هم میاره تا افراد بیشتری رو راضی کنه این به این معنی نیست که خصوصیات افراد شبیه هم اند بلکه به این معناس که نوشته دامنه ی وسیعی داره (نوشته قوی تره)
که حالا می تونیم با همون به تدریج ارزشمند کردن نوشتمون این دامنه رو گسترش بدیم که نتیجش میشه تغییر یه سری خصوصیات افراد
که حالا خصوصیات برخی افراد تو این دامنه جا نمیگیرن که ما بهشون برچسب خاص میزنیم
......
مفاهیم اساسی رو خیلی جمع شده توضیح دادم
با هر جاش احساس مشکل میکنید بگید بازش کنم :)
یه جورایی احساس میکنم اونروز یا تو داشتی حرف دیگه ای میزدی، یا من این برداشتو نمیکردم، در هر صورت با این موافقم، اما با یه تغییرات کوچیک از جمله این که نوشته نباید در جهت این که مخاطبو با خودش همراه کنه مخاطب رو مجبور به فکر کردن نکنه، مخاطب نباید به عنوان تفریح از اون نوشته استفاده کنه، نباید همه چیز رو راحت بفهمه، باید درگیر شه
خودم نمیتونم این جور بنویسم اما این جور نوشتن رو موفق میدونم
اما از اینجا:
همه خاص هستن و جدا کردن عام وخاص غلطه اساسا ... اما این مخصوص بودن خصوصیات هر کس تو یه جهتیه
همه خاص نیستن، اینجا عام قدرت تفکر پایین تری داره یا اگر هم نه، از فکر کردن فرار میکنه، به دلایل مختلف!
نوشته ای که ما بهش میگیم عامه پسند در حقیقت نوشته ایه که این تفاوت خصوصیات رو در کنار هم میاره تا افراد بیشتری رو راضی کنه این به این معنی نیست که خصوصیات افراد شبیه هم اند بلکه به این معناس که نوشته دامنه ی وسیعی داره (نوشته قوی تره)
نه، عامه پسند نوشته ای نیست که بازه ی گسترده ای رو در بر بگیره بواسطه در کنار هم آوردن خصوصیات متفاوت
عامه پسند به نوشته ای اطلاق میشه که عامی که خوندن براشون صرفا تفریحه و تفکر عذاب رو ارضا کنه
عامه پسند از نظرم من میشه برخی از رمان های پرفروش ایرانی این دوره، دارم میگم برخی نه همه، اون برخی که هم من میدونم منظورمو و هم تو، همونی که هیچ تفکری و حتی هیچ شرح حال طبیعی و حقیقی ای پشتش نیست.
نه، عامه پسند نوشته ای نیست که بازه ی گسترده ای رو در بر بگیره بواسطه در کنار هم آوردن خصوصیات متفاوت
عامه پسند به نوشته ای اطلاق میشه که عامی که خوندن براشون صرفا تفریحه و تفکر عذاب رو ارضا کنه
عامه پسند از نظرم من میشه برخی از رمان های پرفروش ایرانی این دوره، دارم میگم برخی نه همه، اون برخی که هم من میدونم منظورمو و هم تو، همونی که هیچ تفکری و حتی هیچ شرح حال طبیعی و حقیقی ای پشتش نیست.
تو میگی فکر لازم ندارن ... میدونم منظورت دقیقا از این کتابا کدومان ... اما دقت کردی بعضی از این کتابا رو طرفداراش همه جا حرفشو میزنن
ازش تعریف میکنن ... قطعا بهش فکر هم می کنن ...شاید موضوع اون کتاب که برای تو مزخرف باشه ولی باعث می شه اون واقعا راجبش فکر کنه ، اما متاسفانه جهت فکریشون در جهت منفیه
پس میشه گفت اون به اصطلاح عامی که تو میگی هم فکر میکنه اما به چیزهایی که به نظر ما ارزش فکر کردن ندارن ... این ینی فرق بین خصوصیات فکری و عقیدتی که میشه گفت اون خاص و عام ذکر شده رو تفکیک میکنه .... خب در این بین کی خاصه؟ ما که روشن فکریم؟ یا اونا که فکرشون به سمت موضوعات بی محتواست؟به نظر من عقلانیه که بگیم هر کدوم در قالب فکری خودشون خاصن ... هوم؟
میگی عام برای تفریح مطالعه میکنه .... کتاب میخونه تا ذهنش تو اون موضوع مورد نظر دچار چالش بشه....به زیر بمش فکر کنه تا بیشتر بدونه و بیشتر بفهمه... ولی خب موضوع تحت مطالعه این گروه از دید گروه دیگه مضحکه
حالا ما که خاص هستیم چی؟ خب ما هم میخونیم تا ذهنمون تو اون موضوع مورد نظرمون دچار چالش بشه ..به زیر و بمش فکر کنیم تا بیشتر بدونیم و بیشتر بفهمیم .... ولی خب موضوع تحت مطالعه این گروه هم از دید گروه دیگه مضحکه
خب اینا که شدن یکطرز کتاب خوندن با یک هدف و تنها و تنها اون سمت و سوی هدفی که سمتش میرن باهم متفاوته ...
پس با این اوصاف میشه دوباره تاکید کرد که افراد در قالب فکری خودشون خاصن
بعضی وقتا برای تخلیه کردن و یا خاطره نویسی از یک اتفاق خوب و بد ولی من معمولا یک چیزی توی ذهنم جرقه میزنه که معمولا به محیط اطراف و اتفاقات اهمیت خاصی داره و معمولا من اون چیزی که جرقه زده رو تبدیل به داستان میکنم و حالا شاید انشا(سر زنگ انشا دیگه)و بر اساس نوع داستان (معمولی_ عاشقانه_داستانی_هیجانی و...)برای فردی که دوست دارم و به نظرم خوبه که اون داستان رو بخونه ،میخونم و نظرش رو میپرسم و قطعا میدونید که مثلا یک داستان عاشقانه رو نمیشه برای خیلی ها خوند و اینا دیگه!!
گاهی اوقات مجبوری برای خالی کردن خودت بنویسی ...
خودتم نمیفهمی چی مینویسی اما بعدا که میخونی برات تعجب آورن !
این دل نوشته ها خیلی آدمو سبک میکنه !
من برام مهم نیس کسی بخونه یا نه ! فقط میخوام یه جوری خودمو خالی کنم
منم برای خالی شدن
همیشه نمینویسم وقتی مینویسم که خیلی روم فشار باشه ولی بعدش اون نوشته رو پاره میکنم یا اگر تایپ کرده باشم پاکش میکنم میدونم دیوونگیه ولی اینجوری واقعا خالی میشم :)
و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم ، فقط برای اینست که خودم را به سایه ام معرفی کنم, سایه ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هرچه می نویسم با اشتهای هر چه تمامتر می بلعد, برای اوست که می خواهم آزمایشی بکنم, ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم.
بوف کور
صادق هدایت
من خودمم یه وقتایی مینویسم (الان دیگه کمتر شده!)
ولی این نوشته هارو نه کسی میبینه نه کسی میخونه
کلا ظاهر اتاق من یه جوریه که پر از کاغذ باطلست! (به خاطر معماری!)
و نوشته ها هم آخر هر هفته قاطی بقیه کاغذ ها دور ریخته میشه
نوشتن رو صرف احساسی که تو لحظه نوشتن بهم میده دوست دارم
انگار ی حسی رو تو آدم ارضا میکنه
یه حس ناشناخته!
من هیچ وقت از نوشتن شانس نیوردم... همیشه گنـــــد زده تو زندگیم....
با این حال مینویسم ...
و شاید دلیلش لینه که میخوام در آینده بخونم و بفهمم چقد روز به روز بزرگ تر شدم... و خدا چه بزرگیه...
نوشتن آدمو خالی میکنه
مثلا هروقت عصبانیم اونقدر کاغذ خط خطی میکنم...آخیش هیچی لذت بخش تر از این نیست
تازه ذهنو درگیر میکنه و وادار که فقط به چیزی که داره مینویسه فکر کنه به خاطر همین هر وقت حس میکنم از دوباره دارم
دیوونه میشم مغزم شده اتوبان اونم از نوع دو باند میریزمشون رو کاغذ مهم نیست ادبی بشه
مسخره بشه یا حتی بد خط مهم اینه که ذهنم میشه یه کوچه ی قدیمیه خلوت
اونوقته که من حالم خوبه و میخوام انرژی گرفتمو خالی کنم حالا دیگه وقته کرم ریزیه
من کلا می نویسم.
ممکنه نوشته سر کلاس خونده بشه، یا توی یه جشنواره یا توسط بعضی از آدمهایی که خودم تصمیم بگیرم می خوام نوشتم رو بخونن یا نه. ولی واقعا نوشته مال هیچ کدوم از اینها نیست. نوشته برای خود اون نوشته است. می نویسمش و اون نوشته خودش شخصیت می گیره و خودش مال خودش می شه. این طوری شخصیت توی شخصیت آفریدم.
چرا می نویسم؟ چون نوشتن یک حالت god mode جالب ایجاد می کنه. وقتی که می نویسی ارباب خودتی و دنیای خودت رو خلق می کنی. هیچ قدرتی نمی تونه مانع از این بشه که جملات رو اون طور خودت می خوای خلق نکنی. اولش فقط یه نوشته است ولی توی دنیای واقعی هم نمود پیدا می کنه.